ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
هر چه جمهوری رم در اندازه و تنوع بزرگتر شد، با نزاعهای غیرقابل حلی هم بر سر این مساله مواجه میشد که چه کسی باید از امتیازات شهروندی برخوردار شود و چگونه غنائم امپراتوری را تقسیم کند. دولت- شهرهای یونان همگی از سوی پادشاهیها فتح شدند و جمهوری رم، پس از یک جنگ داخلی طولانی، جای خود را به امپراتوری داد. سلطنت بهعنوان شکلی از حکومت برتری خود را در تواناییاش برای اداره امپراتوریهای بزرگ اثبات کرد و البته نظامی سیاسی بود که براساس آن رم به بیشترین قدرت و وسعت جغرافیایی دست یافت. من در جلد دوم به مساله جمهوریخواهی کلاسیک بهعنوان سابقهای برای دموکراسی مدرن بازخواهم گشت. اما در مطالعه ظهور دولت دلایل خوبی برای توجه بیشتر به چین وجود دارد تا یونان و رم زیرا چین بر حسب شرایطی که ماکس وبر تعریف کرده بود به تنهایی یک دولت «مدرن» بهوجود آورده بود. یعنی، چین موفق به توسعه یک نظام متمرکز و یکدست [uniform system] مدیریت بوروکراتیک شد که قادر به اداره جمعیت و سرزمینی عظیم در مقایسه با اروپای مدیترانهای بود. چین همچنین سیستمی غیرشخصی و مبتنی بر جذب بوروکراتیک شایسته سالار ابداع کرده بود که بسیار نظاممندتر از مدیریت عمومی [public administration] رم بود. درحالیکه کل جمعیت امپراتوری چین در سال یکم پس از میلاد تقریبا با جمعیت امپراتوری رم قابل مقایسه بود اما چینیها نسبت بسیار بیشتری از مردم خود را ذیل مجموعهای یکدست از قوانین قرار دادند تا رومیها. رم البته میراثهای مهم دیگری هم به ویژه در حوزه قانون (که در فصل ۱۸ مفصل به آن پرداخته خواهد شد) داشت. اما اگرچه یونان و رم بهعنوان پیشگامان حکومت پاسخگوی مدرن بسیار مهم بودند، چین در توسعه دولت مهمتر بود.
در میان جوامعی که با چین قابل مقایسه است میتوان به هند اشاره کرد. هند تقریبا همزمان با چین از یک جامعه قبیلهای به جامعهای در سطح دولت تحول یافت. اما پس از آن، حدود ۲۵۰۰ سال قبل، یک انحراف بزرگ بهدلیل ظهور مذهب جدید برهمنی رخ داد که قدرتی را که هر حکومت هندی میتوانست کسب کند، محدود میکرد و به تعبیری زمینه را برای دموکراسی مدرن هندی فراهم کرد. خاورمیانه در دوران پیامبر اسلام هم سازماندهی قبیلهای داشت؛ این نهتنها ظهور یک دین جدید – اسلام- که نهاد نادر «سرباز- بردگان» بود که برخی حکومتها در مصر و ترکیه را قادر ساخت تا خود را به قدرتهای سیاسی مهم تبدیل کنند. اروپا از این جوامع دیگر بسیار متفاوت بود تا جایی که خروجش از قبیلهگرایی از سوی حاکمان و از بالا به پایین تحمیل نشد بلکه در سطح اجتماعی و از طریق قواعدی رخ داد که از سوی کلیسای کاتولیک الزامی و وضع شده بود. فقط در اروپا، نهادهای دولتی بر پایه نهادهای سازمانیافته قبیلهای بنا نشده بودند.
دین نیز کلیدی برای خاستگاه حاکمیت قانون است که موضوع بخش سوم است. قانون مبتنی بر مذهب در پادشاهی بنیاسرائیل، هند، خاورمیانه مسلمان و نیز غرب مسیحی وجود داشت. با این حال، این اروپای غربی بود که شاهد قدرتمندترین [فرآیند] توسعه نهادهای مستقل حقوقی بود که توانست شکلی عرفی به خود بگیرد و تا امروز دوام و بقا یابد. داستان ظهور دولتهای پاسخگو در بخش چهارم هم عمدتا داستانی اروپایی است. اما اروپا بهندرت در این زمینه یکدست بود. دولتهای پاسخگو در انگلستان و دانمارک سر بر آوردند نه در فرانسه و اسپانیا؛ روسیه هم شکلی از مطلقگرایی را توسعه داد که در قدرت با چین قابل مقایسه بود. از این رو، توانایی برخی جوامع برای واداشتن حکومتهایشان به پاسخگویی منوط بود به مجموعهای از شرایط تاریخی خاص مانند بقای نهادهای خاص فئودالی تا روزگار مدرن. توالی توسعه سیاسی در اروپای غربی آنگاه که با بخشهای دیگر جهان مقایسه شود بسیار غیرمعمول بود. فردگرایی در سطح اجتماعی قرنها قبل از ظهور دولتهای مدرن یا سرمایهداری [مدرن] رخ نمود؛ حاکمیت قانون پیش از تمرکز قدرت سیاسی در دستان حکومتهای متمرکز وجود داشت؛ و نهادهای پاسخگویی به این دلیل سر بر آوردند که دولتهای مدرنِ متمرکز در شکست دادن یا از میان برداشتن نهادهای فئودالی کهن مانند مجامع نمایندگی [representative assemblies] ناتوان بودند.وقتی این ترکیب دولت، قانون و پاسخگویی رخ نمود، ثابت کرد که شکلی بسیار قدرتمند و جذاب از حکومت است که متعاقبا در تمام گوشههای جهان گسترش یافت. اما باید بهخاطر داشته باشیم که به لحاظ تاریخی این ظهور چقدر مشروط بود. چین یک دولت قوی اما بدون قانون و پاسخگویی داشت؛ هند قانون داشت و اکنون هم پاسخگویی دارد اما بهطور سنتی فاقد یک دولت قدرتمند است؛ خاورمیانه دولت و قانون دارد اما در بیشتر بخشهای جهان عرب گزینه دیگر که پاسخگویی است وجود ندارد. جوامع در دام گذشتهشان گرفتار نیستند و آزادانه ایدهها و نهادها را از یکدیگر به عاریت میگیرند. اما آنچه آنها درحالحاضر هستند هم از سوی چیزی شکل میگیرد که در گذشته بود و هیچ مسیر واحدی وجود ندارد که یکی را به دیگری پیوند دهد.
زمین بر پشت لاکپشتها
هدف این کتاب بیشتر تحلیل برخی مولفههایی است که منجر به ظهور برخی نهادهای سیاسی مهم شده تا ارائه تاریخی از توسعه سیاسی. بسیاری از نوشتههای تاریخی با عنوان ODTAA - «بدشانسی پشت بدشانسی» [one damn thing after another]- مشخص میشوند بدون تلاش برای استخراج قواعد عمومی یا نظریههای علّی که بتواند در شرایط دیگر هم کاربرد داشته باشد.
ارسال نظر