بخش سیوپنجم
افسانه «نوسازی اقتدارگرا»
رهبران چین از آزادی که با آن آمریکا دست به عمل و اقدام میزند متنفر هستند؛ بهویژه زمانی که اقدامات آمریکا تخلف از قواعد نظم باشد و مکانیسمهای تصمیمگیری نظم را دور بزند. برای مثال، آنها اغلب زمانی از آمریکا انتقاد کردند که این کشور از قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل مانند حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ تخطی ورزید.
برای مثال، در مورد دریای چین جنوبی، چین مرجعیت «دیوان دائمی داوری» (PCA) برای حکمیت در مورد حقوق تامین شده از سوی ادعاهای حاکمیتی میان فیلیپین و چین را منکر شده و منکر حکمیت نهایی PCA هم هست که از ادعاهای «خط فاصل ۹گانه» [The Nine-Dash Line: خط جداسازی است که از سوی تایوان و چین برای ادعاهایشان در مورد دریای چین جنوبی ترسیم شد. این خط به «خط فاصل ۱۰ گانه» یا «خط فاصل ۱۱گانه» نیز معروف است. این خط همان خط جداساز U شکلی است که از سوی تایوان و چین برای ادعاهایشان در مورد دریای چین جنوبی ترسیم شد. حوزه مورد مناقشه در دریای چین جنوبی شامل جزایر اسپراتلی، جزایر پاراسل و مناطق دیگر میشود. بعدها و در دوران نخستوزیر چین «چوئن لای» دو خط در خلیج تونکین برداشته شد و بعدها به خط فاصل ۹ گانه معروف شد] تاریخی چین انتقاد میکند. چین با درک اینکه اهرمهایش در این مناقشات در محیطهای دوجانبه بیشتر است، در برابر تلاشها برای متوازن کردن مناقشات از طریق فرآیندهای حقوقی و مشورتی چندجانبه مقاومت کرده است. در عوض، در احیا یا آبادسازی و نظامی کردن ادعاهای مورد مناقشه در دریای چین جنوبی مشارکت کرده و توانایی خود برای برجستهسازی قدرت درخصوص ادعاهایش و بازداشتن رقبا یا فشار بر مدعیان رقیب را افزایش داده است.
انتقاد از مداخلهگری نظامی
پنجم، پکن به سیاستهای امنیتی اروپا و آمریکا که به ارزشهایی مانند آزادی فردی، دموکراسی و حقوقبشر متوسل میشود، بدبین است. مقامهای چینی بارها – بهطور خاص- اقدامات و عملیات نظامی که پشتیبانی سازمان ملل را نداشته مورد انتقاد قرار دادهاند. یک اظهارنظر در روزنامه رسمی انگلیسیزبان چین China Daily، وضعی را منعکس کرد که معمولا در رسانههای رسمی دیده میشود. این روزنامه «صلح آمریکایی» [Pax Americana] را برای پیشبرد «دورهای از جنگ بیوقفه» [incessant warfare] از طریق «سیاستهای غربی مداخله نظامی و تغییر رژیم» به تمسخر گرفت حتی زمانی که اقتدار سازمان ملل را در پس خود داشته باشد. این مخالفت بهطور خاصی پس از عملیات نظامی سال ۲۰۱۱ در لیبی حالتی گزنده به خود گرفت؛ عملیاتی که در آن حمایت تردیدآمیز چین از جهتگیری اولیه سیاست غرب، از نقطه نظر پکن، به ایجاد عواقب خطرناک کمک کرد؛ یعنی مداخله نظامیای که فراتر از منشور سازمان ملل رفت. بهطور خلاصه، شواهد نشاندهنده سه تنش اصلی در نگرش چین درباره نظم بینالمللی پساجنگ است. اولین تنش میان درک این کشور از ثبات و رفاهی است که بهواسطه نظم بینالمللی فعلی و اشتیاق برای استفاده از نهادهای بینالمللی برای کمک به ایجاد توزیع برابرتر قدرت میان آمریکا و چین فراهم شده است. دومین تنش میان عناصر بهشدت مداخلهگرایانه این نظم و نگرانی پایدار چین از حاکمیت و استقلال خود است. تنش آخر هم میان تعهد چین به قواعد و قوانین در سطح بینالمللی و درک خودش از نقش بینالمللیاش است که شامل نوعی برتری است که آن را با قدرت تعیین هنجارها و ایجاد استثنائات در جایی که منافعش اقتضا کند رجحان میبخشد. این معماهای پیچیده نشان میدهد که رابطه میان چین و نظم بینالمللی یک تعامل پیچیده و چالشآور باقی خواهد ماند.
فصل چهارم
رفتار چین در قبال نظم
پس از بازنگری در مورد منافع و نگرش گسترده چین به نظم بینالمللی پساجنگ، شواهد مرتبط با رفتار واقعیاش در قبال اجزای آن نظم را بررسی میکنیم. ما دادههایی در مورد مشارکت چین در نهادهای مهم بینالمللی، حمایت از هنجارهای بینالمللی، نقشآفرینی در سازمانها و فرآیندهای چندجانبه و درجاتی از انطباق با قواعد و هنجارهای آن نظم را بررسی کردیم. اگرچه دادهها اغلب ناقص یا بینتیجه بود اما درسهای کلی این تحلیل روشن بود. اول، مسیر گسترده تعامل چین با این نظم- لااقل در تمام سال ۲۰۰۸- بهطور کلی مدافع و حامی نهادهای موجود بود. جمهوری خلق چین از جاهطلبیهای انقلابی مائوئیستی با توجه به نظام کاپیتالیستی جهانی در دهه ۶۰ به وضعی [جدید] گذار کرد که براساس آن [وضع جدید] به نهادهای مهم بینالمللی پیوست و به شکلی بسیار فعالانه در آنها مشارکت کرد. دوم، مشارکت کلی چین در نهادهای بینالمللی، که براساس عضویت و مشارکتش در سازمانهای مربوطه اندازهگیری میشود، به اندازه هر دولت مهم دیگری، علاوه بر آمریکا مهم شده است.
سوم، همانطور که بالاتر اشاره شد، باید میان رفتار چین با انواع مختلفی از نظم یا عناصر نظم پساجنگ – نظم اقتصادی، نظم امنیتی، نظم حقوق بشری و غیره- تفکیک قائل شد. رفتار این کشور در برخی حوزهها (مانند اقتصاد) بسیار حمایتیتر از دیگر حوزهها (مانند حقوق بشر) بوده است. چهارم، انطباق چین با قواعد و هنجارهای حیاتی نظم بهویژه در حوزههای حقوقبشری و آزادی بیان ناهموار بوده اما در بسیاری از حوزهها هم بهبود نشان میدهد. حمایت چین از نهادها و هنجارها، مانند آمریکا، هم شامل نمونههایی میشود که در آن، چینیها استثناهایی برای خود جست و جو میکنند. در نهایت، همچون نگرش کلی چینیها در قبال نظم، در رفتار این کشور هم خط فاصل روشنی میان اقدامات نظم چندجانبه عمومی ساخته شده بر محور سیستم سازمان ملل (که مطلوبتر بوده) در مقابل اقداماتی در برابر اجزای آن نظم که بازتاب برتری آمریکا است مانند سیستم ائتلاف منطقهای (که بسیار حیاتی و در مواقعی، تقابلی بوده) مییابیم.
ارسال نظر