ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
بوئرها نمونهای کاملا توسعهیافته و ناب از سازماندهی دودمانی تکهتکه است که قواعد تبارشناختی دقیقا ساختار و جایگاه اجتماعی را تعیین میکند. بسیاری از جوامع قبیلهای سازماندهی سستتری دارند. تبار مشترک بیشتر یک داستان ساده برای ایجاد تعهدات اجتماعی است تا یک قاعده بیولوژیکی دقیق. حتی در میان بوئرها، جذب کامل غریبهها در دودمان و رفتار با آنها به منزله خویشاوند میسر است (چیزی که انسانشناسان به آن «خویشاوندی تخیلی» عنوان میدهند [fictive kinship: میتوان به آن خویشاوندی ساختگی یا افسانهای هم گفت]). غالب اوقات بیولوژی توجیهی گذشتهنگر برای وابستگی سیاسی است تا محرکی برای اجتماع. دودمانهای چینی اغلب هزاران عضو دارند؛ کل روستاها دارای یک نام خانوادگی هستند که نشاندهنده ماهیت تخیلی و فراگیر خویشاوندی چینی است و درحالیکه مافیای سیسیل از خود با عنوان «خانواده» نام میبرد، سوگند خونی فقط نمادی از پیوند همخونى [consanguinity: پیوند همخونی در حقیقت همان خویشاوندى نسبی است که طبیعىترین و عادىترین نوع خویشاوندى است. افراد داراى پیوند همخونى با یکدیگر دارای یک نیاى واقعى هستند] است. مفهوم مدرن قومیت، تبار مشترک را بسیار به عقب و به زمان بازمیگرداند که ردیابی واقعی شجرهنامه را بسیار دشوار میسازد. وقتی از گروههایی مانند «کالنجین» یا «کیکویو» به منزله «قبیلهها» در کنیا سخن میگوییم، درحال استفادهای سخت فراخ از این عبارت هستیم زیرا اینها مجموعهای از دهها یا صدها هزار نفر از مردمان هستند.
نیاکان و مذهب
از آنجا که تقریبا تمام جوامع انسانی در مرحلهای سازماندهی قبیلهای داشتند، بسیاری به این باور وسوسه میشوند که این به نوعی وضعیت طبیعی امور است یا بیولوژیک-محور است. با این حال، معلوم نیست که چرا شما باید با عموزاده چهارنسل قبلتر [removed cousin: این جمله نیازمند تنقیح بیشتری است. وقتی از عبارت Third, Fourth, and Fifth Cousins استفاده میشود یعنی اینکه ما با عموزادههای سه، چهار یا پنج نسل قبل دارای یک پدربزرگ هستیم اما وقتی کلمه تاکیدی Removed استفاده میشود، هدف نشان دادن رابطهای است که در آن دو نفر از دو نسل متفاوت هستند. بهطور مثال، در جمله بالا میخواهد بگوید که عموزاده نسل چهارم لزوما پدربزرگ مشترکی با نسل اول ندارد] به جای یک غیرخویشاوند آشنا همکاری کنید فقط به این خاطر که یک شصت و چهارم ژن خود را با عموزادهتان شریک هستید. هیچگونه جانوری به این شکل رفتار نمیکند حتی انسانهای جوامع گله وار هم چنین رفتاری ندارند. دلیل اینکه این شکل از سازماندهی اجتماعی در تمام جوامع بشری پدیدار شد بهخاطر باورهای مذهبی بود یعنی پرستش نیاکان مرده. پرستش نیاکان مرده از جوامع گلهوار شروع میشود؛ درون هر گروه کوچکی ممکن است «شمن»ها یا «متخصصان مذهبی»ای باشند که کارشان ارتباط با آن نیاکان و اجداد باشد [شمنباوری یا شمنیسم رشتهای از باورهای سنتی در برخی اقوام بدوی است که از دوران پیش از تاریخ در سراسر جهان وجود داشتهاست. شمنباوران معتقدند که بهوسیله تماس با ارواح میتوان بیماری و رنج افراد را تشخیص داد و درمان کرد یا در افراد ایجاد بیماری و رنج نمود. توان پیشگویی آینده نیز یکی دیگر از باورها در شمنگرایان است. بزرگان دینی که سنتهای شمنباورانه را میشناسند و اجرا میکنند «شمن» نامیده میشوند. شمنها مدعی هستند که میتوانند با روح خود به جهانهای دیگری سفر کرده و با دیگر ارواح تماس بگیرند. آنها معتقدند که با این کار قادرند میان جهان مادی و جهان روحانی توازن و ارتباط برقرار کنند]. با این حال، با توسعه دودمان، مذهب پیچیدهتر و نهادینتر میشود که به نوبه خود بر نهادهای دیگری مانند رهبری و دارایی تاثیر میگذارد. این باور به قدرت نیاکان مرده بر زندگی و نه برخی غرایز بیولوژیکی اسرارآمیز است که موجب انسجام جوامع قبیلهای میشود.
یکی از معروفترین توصیفات در مورد نیاکان مرده از سوی مورخ فرانسوی قرن نوزدهم «نوما دنیس فاستل دو کولانژ» ارائه شد. کتاب او با عنوان «شهر باستانی» که اولین بار در سال ۱۸۶۴ منتشر شد به مثابه مکاشفهای برای نسلهایی از اروپاییها بود که به دنبال پیوند دادن مذهب یونانی و رومی با ایزدان کوه المپ بودند [Olympian gods: ایزدان کوه المپ در اساطیر یونان به ۱۲ ایزدی گفته میشود که پس از سرنگونی تایتانها در قله المپ، مرتفعترین قله یونان به حکومت پرداختند. هر چند ایزدان به نقاط دور سفر میکردند، همیشه به وطن خود واقع در فراسوی ابرهای المپ برمیگشتند. از این رو، آنها را ایزدان المپ یا المپی میخوانند]. فاستل دو کولانژ به یک سنت مذهبی بسیار قدیمیتر اشاره میکرد که گروههای هند و اروپایی دیگر از جمله هندو آریاییهایی که در شمال هند سکنی یافتند، در آن اشتراک داشتند. او استدلال میکرد که برای یونانیها و رومیها، ارواح مردگان به قلمرو آسمان نمیرود بلکه همچنان در زیرزمینی که در آن مدفون شدهاند زندگی میکنند. به همین دلیل، «آنها هرگز در دفن تمام اشیایی که آن فرد مُرده به آن نیاز خواهد داشت تردیدی بهخود راه نمیدادند مانند لباس، ظروف و اسلحه. آنها روی گور او شراب میریختند تا تشنگیاش فروکش کرده و غذا برایش میگذاشتند تا گرسنگیاش مرتفع شود. آنها اسبها و بردگان را با این ایده قربانی میکردند که این موجودات، که با فرد درگذشته دفن میشدند، در گور به کار او خواهند آمد درست مانند زمانی که زنده بود و به کارش میآمدند.» ارواح مردگان- به لاتین به آن manes گویند- مستلزم نگهداری دائمی از سوی بستگان زندهشان است؛ بستگانی که باید برای آنها به شکل منظم غذا و آشامیدنی ببرند تا مبادا آنها عصبانی شوند.
ارسال نظر