جهان در برزخ کانت و ماکیاولی
از همین رهگذر وقتی از پیامبران نظام بینالملل سخن میگوییم برداشت مخاطب ایرانی از پیامبران به احتمال قوی نبوت دینی است حال آنکه عینک این نوشتار با درک معمول و عرفی از این معنا، کمی متفاوت خواهد بود. پیامبران نظام بینالملل فلاسفهای هستند که بنیانهای فکری و تجربه زیسته آنان نه فقط برای زمانه خود که برای اکنون ما نیز راهگشا هستند. این درهمتنیدگی فکری و چالشهای حاصل از آن به اندازهای عمق یافته که از محدودیتهای زمانی و مکانی موجود فراتر رفته و به امری جاویدان مبدل شده است.
دوگانگی میان حقوق بینالملل و سیاست بینالملل و همچنین تعارض میان دو امر بومی (Local) و جهانی (Global) همواره از چالشبرانگیزترین مسائل مطرح در نظام بینالملل بوده است؛ اینکه آیا دولتهای ملی باید به اقتضائات، منافع و توانمندیهای خود بیندیشند یا در راستای منافع جهانی حرکت کنند؟! کدامیک بر دیگری تقدم دارد؟ آیا باید به قوانین بینالمللی پایبند بود و منشور ملل متحد را فصلالخطاب قرار داد یا اینکه هویت مستقلی برای دولتهای ملی فارغ از چارچوبهای جهانی قائل شویم؟ تجربه تاریخی نشان میدهد که هنوز پاسخ روشنی برای پرسشهای مذکور وجود ندارد. البته که کلیگویی کردن و همه چیز را یککاسه کردن، کاری بس سهل و ممتنع است اما هنگامی که از سطح به عمق معنا رجعت میکنیم؛ درمییابیم که پرسشهای مذکور و چالشهای کنونی نظام بینالملل در آغاز دهه سوم قرن بیستویکم نیز ریشه در تاریخ فلسفه سیاسی غرب دارد. در این میان اما نام دو تن از فلاسفه سیاسی بیش از سایرین رخنمایی میکند که در جایگاه پیامبران نظام بینالملل قرار میگیرند.
اکنون نزدیک به ۵۰۰ سال از انتشار شهریار و گفتارها، آثار سترگ نیکولو ماکیاولی و همچنین بیش از دو سده از انتشار رساله صلح پایدار ایمانوئل کانت میگذرد و آنچه کانت و ماکیاولی را در جایگاه پیامبران نظام بینالملل قرار میدهد مجموعه غنی از اندیشههایی را دربرمیگیرد که این فرزندان دلیر به زیور طبع آراستهاند. برخلاف تصورات معمول که در عصر فناوری اطلاعات و ارتباطات اندیشههای کانت و ماکیاولی رنگ باخته تلقی میشود و چنین پنداشته میشود که تکنولوژی مدرن برای تمامی پرسشها پاسخهای کوبندهای را تدارک دیده، اما با کمی تامل میتوان دریافت که اندیشههای این دو همچنان زنده و محل بحث و مناقشه است و ما همچنان در غلیان دو خوانش کانتی و ماکیاولیستی از نظام بینالملل به سر میبریم. طرح فدراسیون کانت که الهامبخش جامعه ملل و میثاق آن بود، همچنان پویاست و شروطی که برای صلح پایدار در نظر گرفته بود نیز برای اکنون ما راهگشاست. منظومه فکری که ماکیاولی بنیان نهاد نیز همچنان پایدار است. به تعبیر آیزیا برلین او نه سیاستمداری ضد اخلاق، بلکه راویِ اخلاقِ سیاستمدار بود. ما در قرن بیست و یکم به کدام سو حرکت میکنیم؟ پیامبر عصر اطلاعات کانت میشود یا ماکیاولی؟! باید خوانش کانتی از نظام بینالملل را دریافت یا به خوانش ماکیاولیستی از آن تن داد؟
گزینش یکی از این دو فیلسوف سیاسی برای پیامبری نظام بینالملل بسیار دشوار خواهد بود، چراکه هیچ ترازوی دقیقی وجود ندارد تا بتوان با آن وزنه تاثیرگذاری هر یک را سنجید و از همین جهت از «پیامبران» نظام بینالملل سخن به میان آمده است و نه «پیامبر» نظام بینالملل. در یک رهیافت کلی تفاوت پیامبران نظام بینالملل در این است که کانت از آنچه باید باشد، سخن میگوید و ماکیاولی از آنچه هست، صحبت میکند.
امواج انقلابهای صنعتی، گسترش تجارت و حمل و نقل، محوریت یافتن فناوری اطلاعات و هوش مصنوعی و در نهایت جهانیشدن جملگی از مهمترین عوامل و ویژگیهای عصر اطلاعات هستند. عصری که تمام جوامع، ملل، دولتها، شرکتهای چندملیتی و بسیاری دیگر از کنشگران بینالمللی را همچون تارهای عنکبوت به یکدیگر متصل کرده است؛ به طوری که ارتباط میان این کنشگران به راحتی قطع نخواهد شد.
به نظر میرسد از میان عوامل و ویژگیهای عصر اطلاعات، جهانیشدن تاثیر تعیینکنندهتری به نسبت دیگر عوامل داشته است که از قضا ما را به خوانش کانتی از نظام بینالملل نزدیک میکند. در ارتباط با جهانی شدن نظریات مختلفی وجود دارد؛ اما عمده اندیشمندان این عرصه در سه دسته نظریات لیبرالیسم، ملیگرا یا واقعگرا و مارکسیسم قرار میگیرند. یکی از مسائلی که به ویژه در منظومه فکری نگرشهای چپ نسبت به جهانیشدن وجود دارد، عدم دقت زبانشناختی در عبارت جهانی شدن است. در واقع نگرشهای مارکسیستی دقت نمیکنند که ریشه و مبنای کلمه جهانیشدن به جهان که ترجمه لغت globe است، بازمیگردد. باید دقت کرد که جهان در عبارت جهانیشدن ترجمه world یا univers نیست، بلکه برگرفته از globe است و این اصطلاح در اصل به معنی کره یا سطح فراگیر یک جسم کروی است، نکته دیگر آنکه در عبارت جهانیشدن لفظ ization به معنای شدن است. این در حالی است که رویکردهای چپ از عبارت Globalization جهانیسازی را برداشت میکنند؛ حال آنکه از حیث زبانشناختی این عبارت ناظر بر جهانی شدن است و نه جهانی سازی.
در راستای این روند تاریخی به نظر میرسد با وجود جهانیشدن در عصر اطلاعات، ما به یک درک و خوانش کانتی از نظام بینالملل نزدیک میشویم؛ روندهای تعاملات به شکل مسالمتآمیز است و در عین حال به تدریج حقوق بینالملل پا در جای پای سیاست بینالملل میگذارد؛ اما آیا همه روند تاریخ در عصر حاضر چنین بوده است؟ اگر کمی به معادلات و تغییر و تحولات بینالمللی توجه کنیم، درخواهیم یافت که همه روندها چنین نبوده است و ما حتی در عرصه نظام بینالملل با ظهور ملیگرایی افراطی و با احیای مجدد احزاب راست افراطی مواجه بودهایم که خود مانعی برای جهانیشدن در عصر اطلاعات است و باز از کانت به سوی نیکولو ماکیاولی حرکت میکنیم. دونالد ترامپ در آمریکا، مارین لوپن در فرانسه و بسیاری دیگر از سیاستمداران عصر حاضر مصداق بارزی از این مساله هستند. بنابراین همانگونه که در دیباچه نوشتار حاضر گفته شد با قطعیت نمیتوان پیامبر عصر حاضر را تعیین کرد و شاید بهترین نگرش آن باشد که تاریخی بنگریم..
برخی از اندیشمندان مانند جرج ریتزر از آمریکایی کردن، مک دونالدی شدن و مواردی از این دست در باب جهانیشدن استفاده کردهاند و به نوعی از مقاومت در برابر این پدیده سخن میگویند. برخی دیگر نیز بر این باور هستند که جهان مسطح است و نهتنها مقاومت چندانی در برابر جهانیشدن شکل نگرفته، بلکه بر تمام جهان تاثیرگذاشته و ملل مختلف را به یکدیگر نزدیک کرده است؛ توماس ال. فریدمن از آن دست اندیشمندان است که چنین میاندیشد و مفروضات خود را بر مسطح شدن جهان بنیان نهاده و از ۱۰ نیرویی که جهان را مسطح میکنند، سخن میگوید. بنابراین باز به کانت نزدیک میشویم. وجود تکثر و پلورالیسم در جهان کنونی ما به حد اعلای خود رسیده است که در قیاس با اعصار ماقبل خود کمنظیر یا گاهی بینظیر است، در نظام بینالملل ساختاری چندقطبی حاکم شده و منازعه قدرت از آن حالت انحصارگونه به حالت رقابتآمیز درآمده است، شرکتهای چندملیتی رشد فزایندهای داشتهاند، تعداد کثیری از سازمانهای بینالمللی تاسیس شده و همچنین ظهور و چیرگی تدریجی هوش مصنوعی و چاپگرهای سهبعدی جملگی از اصلیترین تغییرات جهان کنونی است که پیامبری را به کانت میدهد؛ اما در اینکه آیا این روند مسالمت آمیز تا پایان قرن بیست و یکم نیز ادامه خواهد داشت، هیچ تضمینی وجود ندارد؛ زیرا ما تنها دو دهه از قرن حاضر را تجربه کردهایم و در ارتباط با هشت دهه دیگر قطعیت مطلقی وجود ندارد؛ کمتر کسی گمان میکرد که در نیمه نخست قرن بیستم جنگهای جهانی اول و دوم رخ دهد و پس از آن ما با دوران جنگ سرد مواجه شویم و نکته دیگر آنکه با وجود رشد سایر کنشگران در عرصه نظام بینالملل، دولتهای ملی همچنان در جایگاه کنشگر اصلی قرار دارند و به موازات اندیشههای جهانوطنی، ملیگرایی افراطی نیز رخ مینماید و این چنین است که ما همچنان در غلیان دو خوانش کانتی و ماکیاولیستی از نظام بینالملل به سر میبریم. آیا هنوز هم معتقدید که اندیشههای کانت و ماکیاولی در عصر فناوری اطلاعات رنگ باختهاند؟