ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
از قرن هفتم به این سو، اروپا متحمل مجموعهای از تهاجمات خارجی ویرانگر بود: وایکینگها از شمال، اعراب یا ساراکنها [نامی بود که از سوی مسیحیان در دوران جنگهای صلیبی به مسلمانان داده شده بود] از شمال آفریقا، اسپانیا از جنوب و مجارستان از شرق. اگرچه اعراب در «پواتیه» متوقف شدند اما کنترل مسلمانان بر مدیترانه، باعث قطع تجارت اروپا با بیزانس و شمال آفریقا شد که مبنا و اساس اقتصاد روم بودند. با زوال امپراتوری کارولینگی در قرن نهم، شهرها شروع به آب رفتن کردند و جمعیتها که در محاصره جنگ سالاران بیشمار بودند، به روستاهای جداافتاده خودکفا عقبنشینی کردند. طی این حضیض تمدن اروپایی، خویشاوندی به دلیل فروپاشی ساختارهای سیاسی بزرگتر بازگشتی دوباره داشت. اما از آن زمان، ساختار دودمانهای پدرسالارانه مردمان اروپا آنقدر ضعیف شده بود که دیگر منبعی برای حمایت اجتماعی نبود. فئودالیسم به مثابه آلترناتیوی برای خویشاوندی رخ نمود: «با این حال، برای فرد که در معرض خطرات بیشماری بود که ناشی از فضای خشونت بود، گروه خویشاوند ظاهرا حفاظتی مکفی - حتی در عصر اول فئودالی- به دست نمیداد. گروه خویشاوند به شکلی که در آن زمان وجود داشت، اما در نمای کلیاش بسیار مبهم و بسیار متغیر بود و با دوگانگی تبار به واسطه خطوط مرد و زن به شدت تضعیف شده بود.
به همین دلیل است که مردان موظف به جستوجو یا پذیرش پیوندهای دیگر بودند. در این مرحله، تاریخ تعیینکننده است. به همین دلیل، برای مناطقی که در آن گروههای قدرتمند پدرسالار بقا یافته بودند- سرزمینهای آلمانی در سواحل دریای شمال، مناطق سلتی جزایر بریتانیا- هیچ چیزی از واسالاژ [نظام مبتنی بر زمین]، فیف [حق بر زمین] و ملک اربابی نمیدانستند. پیوند خویشی یکی از عناصر ضروری جامعه فئودالی بود؛ ضعف نسبی آن توضیح میدهد که چرا اساسا فئودالیسم وجود داشت». فئودالیسم تسلیم داوطلبانه یک فرد به فرد بیربط دیگر است مبتنی بر مبادله حمایت در ازای خدمت: «نه دولت نه خانواده دیگر حفاظتی مکفی ارائه نمیداد. اجتماع روستایی دیگر آنقدر توانمند نبود که نظم را در چارچوب مرزها حفظ کند؛ اجتماع شهری بهندرت وجود داشت. در هر جا، ضعیفی احساس نیاز به حمایت از سوی فردی قدرتمند یا پناه بردن به سوی او پیدا میکرد. این مرد قدرتمند، به نوبه خود، نمیتوانست پرستیژ یا ثروت خود را حفظ کند یا حتی نمیتوانست امنیت خود را حفظ کند جز تضمین حمایت زیردستان در خدمت او از خودش، آن هم با اجبار یا تشویق». اما نه هنوز به تاریخ مناسبی برای گذار یا خروج اروپا از خویشاوندی رسیدهایم نه به یک ساز و کار علّی کافی. قانعکنندهترین توضیح برای این گذار از سوی انسان شناس اجتماعی «جک گودی» داده شده است که تاریخ آغاز گذار را به قرن شانزدهم عقب میبرد و پاسخگویی را به خود مسیحیت یا بهطور خاصتر به منافع نهادین کلیسای کاتولیک نسبت میدهد.
گودی خاطرنشان میسازد که الگوی متمایز ازدواج اروپای غربی با جدا شدن از الگوی مسلط مدیترانهای در پایان امپراتوری روم آغاز شد. الگوی مدیترانهای که شامل تیرههای رومی هم میشد، قویا پدرسویانه یا پدرتبارانه بودند و موجب سازمان پارهپارهای از جامعه شد. گروه پدرسو تمایل به این داشت که ازدواجی درونزا [درون همسری] داشته باشند و البته میزانی از ترجیح هم برای ازدواجهای «میان عموزادگان» قائل بودند. (من در فصل ۱۱ به ازدواج میان عموزادگان در فرهنگ دراویدیهای جنوب هند اشاره کردم؛ این امر در جهان عرب و حتی در میان پشتوها، کردها و بسیاری از مردمان ترکتبار هم بهشدت اعمال و اجرا میشود). تفکیک سختی میان جنسیتها و فرصتی اندک برای زنان جهت داشتن مالکیت یا مشارکت در فضای عمومی وجود داشت.
الگوی اروپایغربی در تمام این جوانب متفاوت بود: وراثت دوجانبه بود؛ ازدواج میان عموزادگان ممنوع و برون همسری تبلیغ شد؛ زنان از حقوق بیشتری برای مالکیت و مشارکت در رویدادهای عمومی برخوردار شدند. محرک این گذار و تغییر کلیسای کاتولیک بود که موضع سختی در برابر چهار اقدام داشت: ازدواجهای میان خویشان نزدیک، ازدواج با بیوههای بستگان مُرده (به اصطلاح «زن برادر ستانی»)، فرزند خواندگی و طلاق. «بد مقدس»- راهب انگلیسی که تلاشهای پاپ گریگوری اول برای گرواندن آنگلوساکسونهای مشرک به مسیحیت در قرن ششم را گزارش میدهد- خاطرنشان میسازد که چگونه گریگوری به صراحت اَعمال قبیلهها برای ازدواج با بستگان نزدیک و «زن برادر ستانی» را تقبیح میکرد.
فرامین بعدی کلیسا ازدواج موقت را منع کرد و یک پیوند ازدواج ماندگار، منسوخ نشدنی و تک همسری پایدار میان زنان و مردان را ترغیب میکرد. «گودی» معتقد است که دلیل این ممنوعیتها در کتاب مقدس یا در آموزه مسیحیان بهطور کلی استحکام قاطعی ندارد. این اقدامات ممنوع شده در زادگاه مسیح در فلسطین متداول بود و «زن برادر ستانی» هم در میان یهودیان رایج بود. استدلالهای کلامی به نفع ممنوعیتهای جدید غالبا از منابع عهد عتیق گرفته شده که یهودیان تفسیر کاملا متفاوتی از آن دارند.