ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
وجود فانی شامل غوطهوری در یک وجود مادیِ بیولوژیک میشود که بر عکس وجود غیرمادی [تن آزادِ: disembodied] راستین است که فراتر از اینجا و اکنون است. به تعبیر برهمنهای کهن که «خون و لخته با تولد مرتبط بودند، رنج و بدقوارگی با بیماری و خشونت مرتبط بودند، انزجار و دلزدگی [repugnancies] با پسماندهای هدر رفته از بدن انسان مرتبط بود، زوال و تعفن با مرگ مرتبط بود» همگی با زندگی فانی در ارتباط بودند که باید متعالی شود. این توجیهی برای اعطای نقش ممتاز به خودشان در سلسله مراتب اجتماعی بود: «مواد آلاینده به وجود فانیای سرایت میکند که کنترل و کاهش منظم آن از طریق زمان، برهمنها را ملزم میسازد تا بر مناسک در زندگی و بازتولدِ رو به بالای فردی («سمساره» یا تناسخ) طی جذبه طولانی نظارت کنند که عناصری ضروری برای یافتن راهی به بیرون بوده است (موشکا)». نظام «جاتی» از دل مفهوم «کارما»- یا آنچه فرد در این دنیا انجام میدهد- بر میخیزد. مشاغل بسته به میزان نزدیکیشان به منابع آلودگی- خون، مرگ، آلودگی و پوسیدگی زندگی بیولوژیک- یا جایگاه و مرتبه بالاتر دارند یا پایینتر. مشاغلی مانند دباغی و بر تن کردن لباس پوستی [از پوست حیوانات]، قصاب، آرایشگر، رفتگر و ماما یا مشاغلی که با دست و پنجه نرم کردن با اجساد انسان یا حیوان سر و کار داشته باشد بهمثابه مشاغلی پست [در قاموس هندیها، نجس] و ناپاک نگریسته میشوند. در عوض، برهمنها پاکترین [انسانها] بودند زیرا برای اجرای مراسم یا خدماتی که با خون، مرگ یا آلودگی سر و کار داشت فقط به دیگران اتکا میکردند. در این صورت، این میتواند عمل «وِجِتِریَنیسم» [یا گیاهخواری] در میان برهمنها را توضیح دهد؛ چراکه خوردن گوشت یعنی خوردن مُردار. [karma: کارما به معنی عملکرد فرد در زندگی است. این عملکردها ذاتا و به طور خودکار نتایجی (انتقام کیهانی/ الهی) را در این زندگی و زندگی بعد به دنبال دارند. بدین معنی که «هر چه بکاری همان را درو خواهی کرد». بر اثر کردارهای فرد (کارما) نیرویی ایجاد میشود که چگونگی زندگی آن فرد را در این زندگی و زندگیهای بعدیاش مشخص میکند. اصل کارما میگوید نتیجه هرآنچه انجام میدهیم به خودمان بازمیگردد. براساس این اصل، کردارها ذاتا پیامدهای خوب یا بد را همراه خود دارند. بر این اساس، هر فرد، از طریق اعمالی که انجام میدهد باعث و بانی رنج و شادیها در زندگی(های) خود است] تنها امکانات برای تحرک اجتماعی نه در این دنیا که در میانه دوران حیات وجود داشت زیرا «کارما»ی فرد فقط میتواند از دوران حیات یک فرد به حیات فرد دیگر تغییر کند. از این رو، یک فرد برای تمام دوران زندگی خود در کارمای شخصی خود محصور میشود. اما اینکه آیا فرد در سلسله مراتب «جاتی» بالا یا پایین برود بسته به این است که چگونه فرد، «دارما» - یا قواعد حاکم بر سلوک مطلوب- را برای «جاتی»ای محقق سازد که فرد با آن به دنیا آمده است. ناکامی در تبعیت از این قواعد میتواند موجب شود که فرد در سلسله مراتبِ زندگی بعدی جایگاه پایینتری داشته باشد و از این رو، از وجود واقعی دورتر شود. از این رو، مذهب برهمنی نظم اجتماعی موجود را تقدیس میکند و تحقق «جاتی» موجودِ فرد یا شغل را به یک وظیفه دینی [شرعی] تبدیل میسازد. نظم وارناها از دل همان فرضهای متافیزیکی زاده شد. سه وارنای اول – برهمنها، کشاتریاها و وایشیاها- بهمثابه انسانهایی «دو بار تولد یافته» [twice born] تلقی میشدند و در نتیجه تولد دومشان به آنها اجازه داده میشد که وارد جایگاه آئینی [ritual status] شوند. سودراها که اکثریت قریب به اتفاق جمعیت را تشکیل میدادند انسانهایی «یک بار تولد یافته»ای [once born] بودند و فقط میتوانند امیدوار باشند که در زندگی بعدی جایگاه آئینی داشته باشند. به لحاظ تاریخی روشن نیست که آیا وارناها مقدم بر جاتیها بودند یا بر عکس زیرا جامعه هند از مرحله اولیه سازماندهی قبیلهای خود سر بر آورد و تکامل یافت. این امکان وجود دارد که دودمانها به جاتیها تحول یافتند – که آنها به خاطر قواعد خویشاوندی دقیقشان به شیوههای بسیار، به هم شبیه بودند- اما محتمل است که ابتدا وارناها تحول یافتند و چارچوب و زمینهای فراهم کردند که در درون آن جاتیها ظاهر شدند. از این رو، نظام جاتیِ خلق شده از سوی این باورهای مذهبی ترکیبی قابل توجه از جدایی بخش بخش شده و وابستگی متقابل اجتماعی یکباره و در همان زمان خلق کرد. هر جاتی به یک موقعیت موروثی تبدیل شد که نظام دودمانی موجود را تغییر داد. از آنجا که جاتیها محدودیتهای بیرونی «برون زایی» طایفهای را تعیین کردند، آنها تمایل یافتند تا به اجتماعاتی خودکفا در دریایی از واحدهای دیگر بخش بخش شده تبدیل شوند. از سوی دیگر، هر شغلی هم بخشی از تقسیم کار بزرگتر بود و بنابراین، باید متقابلا به یکدیگر وابسته باشند: از کاهن بزرگ تا مقاطعهکار کفن و دفن. مردمشناس فرانسوی «لوئی دومونت» به نقل از «ای. اِی. اچ بلانت» نمونههایی را میآورد: «آرایشگران رقص دخترانی که نپذیرند برای ازدواج خودشان برقصند را تحریم میکنند. در گوراکپور، یک کشاورز کوشید تا تجارت «چَمَر» [تولیدکنندگان کالاهای چرمی] را که به باور او گلههای گاو را مسموم میکرد پایان دهد (چنانکه ظن این کار هم میرود)؛ او به مستاجران خود دستور داد تا پوست هر حیوانی که بدون دلیل ظاهری مرده است را بدرد. چَمَرها متقابلا با دستور به زنانشان برای متوقف ساختن خدماتی مانند مامایی پاسخ دادند؛ کشاورز تسلیم شد. در احمدآباد (گجرات)، یک بانکدار که داشت بام خانهاش را نوسازی میکرد با قنادی در همان نزدیکی دچار مشاجره شد. قناد با کاشیسازانی که از دادن کاشی به بانکدار حذر کرده بودند وارد توافق شد». این یک وابستگیِ اقتصادی صِرف نبود زیرا هر جاتی که کارکرد خود را انجام میداد نیز اهمیتی آئینی برای جاتیهای دیگر داشت.