نگاهی به نخستین مدارس فرنگی مآب در شهرستانها
ایرانیان و زبان فرانسه
شور و شوق زمانه برای آموختن زبانهای فرنگی چنان بود که در «قصبه خلخال» هم اندیشه تدریس زبان فرانسه جان گرفت و نیاز به دو آموزگار برای «تعلیم لسان فرانسه و ریاضیات» افتاد که میبایست از خارج بیاورند. پس به سراغ حاجی میرزا محمدتقی رفتند که پیشترها در بادکوبه در «دارالتعلیم» حاجی زینالعابدین تقیاف تدریس کرده بود و هنگامی که این حاجی در آغاز مشروطیت برای دیدار از خانواده به خلخال آمد، نویسنده خاطرات به سراغش رفت. در این باره نوشت: «من با استفاده از وجود حاجی میرزا تقی مرحوم به این خیال افتادم که مدرسهای در قصبه خلخال افتتاح و خدمات خودم را از این راه تعقیب کنم.
سرانجام این مرد نیکوکار پس از ناامید شدن از کمکرسانی دیگران به ناگزیر «با خرج» خودش، «بهترین عمارت قصبه» را که خانه «حاجی میرسلیم مرحوم» بوده باشد، ماهی ۱۰ تومان کرایه کرد و مدرسه ناصری خلخال را در ۱۳۲۶ق (۱۹۰۸م) گشود.» اما خاطراتنویس ما نیز مانند دیگر خاطراتنویسان بستگان خود را برکشید و دیگران را به زبالهدانی تاریخ انداخت. از گزافهگویی هم دریغ نورزید. چنانکه بیپروا نوشت: «این اولین مدرسه ملی بود که در ولایت آذربایجان تاسیس شد!» گویا هرگز نام رشدیه یا کمالیه و لقمانیه را نشنیده بود. به هر حال ۱۴ ماه تمام مدرسه خلخال «در اثر اشتداد و گرفتاریهای اهالی ولایت که روز به روز در تزاید بود» و نیز از پی کمبودهای مالی با بحران روبهرو شد، هرچند لنگان لنگان بهکار خود ادامه داد. سرانجام جمعی از اهالی خلخال طوماری آراستند و مهر کردند و خواستار دو آموزگار اضافی «برای تعلیم لسان فرانسه و ریاضیات» شدند. از آخر و عاقبت این مدرسه هم آگاهی نداریم.
در شیراز در سال ۱۳۲۱ق (۱۹۰۳م) میرزا ابراهیم آقا نامی که نمیشناسیم، از روی غیرت ملی برنتافت که «مستر زایس کشیش» که مدرسهاش را بیگمان بیشتر برای تبلیغ اقلیت یهودی گشوده بود به اطفال مسلمان و ایرانی درس بدهد. خودش دست به کار شد تا «مدرسه به جهت تعلیم اطفال» به راه اندازد. خیالش این بود که کمک هزینه را از «اعیان و اشراف» دست و پا کند. اما به گفته خفیهنویس «مشکل بود کسی زیر بار این خرج برود.» مدرسه علمیه کاشان که در ۱۳۲۴ق (۱۹۰۶) گشوده شد، نه تنها آموزش زبانهای خارجی را در برنامه داشت، بلکه در ۱۳۳۰ ق (۱۹۱۰) تبدیل به یک «مدرسه عالی» شد و بر آن بود که در آینده نزدیکی یک «دانشگاه مدرن» را پی ریزد. در رشت به سال ۱۳۱۷ق (۱۹۰۰) نصرالسلطنه مدرسه شرافت را گشود. هم او سرپرستی مدرسه امینیه را نیز داشت که به زبان فرانسه آموزش میداد و کار و بار خود را در پناه آلیانس فرانسه پیش میبرد.
این هم گویاست که در برخی از مدارسی هم که برای کودکان یتیم بنا نهادند، تدریس زبان فرانسه را فراموش نکردند. نمونه مدرسه قزوین بود که سالار اکرم در آغاز مشروطیت آراست. از چهار درسی که در برنامه جای داد، یکی هم زبان فرانسه بود. این مدرسه در همان سال یکم ۳۲ دانش آموز را نام نوشت. برنامهاش عبارت بود از: زبان فرانسه، فارسی، تاریخ، جغرافی و حساب. در تبریز افزون بر رشدیه و کمالیه و لقمانیه و سعادت، دارالفنون تبریز مدتی با مدیریت میرزا جوادخان سعدالدوله در ۱۲۷۵ق (۱۸۵۹م) به راه افتاد. زبان فرانسه را نیز در برنامه داشت اما این مدرسه چندان پیشرفتی نکرد و بیشتر جنبه نظامی داشت.
مدرسه تربیت تبریز را میرزا حسین خان عدالت صاحب نشریه الحدید، عدالت و گنجینه فنون در همکاری با دو تن از دوستانش محمدعلی خان تربیت و سید حسن تقیزاده برپا کرد. فرانسویان میرزا حسینخان را یکی از آزادیخواهترین و دانشمندترین افراد زمان خود شناساندهاند. میرزاحسینخان زبان روسی و فرانسه را نیک میدانست. زیرا مدتی معاون قنسولگری ایران در سنپطرزبورگ بود. میرزاحسینخان موافق تغییر خط هم بود. در نشستهایی که در رابطه با مدارس برگزار کرد، پیشنهاد داد که به جای الفبای فارسی- عربی، الفبای فرنگی را بهکار گیرند. این نشستها همان جلسات انجمن ادبی بودند که روزهای یکشنبه در خانه میرزاحسینخان و با شرکت تقیزاده و میرزا جواد ناطق و ابوضیا شبستری و دیگران برگزار میشدند.
بامزهتر از همه اینها در اصفهان ظلالسلطان روی دست همگی برخاست و خود به هوس تدریس زبان فرانسه افتاد. خود او زبان فرانسه را نزد «مارگریت خانم» که پاریسی بود آموخت. این زن همسر میرزا رضا حکیمباشی بود. ظلالسلطان نوشت: «این مارگریت بسیار ضعیفه کثیفی بود و من از او خیلی دوری میکردم. هرچه میرزا ترغیب میکرد که خانم باید اغلب نزد شما باشد و شما با او به زبان فرانسه متکلم باشید، من بهواسطه نفرتی که از این زن داشتم، به هیچوجه تن به قضا در نمیدادم که روی نحس او را ببینم.» دیگر رفت و آمد او با «مری خانم» دختر شخصی به نام کمپانی بود. ظلالسلطان حتی برای این زن گرازی شکار کرد و فرستاد و این شکار چنان الهامبخش افتاد که طبع شعر آن شاهزاده گل کرد و نوشت: «چون قدری طبع شعر دارم. این شعر را آنجا گفتم:
چون که این خوک جزو انسانی شود/ سال دیگر بچه کمپانی شود»
گویا آموختن زبان فرانسه در همینجا به سر رسید و شاهزاده به اندیشه تدریس افتاد، چنانکه خودش گواهی میداد: «نصرالله خان نوه دختری ظهیرالدوله و غلامحسین خان پسر لَلهام حاجی سلیمانخان چند روز پهلوی من زبان فرانسه میخواندند.» به گزارش فرانسویان در این سالها همراه با آموزش زبان، آموزش نقاشی و موسیقی به ویژه ویولن و پیانو هم باب شد. در تبریز دختر میرزا علی دوافروش، عضو انجمن ایالتی و دخترک دیگری که شیرین نام داشت، هر دو با موسیقی غربی آشنا بودند و شیرین پیانو و ویولن مینواخت و زبان فرانسه و انگلیسی روان حرف میزد. همراه با جنبش مشروطه و انقلاب مشروطیت بسیاری از متون ادبی فرانسه را به فارسی برگرداندند. «رمان»نویسی و نمایشنامهنویسی به شیوه اروپایی در ایران باب شد. کتابفروشیهای مدرن در شهرستانها پا گرفتند.
ارسال نظر