ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
هم شکار و هم گردآوری به شکل گروهی از سوی خانوادهها یا گروهی از خانوادهها انجام میگیرد. شکار بهطور خاص موجب شراکت میشود، زیرا هیچ فناوریای برای ذخیره گوشت و حیوانات شکار شدهای که باید فورا مصرف شود وجود ندارد. گمانهزنیهای قابلتوجهی در بخشی از روانشناسان تکاملی وجود دارد که [میگوید] عمل امروزی و تقریبا جهانشمول به اشتراکگذاری غذا (کریسمس، روز شکرگزاری، پسح) ریشه در اقدام به اشتراکگذاری عایدات شکار دارد که قدمتش به هزارهها میرسد. بسیاری از قواعد اخلاقی در این نوع از جامعه افرادی را که دارایی دیگر مردمان را میدزدند هدف نمیگیرد بلکه علیه کسانی است که به اشتراکگذاری غذا و دیگر ملزومات را رد میکنند. در شرایط کمبود دائمی، عدم به اشتراکگذاری اغلب میتواند بر چشمانداز بقای گروه تاثیر بگذارد. جوامع گلهای [که در سطح «دسته» (band) ماندهاند] به شدت مساواتطلب هستند. عمدهترین تمایزات اجتماعی مبتنی بر سن و جنس هستند؛ در جوامع گردآوری- شکار، مردان شکار میکنند و زنان گرد میآورند و تقسیم کار طبیعی در مسائل مربوط به زادو ولد و تولیدمثل وجود دارد. اما درون دسته، تفاوت نسبتا اندکی میان خانوادهها وجود دارد، رهبری دائمی به چشم نمیخورد و هیچ سلسله مراتبی هم دیده نمیشود. رهبری بر پایه خصوصیاتی مانند توانمندی، هوش و اعتماد به افراد واگذار میشود اما این تواناییها ممکن است از فردی به فرد دیگر منتقل شود. فرصتها برای اجبار-جدا از اجبار والدین و فرزندان- بسیار محدود است. به تعبیر فراید، در قومنگاریهای جوامع ساده مساواتطلب، یافتن مواردی که در آن یک فرد به فرد یا افراد دیگر بگوید «چنین کن» یا دستوراتی از این دست بدهد دشوار است. این ادبیات مملو است از نمونههایی از افرادی که احتمالا معادلهایی از این دست را بهکار میبرند «اگر چنین شود، خوب است» یا احتمالا از سوی افرادی که چنین میکنند دنبال نمیشود... از آنجا که رهبر توانایی واداشتن دیگران به انجام فرامینش را ندارد، ما از نقش او بر حسب «اقتدار» سخن میگوییم نه «قدرت».
در این نوع جامعه، رهبران براساس اجماع گروهی ظاهر میشوند؛ آنها هیچ حقی برای پستی که میگیرند ندارند و نمیتوانند آن را به فرزندان خود منتقل کنند. از آنجا که هیچ منبع متمرکزی از اجبار وجود ندارد، آشکارا هیچ قانونی در مفهوم مدرن اجرای قواعد طرف سوم وجود ندارد. جوامع گلهای حول خانوادههای هستهای شکل میگیرند و معمولا آن چیزی هستند که انسانشناسان به آن برونهمسری [exogamous] و شوهرسپاری [patrilocal: ازدواجی که در آن زن در خانه شوهر یا در اجتماع شوهر زندگی کند] میگویند. زنان با افرادی خارج از گروه اجتماعی نزدیک خود ازدواج کرده و به محل اقامت شوهر میروند. این اقدام تحرک و تماس با گروههای دیگر را ترغیب میکند، تنوع ژنتیکی را افزایش میدهد و شرایطی برای ظهور چیزی مانند بدهبستان بیناگروهی به وجود میآورد. برونهمسری همچنین در کاستن از درگیریها هم نقش دارد: مناقشات بر سر منابع یا قلمرو میان گروهها میتواند از طریق تبادل زنان فروکاسته شود درست مانند پادشاهان اروپا که با اهداف سیاسی، ائتلافهای استراتژیک در زمینه ازدواج بهوجود میآوردند. ترکیب گروهها نسبت به جوامع قبیلهای بعدی میل به سیالتر بودن دارد: «تامین غذا در هر محلهای، خواه برداشت بذر خوراکی کاج [pinyon nuts] باشد یا بذر علفهای وحشی [wild grass] در میان پایوتها [Pauite: نام قبیلهای سرخپوست در آمریکا]، یا جمعیت خوک آبی در زمستان و زمینهای بهاری شکار و گلههای کارائیب که از درههای سرزمینی در میان اسکیموهای مرکزی مهاجرت میکنند، آنقدر غیرقابل پیشبینی و آنقدر پراکنده هستند که گرایش خاص به خویشاوندان در هر نسلی برای شکل دادن به گروههای منسجم خاص با فرصتطلبی تحمیل شده بر فرد و خانواده بهواسطه وضعیت اکولوژیک خنثی میشود.»
از دسته به قبیله
گذار از جوامع گلهای [band-level societies: جوامعی که در آنها تاکید بر «سطح» تحول است؛ یعنی هنوز در سطح «دسته» مانده و به گروه یا «قبیله» تبدیل نشدهاند] به جوامع قبیلهای با توسعه کشاورزی میسر شد. کشاورزی ۹ تا ۱۰ هزار سال پیش بهطور گستردهای در بخشهای جداگانهای از جهان اغلب در حوضههای رودخانهای بارور آبرفتی از جمله بینالنهرین، چین، اقیانوسیه و آمریکای میانه [Mesoamerica: یک منطقه و دوره فرهنگی در قاره آمریکا است. این مکان تقریبا مکزیک مرکزی، بلیز، گواتمالا، السالوادور، هندوراس، نیکاراگوئه و کاستاریکا را در بر میگیرد. در دوران مزوی آمریکایی نشانههای زندگی ثابت و یکجانشینی بروز و ظهور داشت] ابداع شد. اهلیسازی علفها و دانههای وحشی بهطور تدریجی رخ داد و با افزایش گستردهای در میزان جمعیت همراه شد. درحالیکه ممکن است منطقی به نظر برسد که فناوریهای جدید موادغذایی موجب تراکم جمعیتی بیشتری شد، اما استر بوسراپ [Ester Boserup] استدلال کرده است که علت مسیر دیگری پیمود. در هر صورت، تاثیر اجتماعی آن فراوان بود. بسته به شرایط آب و هوایی، جوامع گردآوری- شکار تراکم جمعیتیای از ۱/ ۰ درصد تا ۱ درصد به ازای هر کیلومتر داشتند درحالیکه ابداع کشاورزی موجب افزایش تراکم جمعیتی به ۴۰تا۶۰ در هر کیلومتر مربع شد. انسانها اکنون با یکدیگر در مقیاسی بسیار وسیعتر ارتباط یافتند و این شکل بسیار متفاوتی از سازماندهی اجتماعی را میطلبید.
ارسال نظر