«جان مک هورتر»، نویسنده آتلانتیک و استاد سیاه پوست دانشگاه کلمبیا، در تحلیل ۱۶ نوامبر خود در مجله «د آتلانتیک» نوشت: برای مثال من حامی پر و پا قرص فیلم‌های قدیمی هستم. کاملا آگاهم که جهانی که آنها در آن قرار دارند یک جهان کاملا نژادپرستانه است. من ممکن است عاشق «جینجر راجرز»، «جنی کین» و «جن تیرنی» (و نیز لنا هورن و دوروثی داندریج) باشم اما عاشق کمدین بزرگ قدیمی «ماری درسلر» هم باشم. کاملا آگاهم که این زنان سفیدپوست مرا به چشمی می‌نگریستند که گویی نشان کمتری از انسانیت دارم، در مورد فکر دوستی با من احتیاط به خرج می‌دادند و همین حس در مورد سیاهان را به فرزندانشان هم منتقل کردند تا آنها هم برای دوستی با سیاهان احتیاط به خرج دهند. درسلر بخش زیادی از عمر خود را صرف خواندن «آوازهای کان» (coon songs) کرد که ماهیت آن را خواننده بدون هیچ توهمی احتمالا می‌تواند تصور کند.

من به این مجریان نیازی ندارم، آن هم در گذشته‌ای که هرگز تجربه‌اش نکرده‌ام. شاید اگر آنها مرا می‌دیدند (توجه داشته باشید که این موضوع چقدر انتزاعی است) نظرشان عوض می‌شد یا شاید هم نمی‌شد. ارزش کار آنها برای من همان سرگرمی است که برای من به‌عنوان یک بیننده یا شنونده فراهم می‌کردند. تصویری که خودم از خودم دارم تحت تاثیر چگونگی نگاه آنها به من نیست یا متاثر از این نیست که آنها چه احساسی نسبت به شخص من داشتند. محرک این تصویر در حقیقت تجربه زیسته و زندگی واقعی من، اقدامات و روابط من است. امروز هم سیاهان ممکن است این ادعای ترامپ را بشنوند که او برای سیاهان بیش از هر رئیس‌جمهور دیگری کار کرده است. با این حال، او گاهی به سیاهان می‌تاخت و آنها را افرادی «خنگ» و «خرفت» می‌نامید و با این حال، بودند کسانی که تصمیم گرفتند به او رای دهند حتی به این قیمت که به آنها احترام نگذاشته باشد. یک فرد لاتینی می‌تواند ببیند که ترامپ مهاجران مکزیکی را «متجاوز» نامید اما هنوز احساس می‌کنند که ترامپ بیش از احساسات نژادپرستانه خود برای آنها کار کرده است. خاطرات فراموش نشدنی زندگی زیر لوای رهبران چپگرا یا سوسیالیستی مانند فیدل کاسترو ممکن است نژادپرستی ترامپ را از دیدگاه آنها بزداید. در مجموع، پیش از پاندمی کرونا، اقتصاد در مسیری در حال فعالیت بود که بر زندگی آمریکایی‌ها تاثیر گذاشته بود و آنها را به سوی زندگی بهتر رهنمون شده بود.  لاتین‌ها و سیاهان شاید کاریزمای ترامپ را دوست داشته باشند. این دسته از رای‌دهندگان بیشتر دغدغه کاریزما داشتند تا اینکه خوانندگان نیویورکر یا ووکس چه می‌خوانند و همیشه چنین بوده است. برای سیاهانی که به جو بایدن کمک کردند رقابت‌های مقدماتی را پشت سر بگذارد، مواضع او در مورد انتقال دانش آموزان در چند دهه قبل به مناطق دیگر و حمایت او از قانون مبارزه با جرم و جنایت که به شدت به ضرر سیاهان تمام شد و باعث شد آنها بد جلوه کنند باعث نشد بایدن به شیطان تبدیل شود. با این حال، گزینه‌ای زنده به‌عنوان نامزد ریاست جمهوری بود تا دیگران. این رأی‌دهندگان وزن داشتند، موجب ابهام شدند و انتخابات‌های عملی کردند. در کلاس‌های درس ممکن است تعجب آور باشد که برای برخی سیاهان و لاتین‌ها، کسی که نژادپرست باشد اغلب به‌عنوان فردی مرتجع طبقه بندی می‌شود اما به سختی به‌عنوان یک مرتد اخلاقی شناخته می‌شود که ارزش رای دادن نداشته باشد.

درک این نکته زمانی آسان‌تر است که زمانی را به خاطر آوریم که نژادپرستی متداول‌تر و آشکارتر بود و رای‌دهندگان سیاه‌پوست حتی از گزینه محدود کردن آرای‌شان به نامزدی که نژادپرستی را رد می‌کرد برخوردار نبودند و با این حال، به لحاظ فکری در انتخاب‌های خود انسجام داشتند. در سال ۱۹۱۲، «دابلیو. ای. بی. دو بوئس» طرفدار رای دادن به هیچ کس نبود جز یک نژادپرست تمام عیار که نامش «وودرو ویلسون» بود و کاملا آگاه بود که ویلسون تحسین‌کننده سیاهان نبود (چنانکه خودش می‌گفت) اما می‌دید که سیاست‌های او برای سیاهان بهتر از سیاست‌های تئودور روزولت بود. حتی وقتی روشنگری نژادی در میان سفیدپوستان پس از سال ۱۹۶۰ طلوع کرد، هیچ سیاه پوستی که عکس «جان. اف. کندی» را در آشپزخانه خود آویزان کرده بود - و تعداد بسیار زیادی نیز بودند- تحت تاثیر این تصور نبود که وی یکی از فرزندان خود را برای معاشرت با یک شخص سیاه پوست ترغیب کرده است.

ترقی خواهان ممکن است تصور کنند که اکنون که این کشور به واپس‌گرایی و عقب‌ماندگی نژادپرستی پی برده است، آمریکایی‌ها می‌توانند دقیق‌تر عمل کنند. نژادپرستی در واقع یک واقعیت دهشتناک است که یک آمریکای روشنگر و روشنفکر باید آن را تا حد امکان پشت سر بگذارد. با این حال، میان استقبال از این هدف به‌عنوان هدفی در میان بسیاری اهداف دیگر و برخورد با آن به مثابه یک نگرانی دینی تفاوت وجود دارد. رای‌دهندگان لاتینی و سیاه ترامپ کاملا می‌دانند که نژادپرستی وجود دارد یا ترامپ نژادپرست است اما به آن اولویت نمی‌دهند. برای افرادی که به لحاظ عقلی سالمند هستند، این حقیقت که ترامپ دوستشان نیست یک امر انتزاعی نیست چرا که آنها هرگز او را نخواهند دید، زندگی خوبی دارند که هیچ ارتباطی به او ندارد و کاملا مطمئن هستند که آنها هم به اندازه ترامپ خوب هستند. برای این مردمان، سیاست‌های ترامپ یا برخی از آن سیاست‌ها، مهم‌تر از چیزی است که او در خفا یا آشکار می‌گوید. این چشم انداز مسلما حساسیت پیچیده تری را نسبت به نگرش‌های چهل تکه بسیاری دیگر در مورد نژادپرستی نشان می‌دهد. آنچه می‌خواهم بگویم این است که نژادپرستی - صرف نظر از اینکه چه کسی رئیس‌جمهور باشد- وجود دارد و چپ‌های هویت طلب نباید در این تصور قرار بگیرند که تمام سیاهان یا رنگین پوستان با حس نژادپرستی آنها به‌عنوان معامله‌گر نهایی موافق هستند. آنها باید بفهمند که برای بسیاری از افراد خردمند، عاقل و رنگین‌پوست خط مشی و سیاست مهم‌تر از فضیلت‌های گفتاری در مورد نژادپرستی است. یعنی عمل و برنامه مهم‌تر از حرف است.