بخش نود و ششم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
حتی یک خط مستقیمتری از حمایت عمومی گسترده برای حقوق مدنی به مخالفت گسترده با مداخله دولتی در زندگی اجتماعی شهروندان کشیده میشد. ادغام اجباری میراث پایدار از خصومت با دولت را بر جا نهاد که به زودی فراتر از جنوب رفت و تا کنون بر آن فائق نیامدهایم.
آرنت استدلال میکرد که راهحلهای بهتر و محتاطتر همانا تاسیس مدارس سیاهپوستان بود که واقعا جدا از هم اما برابر بودند یا برقراری برنامههای آزمایشی مدارس یکپارچه که در آن والدین- اعم از سیاه یا سفید- میتوانستند داوطلبانه فرزندان خود را به آنجا بفرستند. او میگفت که اگر اوباش یا مقامهای ایالتی سعی در تعطیل کردن این مدارس داشته باشند، دولت فدرال میتواند بر مبنای اصل برابری عمومی که حافظ انتخاب فردی بود به شکل مشروعی مداخله کند. والدین سیاهپوست و سفیدپوست حق مشروع داشتند تا فرزندان خود را ترغیب به اختلاط کنند البته اگر مایل به آن بودند؛ آنها در مورد نحوه تربیت فرزندانشان آنگونه که صلاح میدانند نباید با منعی از سوی دولت مواجه شوند (دقیقا اینکه چه کسی این مدارس یکپارچه را تامین مالی میکند- دولت یا خانوادههای مشارکتکننده- یک مساله فردی بود که آرنت به آن نپرداخته بود؛ اما میتوان تصور کرد که آرنت از بودجه دولتی بر این مبنا حمایت میکرد که نقش دولت همانا حمایت از برابری قانون والدینی بود که به همان اندازه که مدارس ادغامشده را مطلوب میدانستند، برای مدارس تفکیکشده هم ارزش قائل بودند). مخالفانش عتاب کردند.
آرنت تصور سطحی و سرسری از فدرالیسم و «ایدهای خوشرنگ و لعاب از آزادی» داشت. او مدعی بود که علاقهمند به عدالت برای آمریکایهای سیاهپوست است، اما با مطرح ساختن اینکه او بهتر از خود آنها میدانست که چه چیزی برایشان خوب است، نشان داد (یک اتهام آشنا) که «او یک آریستوکرات است نه دموکراتی که قلبا به دموکراسی باور دارد».