بخش نهم
افسانه «نوسازی اقتدارگرا»
فعلا یکی از نیروهای محرک برجسته در تظاهرات - طبقه متوسط روسیه- که نه بهعنوان نیروی اقتصادی مستقل بلکه بهعنوان گروهی اجتماعی که یا به دستگاه دولت یا به الیگارشی خدمت میکنند ظهور کردند، هدف تغییر قواعد بازی را در نظر ندارد؛ در عوض، میکوشد تا جایگاه خود را در سیستم موجود بالا ببرد. میتوان انتظار جنبشی را داشت که محرک آن نه دلایل اخلاقی بلکه تقاضاهای اقتصادی و اجتماعی است. رژیمی که درحال از دست دادن مشروعیت خود است به گوشهای رانده خواهد شد و هیچ ابزاری برای پرداختن به «سونامی»ای که نزدیک میشود ندارد. یکی از مسائل کلیدی این است که آیا متفکران و نسل جدید اپوزیسیون ضدسیستمی میتوانند به نیروی محرکی تبدیل شوند که بتواند جنبش اعتراضی را سازمان دهد و به آن دستور کار استراتژیک دهد و حمایتی عمومی برای آن دست و پا کند.
انفجار یا پیشرفت لیبرالی؟
مجموعهای از شرایط همچنان چشمانداز روسیه را تیره و تار میسازد. این شرایط ممکن است این تصور را به وجود آورد که نظام روسی هنوز از پتانسیل حرکت به سوی جلو برخوردار است که البته تا حدودی درست است. اقتصاد کالا محور همچنان به پمپاژ پول به بودجه ادامه میدهد. دولت میکوشد شاخصهای کلان اقتصادی «خوشظاهر» [decent-looking] را حفظ کند. حتی مهمتر از آن، تلاش کرملین است برای رقیق کردن جنبش اعتراضی با معرفی بسته «اصلاحات سیاسی»؛ بستهای که براساس آن مدودف کنار میرود اما تغییری در هسته اصلی سیستم نمیدهد و انحصار بر قدرت همچنان باقی میماند. تنها نتیجهای که تلاش جدید در تقلید بهدست آورده این است که به میانهروها اجازه میدهد که از این «دموکراتیزاسیون» راضی شوند و به کارکرد معمول خود که خدمت به سیستم- لااقل بهطور موقت – است بازگردند.
بخش مهمی از نخبگان روس - که از این میترسند که لیبرالیزاسیون در جعبه پاندورا را خواهد گشود- میکوشند تا خود را مطمئن سازند که مشکل هنوز در دوردست است و بیتردید میتوان آن را به تعویق انداخت. آنها استدلال میکنند که وضع موجود برای مدتی نامحدود میتواند به طول انجامد زیرا پوتین مجبور خواهد شد بهگونهای لیبرالتر رفتار کند. در هر صورت، آنها همگی چتربازهای پشتیبان خواهند داشت تا در هنگام فروپاشی آینده یا زمانی که اوضاع در مسیر وخامت قرار گرفت بتوانند از آنها برای فرود در مکانهای ایمن دور از روسیه فرود آیند. ستیزها و چالشها و درگیریهای دائمی در میان گروهها و چهرههای اپوزیسیون، که فعالانه از سوی کرملین به آن دامن زده میشود، اپوزیسیون را بیاعتبار کرده و مانع از تبدیل شدن آن به نیرویی واقعی و قدرتمند میشود. کرملین فعالانه ازگزینه مطلوب خود یعنی «تاکتیکهای دوگانه» [dual tactics] استفاده میکند. از یک طرف، رویکردی نرم و مصالحهجویانه بهکار میگیرد و میکوشد نمایندگانی از جنبش اعتراضی را انتخاب کند و اپوزیسیون را قطعه قطعه کند. از سوی دیگر، مقامها همچنان به استفاده از یک رویکرد گزینشی سخت علیه برخی اعضای اپوزیسیون ادامه میدهند.
مقامها تاکنون موفق شدهاند نارضایتی اجتماعی را به سوی احساسات ملیگرایانه هدایت کنند که مهاجران و افرادی از قوم غیراسلاو را هدف میگیرد. اتمیزه شدن عمیق جامعه روسیه، تخریب پیوندهای قدیمی اجتماعی و فرهنگی و نیز افسردگی عمیق، جامعه را از مقاومت فعال فعلی عقب نگه میدارد. اما «پیمان» میان پوتین و روسیه فروپاشیده است. حتی اگر بخش سنتی جامعه روسیه (حدود ۳۵-۳۰ درصد از جمعیت) در رابطه با پوتین امیدهایی داشته باشد اما سکرات مرگ رژیم او شروع شده است. اگر از بیرون بنگریم، هیچ نشانه ملموسی از دولتی که در وضعیت انفجار باشد دیده نمیشود- بر خلاف اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰- یعنی زمانی که دستمزدها پرداخت نمیشد، تولید در همه جا سقوط کرد، دولت در مسیر شکست و گسست قرار گرفت و جرائم روندی صعودی گرفتند. اما تصور ثبات گمراهکننده است. سیستم نمیتواند امنیت فردی مردم را تضمین و راهحلهایی برای مشکلات اقتصادی و اجتماعیشان بیابد. بیشتر روسها بر این باورند که وضعیت در تمام حوزهها (غیر از سیاست خارجی) بدتر شده است.
در یک نظرسنجی در اکتبر ۲۰۱۱، ۷۳ درصد از پاسخدهندگان معتقد بودند که شکاف میان فقیر و غنی در دهه گذشته بیشتر شده است؛ ۵۲ درصد تصور میکردند که دزدان بیشتری در مدیریت اجرایی کشورشان نسبت به دهه ۹۰ وجود دارد. در آغاز سال ۲۰۱۲، حدود ۱۴ درصد از پاسخدهندگان روسی گفتند که روسیه در «مسیر درست» قرار گرفته و ۳۹درصد گفتند که در «مسیر اشتباه» است. تمام این آمارها بازتاب از خودبیگانگی روزافزون جامعه است از مقامهای دولتی. ریاستجمهوری مدودف با گسترده کردن شکاف میان ادبیات «نوسازی» او و حقیقت نگرانکنندهاش، بازگرداندن روسیه به روزهای آخر شوروی – آنگاه که ناسازگاری شناختی [cognitive dissonance] در اذهان مردم فروپاشی شوروی را سرعت بخشید- ضربه آخر به ثبات روسیه را وارد آورد. کرملین به بنبست رسیده است: نمیتواند سیستم را آزاد کند؛ از این میترسد که پنجرههای نیمهباز باعث بیداری جامعه شود که در این صورت کنترل، غیرممکن میشود اما مدتها است میکوشد درپوش کتری را بگذارد و همه چیز را خفه کرده و پنهان کند؛ هر چه فشار بیشتر شود، شدت انفجار هم بیشتر خواهد شد.
ارسال نظر