بخش بیست و نهم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
اگر آلنده دلایلی داشت که نشان میداد او حمایت طبقه متوسط را از دست داده است، میتوانست آن را در چرخش دموکرات مسیحیها و رهبرشان «ادواردو فرای» بیابد. این حزب بهعنوان یک نیروی سیاسی مترقی اما غیرمارکسیست تلاشهایی برای همکاری با آلنده در زمانی که [آلنده] قدرت را قبضه کرد،به عمل آورده بود. کمونیستها در دولت ائتلافی طرفدار همکاری با دموکرات مسیحیها بودند؛ اما سوسیالیستهای غیرسازشگر غالب بوده و دست برتر داشتند و بر سیاستهایی اصرار میورزیدند که حتی بخش زیادتری از شیلیاییها را بیگانه میکرد. تا سال ۱۹۷۳، این حزب- که بارها از سوی آلنده طرد شد- از هر گونه همکاری کامل عقب نشینی کرد و در واقع، مجالی برای همکاری نیافت و کنار زده شد. نقطه اوج مقاومت در ۲۲ آگوست ۱۹۷۳ فرا رسید، زمانی که مجلس نمایندگان (به رهبری دموکرات مسیحی ها) قطعنامهای را با آرای ۸۱ به ۴۵ تصویب کرد که در حقیقت میگفت دولت آلنده در تلاش است تا قانون اساسی شیلی را سرنگون کرده و یک دیکتاتوری کمونیستی برقرار سازد. این قطعنامه ادعا میکرد که به حقوق شهروندان تعدی شده، مالکیت خصوصی مورد حمله قرار گرفته، آزادی رسانهها محدود شده، قدرت کنگره و دادگاهها رو به زوال رفته... و الی آخر. دیوان عالی شیلی هم از روشهای فراقانونی آلنده به تنگ آمده و دولت او را بابت این کارها محکوم کرد.
تا آن زمان- حتی مسکو که نسبت به جزر و مدهای قدرت واقعی هوشیار بود- حمایت خود از آلنده را بر میداشت و پیشبینی میکرد که او نمیتواند دوامی داشته باشد. (برخی، بی تردید، سخنان انگلس را بر زبان میآوردند:«بدترین چیزی که میتواند برای رهبر یک حزب افراطی روی دهد این است که مجبور شود کنترل دولت را در زمانی به دست گیرد که جامعه آمادگی سیطره و استیلای طبقهای که او نمایندگی میکند را نداشته باشد... اویی که در این وضعیت بدفرجام قرار گرفته یقینا بازنده است»). در هفتههای پیش از کودتا، برای همگان روشن بود که شیلیِ آلنده در یک بحران تمام عیار قرار دارد که به بازی پایان نزدیک میشود. اقتصاد فروریخته بود. خشونت خیابانی خارج از کنترل بود. کنگره در طغیان کامل قرار داشت. فرای بارها تصور میکرد که [تنها] گزینه برای کشورش همانا انتخاب میان دیکتاتوری نظامی و دیکتاتوری کارگران است. ارتش شیلی بعدها از قطعنامه ۲۲ آگوست بهعنوان توجیهی برای اقداماتش استفاده کرد، اما انزجارش از دولت برای مدتی طولانی در حال افزایش بود. در حقیقت، چرخش ارتش اساسا همان مسیری را پیمود که دموکرات مسیحیها؛ یعنی از همکاری خاموش و سوءظن گونه به خصومت آشکار. ژنرالهای شیلی وفاداری خود به قانون اساسی را در سال ۱۹۷۰ ثابت کرده بودند، آن هم در زمانی که واشنگتن در حال توطئه و همکاری با «دیوانه ترین» ژنرالهای این کشور بود. ارتش در آغاز بهعنوان تهدیدی برای آلنده مطرح نبود- سنتهای قانونی شیلی بسیار قدرتمند بود- اما بعدا به تهدید تبدیل شد. در نیمه سال ۱۹۷۲، ارتش نگرانی خود درباره شکستن قانون و نظم را اعلام کرد و بارها از آلنده خواست سیاستهای خود را تغییر دهد و افراطیون داخل حزب را کنار زده و مهار کند. گفته شده است که در فوریه ۱۹۷۳، یک مقام اطلاعاتی آمریکا به ژنرال پینوشه گفت:«شما در یک کشتیِ در حال غرق شدن هستید. کِی میخواهید دست به عمل بزنید؟» پینوشه هم بارها پاسخ داد:«نه تا زمانی که پاهایمان خیس شود. اگر واکنش بسیار زودهنگامی داشته باشیم، مردم از هر قشر و طبقهای علیه ما متحد خواهند شد.» در ژوئن ۱۹۷۳، فشارها آنقدر زیاد شده بود که افسران جوانتر و رده میانه سعی در انجام کودتا داشتند و امیدوار بودند افسران ارشدشان هم به آنها ملحق شوند. این اولین تلاش برای کودتا در ۴۲ سال گذشته بود. ارتش- که هنوز قانونمدار بود- قیامها را سرکوب کرد. اما این آشفتگی در حال افزایش، تاثیر مخرب خود بر وفادارترین افسران را هم بر جا گذاشت.