بخش دویست و دوم
ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
برخلاف نظام فرانسوی مباشران، حکومت محلی تا دوره ایوان چهارم مبتنی بر انتصابات از سوی تزار بود که به «کورملنی» معروف بود. این نام نشاندهنده ترکیبی از قصد «نظارت» و «شرارت» در پس این نهاد بود. اشکال خودگردانی محلی که در قرن شانزدهم وجود داشت در دوران ایوان چهارم منسوخ شد و دولت بر نظامی از «وئووُدی» یا «فرمانداران نظامی»، برای اجرای دستوراتش اتکا یافت. دور بزرگ بعدی دولتسازی روسیه در دوران پترکبیر (۱۶۷۲- ۱۷۲۵) رخ داد که پایتخت را از مسکو به سنپترزبورگ منتقل و مجموعهای از نهادها را از اروپا وارد کرد.
مرحله اول دولتسازی در قرون پانزدهم و شانزدهم مبتنی بر بسیج طبقه متوسط خدماتی بود که باعث شکاف در اشراف شده و ضامن این بود که تعداد زیادی از آنها مستقیما به دولت وابسته میشوند. پتر حتی فراتر رفت و کل آریستوکراسی را به خدمت دولتی کشاند. نجیبزادگان به مثابه پسران وارد ارتش شدند، بر مبنای معیار شایستگی ارتقا داده شدند و باید برای کل عمرشان در خدمت رژیم میماندند. ایده اشراف خدمتگزار مدت زیادتری در روسیه نسبت به اروپا دوام آورد، اگرچه به شکل بسیار متفاوتی به اجرا در میآمد. اشرافی که به دولت خدمت میکردند با خدم و حشم خود و ملازمان و خدمتکارانشان نمیآمدند بلکه پستها از سوی یک سلسله مراتب مرکزی اختصاص داده میشد. این امر موجب نظامی شدن کلی جامعه روسیه شد البته با تاکیدی اخلاقی که بر وظیفه، افتخار، سلسله مراتب و اطاعت گذارده میشد.
پترکبیر «جدول مرتبهها » را در سال ۱۷۲۲ جایگزین «مست نیچیستوا»ی قدیمی کرد؛ یک نظام سلسله مراتبی که در آن هر یک از رعایای [شهروندان] پتر با امتیازات و تعهداتش وارد یک نظم تعریف شده قانونی میشد. یک خدمتگزار عامی با رسیدن به درجهای مشخص، خواه بوروکرات و خواه نظامی، به شکل خودکار وارد رده اشراف موروثی میشد. این امر مسیری را برای ورودیهای جدید به رده اشراف به دست میداد که بهخاطر نیازهای عظیم دولت به کارمندان لازم بود. «جدول مرتبهها» هویت سازمانی اشراف و ظرفیت آن برای اقدام جمعی را تقویت کرد. اما این طبقه هرگز خود را مخالف قدرت سلطنت ندید؛ منافعش به همین دلیل به شدت به دولت تنیده شده بود. آنچه اشراف در عوض این خدمت به آن دست یافتند معافیت از مالیات، حقوق انحصاری به مالکیت زمین و مردم، و فرصت برای فشار سختتر بر سرفهایشان بود. رابطه نزدیک وخامت وضع دهقان و ظهور اربابزادگان خدماتی با این حقیقت نشان داده میشود که نظام سرف داری ابتدا در زمینهایی ظاهر شد که از سوی شاهزادگان به مثابه «پومستیا» به اربابزادگان داده میشد. اینها در جنوب، جنوب شرق و غرب و مناطق مرزی رخ داد که زمین جدید از کشورهای همسایه تصاحب شده بود. در گستره وسیعی از سرزمینهای شمالی که هیچ جنگی در آنجا رخ نداده بود، وضعیت دهقانان بسیار بهتر بود؛ آنها تا حد زیادی دهقانان دولتی با تعهداتی به دولت و نه زمیندار خصوصی بودند. در تمام قرون شانزدهم و هفدهم، افزایش مداوم بار مالیاتی بر دهقانان وجود داشت اما محدودیتهای قانونی مهمتر آنهایی بودند که بر حق تحرک و جابهجایی گذاشته میشد. حق کوچ دهقان یک سنت قدیمی بود اما بهطور فزایندهای محدود و سپس بهطور کامل منسوخ شد. این محدودیتها بر تحرک دهقانان هم برای شکلگیری یک آریستوکراسی منسجم روسی و هم برای اتحاد این آریستوکراسی با سلطنت مهم بودند. کنایه آمیز اینکه دلیل این کار هم به جغرافیای روسیه مربوط بود که چنانکه ذکر شد برای توسعه بردگی بهدلیل فقدان مرزبندی و تعیین نشدن حدود و ثغورش بسیار نامساعد بود. موانع طبیعی معدودی برای تحرک مانند رودخانههای غیرقابل عبور یا دامنههای کوهستانی در روسیه وجود دارد و مناطق مرزی روسیه با توسعه کشور به بیرون بهویژه به جنوب و جنوب شرقی کشیده میشدند. گفته شده اجتماعات آزاد قزاق که در جنوب اوکراین و در حوضه رود «دُن» رشد میکردند از سوی «سرفهای فراری» تاسیس شدهاند. درست مانند آمریکای جنوبی- که سرزمینهای بردهدارانهاش با یک منطقه مرزی باز مجاور بود- نهاد سرف داری فقط در صورتی میتوانست قابل دوام و ماندنی شود که یک توافق قدرتمند میان «سرفداران» برای محدود کردن تحرک سرفها، بازگرداندن فراریها و مجازات شدید نه فقط سرفها بلکه دیگر زمیندارانی که از قوانین تخلف میورزیدند، وجود داشته باشد. اگر یک بازیگر مهم خروج از سیستم را برمیگزید- خواه زیرمجموعه زمینداران باشد یا گروهی از شهرهای آزاد یا خود پادشاه به فراریان پناه دهد- در این صورت کل سیستم فرو میپاشید. با توجه به نادر بودن و کمیابی نیروی کار در این دوره، برای هر شخص زمیندار بسیار سودآور بود که از ائتلاف سرپیچی کرده و سرفها را با ارائه شرایط بهتر به آنها به سوی قلمرو خود جذب کند. از این رو باید همبستگی کارتل زمیندار از طریق امتیازات موقعیتی و تعهدات الزامآور برای اجرای قواعد در برابر تحرک دهقانان تقویت میشد. مطلقهگرایی روسی بر اتحاد و ائتلافی شکل گرفت که میان پادشاه با اربابزادگان رده بالا و رده پایین رخ نمود که همه آنها خود را به قیمت دهقانان به قواعد الزامآور متعهد ساخته بودند.
ضرورت حفظ این کارتل «سرف داری» چیزهای بسیاری را در مورد توسعه سیاسی روسیه توضیح میدهد. دولت محدودیتهای فزایندهای بر مالکیت آزاد زمین از سوی اشخاص «غیرسرفدار» نهاد. فرد برای دستیابی به مالکیت و دارایی باید وارد رده اشراف میشد، جایی که او در نتیجه آن بهطور خودکار سرفها و تعهداتی را برای حفظ سیستم به دست میآورد. این امر [اگرچه] رشد بورژوازی در شهرهای مستقل تجاری [روسیه] را محدود ساخت [اما] نقش مهمی در ارتقای آزادی دهقانان در غرب ایفا کرد. بنابراین، توسعه اقتصاد سرمایهداری در روسیه نه از سوی بورژوازی مستقل که از سوی اشراف هدایت و رهبری میشد. ضرورت حفظ این کارتل همچنین دلایل توسعهطلبی روسیه به سوی جنوب و جنوب شرقی را توضیح میدهد زیرا وجود اجتماعات آزاد قزاق در امتداد مرز یک فرصت و انگیزه دائمی برای فرار دهقانان ارائه میداد که باید سرکوب میشد.