تراژدی اجتناب‌ناپذیر: کیسینجر و جهان او

آنچه در مورد این «الم‌شنگه‌ها» حیرت‌انگیز بود، این بود که این بحث‌ها در زمانی رخ می‌داد که کیسینجر ۹۳ ساله بوده و حدود ۴۰ سال بود که خارج از دولت به سر می‌برد. در حقیقت، ذکر نام او در رقابت‌های ۲۰۱۶ باعث خشم منتقدان او حتی بیش از گذشته شده بود. آنها از این خشمگین بودند که چرا پس از این‌همه سال بار دیگر باید نام کیسینجر به میان آید. همه در آن زمان بهت‌زده بودند. او برای بسیاری از کارکشته‌های سیاست خارجی یک «نماد» و برای لژیون‌های کار نابلد «سم» بود. روشن بود که شهرت عمومی کیسینجر تناقض‌آمیز، شیزوفرنیک و تفرقه‌افکن بود و این هرگز تغییر نخواهد کرد (لااقل در دوران حیات وی تغییر نخواهد کرد) ویتنام و واترگیت این را تضمین کرده بود. تحولات واترگیت از بسیاری جهات نقطه عطفی در شغل و زندگی کیسینجر بود اما دو جنبه به طور خاص برجسته است. کیسینجر در بقیه عمر خود اصرار داشت که رسوایی واترگیت دست‌های دولت را در ماجرای ویتنام بست، توانایی آن را برای کشاندن جنگ به یک نتیجه عادلانه و آبرومندانه‌تر از پیروزی نظامی ویتنام شمالی محدود کرد و شکستی خفت‌بار برای آمریکا و ویتنام جنوبی بود. شبح انسان‌های ناامیدی که سوار بر آخرین هلیکوپترهای آمریکایی در حال خروج می‌شوند شعور ملی را به درد آورد و چیزی بود که همواره موجب آزار کیسینجر بود. بلافاصله پس از امضای توافقنامه در ژانویه ۱۹۷۳ که منجر به عقب‌نشینی آمریکا شد، ویتنامی‌های شمالی شروع به نقض شرایط مصالحه کردند. نیکسون برای جلب حمایت سایگون وعده داده بود که حتی با خروج آمریکایی‌ها، او متحد خود را هرگز رها نمی‌کند اما زمانی که واشنگتن دچار ‌گذار از نیکسون به فورد شد، ویتنام جنوبی هم به حال خود رها شد. کیسینجر می‌گفت: «واترگیت آنچه از انسجام ملی بازمانده بود را تضعیف کرد» و با وجود درخواست برای افزایش کمک برای سر پا نگه‌داشتن رژیم سایگون، در سال ۱۹۷۴ کنگره خستگی و بیزاری خود را اعلام کرد. وقتی مداخله آمریکا در نهایت به پایان رسید، نمایندگان خسته پارلمان نمی‌خواستند دیگر کاری با ویتنام داشته باشند. آنها بی‌تردید بنا نداشتند مهر تاییدی بر مداخله دوباره واشنگتن بزنند؛ حتی اگر این فقط به معنای استفاده از نیروی هوایی باشد نه بازگرداندن نیروهای زمینی به معرکه. آنها قبلا این مسیر را آزموده بودند. آنها همگی با خطرات وخامت تدریجی اوضاع آشنا بودند.

خواه نیکسون و کیسینجر سیاست «فرجه آبرومندانه» که شکست نهایی ویتنامی‌های جنوبی را می‌پذیرفت دنبال کرده باشند یا خیر اما رسوایی واترگیت به کیسینجر اجازه داد که مقصر را جای دیگر بجوید و استدلال کرد که این کنگره و نه کاخ سفید بود که اعلامیه مرگ سایگون را امضا کرد. «واشنگتن مصمم بود که از ارائه کمک مالی به متحد خود سر باز زند در حالی که چاقو زیر گلویش بود.» به گفته برخی دیپلمات‌ها از جمله «ریچارد هالبروک»، کیسینجر مصمم بود تا مسوولیت شکست سیاست‌های خود را به گردن کنگره بیندازد (هرچند، در مواقعی دیگر کیسینجر خوشحال بود که خلاصی از ویتنام را «موفقیت چشمگیر» بنامد). اما آنچه بسیار چشمگیر بود، این بود که چگونه مخالفت گسترده با تداوم مداخله آغاز شد. این فقط لیبرال‌هایی مانند «هیوبرت هامفری» نبودند که در برابر خواسته‌های کیسینجر مقاومت می‌ورزیدند بلکه سناتورهای محافظه‌کار تندرویی مانند «جان استنیس» (می‌سی‌سی‌پی) و «جان مک کللان» (از آرکانزاس) هم بودند که در برابر خواسته‌های کیسینجر مقاومت به خرج می‌دادند. «هنری جکسون»، پدرخوانده نو محافظه‌کاران، اعلام کرد: «باید محدودیتی وجود داشته باشد. باید سقفی برای این کارها موجود باشد.» ادعاهای کیسینجر مبنی‌بر اینکه با حمایت‌های مضاعف، ویتنامی‌های جنوبی می‌توانستند جنگ را به طور نامحدودی ادامه دهند، در بهترین حالت مشکوک و تردید برانگیز است؛ نمونه‌ای غیرمعمول از تفکر آرزومندانه از جانب کیسینجر.