تراژدی اجتناب‌ناپذیر: کیسینجر و جهان او

خطر آلنده برای واشنگتن سال‌ها روشن و ملموس بوده است. او ابتدا در سال ۱۹۵۲ نامزد ریاست جمهوری شد و ۵/ ۵ درصدِ ناچیز از آرا را به دست آورد. دلیلی وجود نداشت که به او توجه شود. اما در دور بعدی رقابت‌های ریاست جمهوری در سال ۱۹۵۸ بخت به شدت با او یار شد. با پشتیبانی حزب کمونیست که اکنون پس از یک دهه طرد به حوزه عمومی بازگشته بود، او به رئیس‌جمهور شدن نزدیک شده بود. اگرچه او فقط ۶/ ۲۸ درصد از آرا را به دست آورد اما فرد پیروز یعنی «خورخه آلساندری» فقط با ۲/ ۳۱ درصد آرا انتخاب شد و فقط یک تغییر ناگهانی یا یک حیله او را از دستیابی به قدرت بازداشت. برای متفرق نگاه داشتن چپ، راست‌ها از کارزار دون‌کیشوت‌وارِ کشیش خلع لباس شده حمایت مالی کردند که ۳/ ۳ درصد از آرا را به دست آورد؛ آرایی که احتمالا به سود آلنده تمام می‌شد و به سبد آرای او می‌رفت. با افزودن این میزان به کل آرای‌اش، آلنده با ۷ دهم آرا بر آلساندری فائق آمد. بحران ۱۹۷۰ باید ۱۲ سال قبل‌تر‌(پیش از کاسترو)‌ به استثنای یک اتفاق، فرا می‌رسید. با نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۶۴، هیچ کشیش دون‌کیشوت گونه‌ای وجود نداشت که بر محبوبیت روزافزون آلنده فائق آید، اما چیز بهتری وجود داشت؛ یک حزب سیاسی جدید که از چپ‌های مستقر پیش افتاده بود و هدیه‌ای آسمانی برای آمریکایی‌های نگران به نظر می‌رسید. دموکرات مسیحی‌ها، سومین حزب از سه حزب چپ‌گرا در شیلی، به مثابه تجلی آموزه‌های کاتولیک لیبرال در سال ۱۹۵۷ شکل گرفت و به شکافی میان محافظه‌کاران مذهبی در جناح راست و سویه‌های مختلف مارکسیسم در جناح چپ تبدیل شد. دموکرات مسیحی‌ها، به رهبری «ادواردو فرای مونتالوا»ی سنت پرستِ کوته‌فکرِ مذهبی که دوست داشت برای حامیان خود در مورد فضائل «نئو تامیسم» [neo-Thomism: نوعی احیا و توسعه فلسفه مدرسی قرون وسطایی در الهیات و فلسفه کاتولیک رومی که در نیمه دوم قرن نوزدهم آغاز شد. ریشه‌های این اندیشه به نوشته‌های توماس آکویناس باز می‌گردد که آثاری در زمینه تعلیم و تربیت نگاشت] سخن بگوید، به اندازه محافظه‌کاران زاهد و وارسته بودند، اما مذهب‌شان یک گرایش یا شیب چپ‌گرایانه داشت؛ آنها هم به اندازه مارکسیست‌ها، اما بدون الحاد یا تعهد به کشمکش طبقاتی نگران آلام فقرا بودند. در عوض، آنها فلسفه «جماعت‌گرایی» یا آنچه فرای «سوسیالیسم جماعت‌گرایانه» می‌نامد را وعظ می‌کردند که می‌آموخت که «فرد» و «جامعه» بخشی از یک کل هستند و اینکه هدف دولت یافتن راه‌ها و روش‌هایی برای درمان شکاف‌های طبقاتی است، نه تشدید کردن آنها.

«جماعت‌گرایی» یک مفهوم رازآلود و تیره و تار بود- درست به همان اندازه رازآلود که پس از اینکه فرای رئیس‌جمهور شد، عیان شد- اما خوب به نظر می‌رسید، به ویژه برای رای‌دهندگانی که در جست‌و‌جوی راه‌هایی برای آشتی رشد اقتصادی با عدالت اجتماعی یا اعتراض سیاسی با ارزش‌های سنتی بودند. آنها مردمان زیادی در شیلی‌ای بودند که مدت مدیدی در رنج بود. در سال ۱۹۵۸، یک سال پس از تاسیس حزب دموکرات مسیحی، این حزب با کسب ۲۱ درصد آرا، جایگاه سوم را به دست آورد که نمایشی بیش از حد قابل‌احترام بود. در سال ۱۹۶۳، این حزب به بزرگترین حزب در کشور تبدیل شد که جذابیتی خاص برای فقرای تازه جان گرفته‌(که در آرزوی اصلاح اقتصادی بوده اما به لحاظ اجتماعی محافظه‌کار مانده بودند) و برای زنان‌(که مذهبی‌تر از مردان به نظر می‌رسیدند) داشت. در حقیقت، زنان به مثابه سلاح مخفی حزب بودند که در سال ۱۹۶۴ به فرای ۶۴ درصد از آرا را در مقابل ۳۲ درصد آلنده بخشیدند و باعث شدند فرای در صدر قرار بگیرد. اما پیروزی فرای در سال ۱۹۶۴ فقط به خاطر ترجیح رأی‌دهندگان شیلیایی نبود. این انتخابات یک انتخابات «پاک» نبود. این انتخابات با دخالت‌های فوق‌العاده در بخشی از ساختار حاکمیتی ایالات متحده یاری شد. تقریبا یک دهه پیش از اینکه نیکسون و کیسینجر طرح مخالفت با آلنده را به اجرا بگذارند، جان کندی و لیندون جانسون با همان هدف در حال همکاری بودند. در واقع، بر اساس گزارش کمیته چرچ، «دخالت پنهان ایالات متحده در شیلی در دهه میان ۱۹۶۳ و ۱۹۷۳ گسترده و مستمر بود.»

علاقه آمریکا به دموکرات مسیحی‌ها در سال ۱۹۶۲ آغاز شد و کمک‌های «غیرقابل انتساب» به سانتیاگو سرازیر شد. برای دولت‌های دموکرات کندی و جانسون، فرای اصلاح‌طلبی ادراک می‌شد که مخالف با مارکسیست‌ها و اولیگارش‌هاست و با وجود استفاده مکرر او از کلمه «سوسیالیسم» اما او به زبان آنها [کندی و جانسون] سخن می‌گفت. با نزدیک شدن انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۹۶۴، بودجه‌های پنهانی به «سیل» تبدیل شدند. واشنگتن تمام قد پشت سر فرای ایستاد و آنچه یکی از محققان «مبالغ باور نکردنی پول» خواند صرف مسائل انتخاباتی و صرف حمایت از گروه‌های خصوصی مانند اتحادیه‌های کارگری دلسوز، سازمان‌های زنان و رشوه شد. یکی از کارکنان کاخ سفید در ژوئیه ۱۹۶۴ به «باندی» گفت: «نمی‌توانیم این یکی را از دست بدهیم. بنابراین‌ فکر نمی‌کنم اقتصاد به این شکل اصلاح شود... بگذارید کمک‌ها را سرازیر کنیم.» بیش از نیمی از بودجه دموکرات مسیحی‌ها را ایالات متحده تامین می‌کرد. بر اساس گزارش چرچ، سیا در کنار حمایت از دموکرات مسیحی‌ها، «کارزار تبلیغاتی گسترده و ضد کمونیستی را افزایش داد. از مطبوعات، رادیوها، فیلم‌ها، جزوات، رساله‌ها، پوسترها، نامه‌های مستقیم، کاغذهای رنگی و نقاشی‌های دیواری استفاده گسترده‌ای به عمل آمد.»