بخش دویست و هشتم
ریشههای نظم سیاسی از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
دین بهعنوان مبنایی برای کنش جمعی
بر خلاف موارد فرانسه، اسپانیا، مجارستان و روسیه، مقاومت انگلیس در برابر قدرت مطلقه با روکشی مذهبی پوشانده شد که به شدت همبستگی کسانی را که در سمت پارلمان بودند، تقویت کرد. اولین شاه استوارت، جیمز اول، فرزند «ماری تودور» اعدام شده - ملکه اسکاتلندی کاتولیک رومی - بود درحالیکه فرزندش چارلز اول با خواهر لوئی سیزدهم پادشاه فرانسه یعنی «هنریتا ماریا» ازدواج کرد. درحالیکه هر دو معتقد به پروتستانتیسم بوده اما اغلب به هواداری کاتولیکها مظنون بودند. آنگلیکنیسم اسقف اعظم «لاد» درصدد بود تا کلیسای ملی انگلیس را با توجه به تاکید بر مناسک، به عمل کاتولیکی نزدیکتر کند؛ تغییری که با نارضایتی تلخ فرقههای پیوریتان مواجه شد. دکترین شاهان اولیه استوارت در مورد مطلقهگرایی و حق الهی شاهان استدلالهایی را که از سوی شاهان کاتولیک اسپانیایی و فرانسوی مطرح میشد برانگیخت و بسیاری از پروتستانها در این مساله شاهد توطئه گسترده و بینالمللی پاپها بودند تا انگلیسیها را از حقوق طبیعیشان محروم سازند. شورش در ایرلند کاتولیک در سال ۱۶۴۱ نزدیک به خانه [نویسنده در اینجا از تشبیه استفاده کرده است. پادشاهی بریتانیا متشکل از چهار کشور انگلستان، ایرلند، اسکاتلند و ولز است. در اینجا از عبارت home استفاده شده که منظور همان لندن است که پایتخت پادشاهی متحده بریتانیا است. در اینجا منظور این است که ایرلند نزدیک به خانه که همان لندن است، بود] کلید زده شد؛ گزارشهایی که از قساوتهای ارتکابی علیه ساکنان پروتستان منتشر میشد ظاهرا ترس بسیاری از انگلیسیها در مورد عواقب شیوع و گسترش کاتولیسیسم بینالمللی را تایید کرد. در این مساله چیزی بیش از میزانی از حقیقت وجود داشت؛ پادشاه اسپانیا، «آرمادا» را در پایان قرن شانزدهم علیه انگلیسیها روانه آن دیار کرد و درگیر جنگی ۸۰ ساله برای تسخیر و مطیع ساختن استانهای متحده پروتستانی «ندرلند» [Netherlands: ندرلند یا هلند نام یک کشور است اما هلندیها به کشور خود «ندرلند» میگویند چنانکه آلمانیها (ژرمنها) به کشور خود «داچلند» یا «دویچ لند» میگویند] شد. این انگیزه بار دیگر در اواخر قرن هفدهم از سوی لوئی چهاردهم در فرانسه تکرار شد که به «هلند» حمله کرد و یک هوادار پنهانی در آخرین شاه کاتولیک انگلیسی داشت که جیمز دوم بود. در تاریخنگاری بزرگ در مورد جنگ داخلی انگلیس، چرخههایی از تجدیدنظرطلبی وجود داشت که درک عالمانه از انگیزههای جنگ را در کنار شیوههای فکری غالب تا جایی تغییر داده که برخی مورخان از اینکه حتی به اجماع برسند احساس دلسردی و ناامیدی کردهاند. بسیاری از تفسیرهای قرن بیستمی انگیزههای مذهبی بازیگران در جنگ را دستکم میگرفتند و ایدئولوژی مذهبی را به مثابه پوشش یا توجیهی برای منافع طبقاتی یا اقتصادی فرقهای مینگریستند. در حقیقت، تعامل پیچیدهای میان «مذهب» و «طبقه» در این دوره وجود داشت و هیچ مرزکشی روشنی میان مذهب و وفاداری سیاسی وجود نداشت.
آنگلیکنهایی بودند که در طرف پارلمان قرار داشتند و پروتستانهایی که سلطنتطلب بودند؛ بسیاری از آنگلیکنهای «های چرچ» [high church: جناح محافظهکار کلیسای آنگلیکن که از بسیاری از رسوم و اصول کلیسای کاتولیک پیروی کرده و سخت پایبند آداب و رسوم کلیسایی و مناجات و تسبیحات مرسوم در کلیسا هستند] فرقههای نامقلد و معاندی مانند «کانگریگیشنال»ها و «کویکرها» را به مثابه تهدیدی بزرگتر از کلیسای کاتولیک به نظم اخلاقی مینگریستند. روشن بود که فرقههای پروتستان رادیکالتر به مثابه ابزاری برای بسیج اجتماعی و توسعه اقتصادی بهکار گرفته میشدند زیرا آنها روزنهای برای اعتراض و اجتماع به دست میدادند که از طریق کانالهای مذهبی سنتیتر و سلسله مراتبیتر در دسترس نبودند. از سوی دیگر، حتی اگر کسی استدلال کند که این نزاع عمدتا بر سر مذهب نبود اما هنوز روشن است که مذهب تاثیر عمدهای در بسیج بازیگران سیاسی و افزایش دامنه کنش جمعی داشته است. این بهویژه در مورد طرف پارلمانی و در «ارتش الگوی جدید» [New Model Army: ارتشی که در سال ۱۶۴۵ از سوی پارلمان و در جریان جنگ داخلی انگلیس برقرار و در سال ۱۶۶۰ ملغی شد. این ارتش در سراسر بریتانیا به خدمت گرفته میشد نه فقط در ایرلند یا اسکاتلند. این ارتش یک ارتش حرفهای بود که سربازانش به شکل تماموقت در خدمت ارتش بودند. به همین دلیل، فرماندهان و افسرانش برای اینکه بر نقش نظامی خود متمرکز شوند، کرسیهایشان در مجلس عوام و مجلس لردها از آنها گرفته شد. این به معنای تشویق آنها برای جدا کردنشان از فعالیتهای مذهبی و سیاسی در میان اعضای پارلمان بود] مصداق داشت که از سوی پارلمان خلق شده بود که به مرور زمان بهخاطر اعتقادات مذهبی بسیاری از افسرانش به مقیاس وسیع به مرکز ثقل رادیکالیسم ضدسلطنتی تبدیل شد. طی انقلاب شکوهمند، تبیین تمایل طرف پارلمانی به پذیرش یک مدعی خارجی- ویلیام اورنج- بهعنوان پادشاه بهجای پادشاه مشروع کشور که «جیمز دوم» بود دشوارتر شده بود بهدلیل این حقیقت که اولی پروتستان بود و دومی کاتولیک. بنابراین، سازماندهی انگلیس در قالب نهادهای محلی و خودگردان، ریشهدار بودن قانون و باور به حرمت حقوق مالکیت و پیوند سلطنت با توطئه جهانی کاتولیک همگی به میزان چشمگیری از همبستگی در طرف پارلمانی کمک کرد.