بخش سی و دوم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
گروه دوم، نوع متفاوتی از مطلق گرایی را به اجرا در میآورند. این شامل کسانی میشود که اساسا، به هر صورت با اقدام مخفیانه آمریکا مخالف هستند، شامل کسانی میشود که مخالف اقدام نهانی هستند که احتمال سقوط یک دولت خارجی را محدود میسازد و حتی به شکل قطعی تر شامل کسانی میشود که مخالف اقدام نهانی هستند که احتمال سرنگون ساختن یک دولت خارجی که به شکل دموکراتیک انتخاب شده را محدود میسازد زیرا این تخطی از «روح سنت سیاسی آمریکایی است». عملیات مخفی که ایتالیا را از تسخیر کمونیستها در سال ۱۹۸۴ محافظت کرد [هم] باید محکوم شود هرچند نتیجهاش، اقدامی مطلوب بود. حاکمیت ملی مورد احترام خواهد بود هرچند ایالات متحده در برابر تاکتیکهای تهاجمی کرملین تضعیف شود و کمونیستها اجازه یابند که پیشرفتهای بزرگی در اروپای غربی به دست آورند. بی تردید، بسیاری از مطلق گرایانِ حاکمیت ملیِ ظاهری، ثابت قدم نیستند: برخی از آنها وقتی باور پیدا کنند که علت فقط یک چشم انداز جهانی یا بینالمللی است مانند ممانعت از جنگ داخلی در لیبی یا سوریه یا پایان دادن به نسل کشی در دارفور مشکلی برای مداخله ندارند. وقتی پای جان آمریکاییها به نمایندگی از «بشریت» به میان میآید، واشنگتن نباید محکوم شود. این [محکومیت] فقط زمانی انجام میگیرد که مداخلهای به نمایندگی از منافع خود آمریکا بدون یک جزء بینالمللی [دخیل] که آنها دلیلی برای اعتراض به آن داشته باشند صورت گیرد. آنها به اندازه گروه اول بهطور مستقیم «ضد آمریکایی» نیستند. آنها را به درستی میتوان «ضد ملی ها» نامید. اما در بیشتر موارد، نتیجه یکی است. منافع آمریکا که نمیتوان از آن با عبارات جهانیِ ایدهآل گرایانه به عنوان «منافع جهانی» یاد کرد به ناگزیر خطا هستند. هیچ بحثی از دوره آلنده با هیچ یک از این گروهها نشده است زیرا آشکارا هیچ توافقی با فرضیات بحث ندارد. در نهایت، تمام آنچه که میتوان به آنها گفت این است که مواضع شان عمیقا غیرواقعگرایانه است. همچون هر کشور دیگری، ایالات متحده منافع ملی مشروعی دارد که به دنبال حفاظت از آنهاست و هر کسی که باور متفاوتی دارد هرگز هیچ صدایی در مباحث سیاسی نخواهد داشت. گاهی اقدامات نهانی برای حفاظت از آن منافع ضروری است. در حقیقت، گاهی اقدامات نهانی یک «میان بُرِ» سالم و غیرنظامی میان صلح طلبی و دیپلماسی جنگی تمام عیار است که با ابزارهای خشنتر انجام میگیرد. هیچ رئیسجمهوری در آمریکا فکری خلاف این ندارد. میتوانیم به شکل دیگری بگوییم: هیچ رئیسجمهوری در آمریکا به دنبال خنثی کردن و کنار زدن «سیا» نیست. این دو گروه که موضعی مخالف با منافع آمریکا اتخاذ میکنند- خواه ضد آمریکاییها خواه ضد ملی ها- محکوم به ناامیدی ابدی هستند. با دور شدن از این مطلق گرایان، مجبور میشویم که به ویژگیهای مداخله در شیلی نظری افکنیم. محل شروع، شاید نقطه ثقل بحث، گزارش چرچ است. نویسندگان این گزارش میپرسند: «آیا تهدید ادراک شده در شیلی توجیه کننده سطح پاسخ آمریکاست؟» این سوال درستی است. برای پاسخ به آن، کمیته چرچ پنج «برآورد اطلاعات ملی» (NIIEs) را بررسی کرد؛ سنتزهای تفکر در مورد شیلی از سوی آژانسهای اطلاعاتی مختلف که در فاصله میان ۱۹۶۹ و ۱۹۷۳ صادر شده بود. این برآوردها در نتیجه گیری هایشان به شدت تفاوت داشتند. گزارش ۱۹۷۰ هشدار میداد که آلنده به سوی برقراری یک دولت مارکسیست- لنینیستی به سبک شوروی حرکت میکند و گزارشِ یک سال بعد اعلام میکرد که او در تلاش است تا از طریق ابزارهای دموکراتیک به اهدافش دست یابد اما تمایل دارد به روشهای «قانونی مشتبه» («روزنههای قانونی» اش) توسل جوید.
گزارشهای بعدی نسبت به حفظ دموکراسی شیلی به خاطر موانع سیاسیای که در مسیر آلنده قرار میگرفت خوشبینانهتر بود؛ موانع سیاسیای که تا حد زیادی با کمکی که از سوی ایالات متحده میرسید تقویت میشد. (شاید کسی این را به مثابه حمایت خاموش سیاست نیکسون/ کیسینجر از اعلام حمایت از مخالفان آلنده تلقی کند، هرچند این گزارشها وارد آن نشدند). گزارش سال ۱۹۷۲ از آلنده انتظار داشت تا به منظور تحکیم و تثبیت اقداماتی که او پیش تر در مواجهه با مخالفت روزافزون اتخاذ کرده بود سرعت انقلاب خود را کُند سازد. متاسفانه به دلیل اعتبار NIIEs (برآورد اطلاعات ملی)، این گزارش که درست قبل از کودتای سپتامبر ۱۹۷۳ صادر شده بود پیش بینی میکرد که فقط یک «شانس بیرونی» وجود داشت که ارتش بکوشد تا آلنده را وادار به ترک قدرت سازد. مطالعه گزارشهای مامورانی که در میدان حضور دارند «هنر» است. ظاهرا، چنین است مطالعه NIIEs که در بطن واشنگتن آماده شد. آنها موفق شدند تا چیزی برای همه - حامیان سیاستهای نیکسون/ کیسینجر و مخالفان- پیشنهاد دهند و کمیته چرچ هم به دفاع از خود پرداخت. این کمیته خاطر نشان ساخت که «سه رئیسجمهور آمریکایی و مشاوران ارشدشان» ظاهرا تصور میکردند که آلنده آنقدر «خطر» با خود میآورد که این خطرات ضمانتی برای عملیات پنهانی باشد. این کمیته احتمالا ذکر کرده بود که «ائتلاف کندی برای پیشرفت» آشکار است نه پنهان اما به سوی همان هدف ممانعت از تسخیر مارکسیستی در شیلی هدایت میشد. کمیته در خلاصه گزارش خود اعلام کرد:«این گزارش نمیکوشد تا حکم نهایی در مورد نزاکت سیاسی، اخلاقیات یا حتی کارآمدی فعالیت پنهان آمریکا در شیلی ارائه دهد. اعضای کمیته در مورد این مسائل اختلاف نظر داشتند. چنین استای شهروندان آمریکایی». با این حال، کمیته پس از کار خود و با توجه به تمام توجهی که این گزارش به خود جلب میکرد، آشکارا از نتیجهگیریهای «سرسری» ناراحت بود.