بخش پنجم
افسانه «نوسازی اقتدارگرا»
مدل اقتصادی روسیه نیازهای سیستم قدرت شخصی شده [قدرت متکی به شخص] را برآورده میسازد و هیچ فضایی برای نوآوری و فعالیتهای کارآفرینی به جا نمی گذارد؛ اقدامی که میتواند بازیگران اقتصادی مستقل را بهوجود آورده و وضع موجود را بهخطر اندازد. تعجبی ندارد که روسیه فقط ۰۳/ ۱ از GDP خود را خرج نوآوری میکند (در سال ۲۰۰۳ این رقم ۲۳/ ۱ درصد بود). کمبودهای ساختاری سهمگین این الگوی اقتصادی با روندهای وضعیتی منفی (هم در داخل و هم در خارج) تشدید میشود. خروج روزافزون سرمایه خصوصی (که در سال ۲۰۱۱ حدود ۸۳ میلیارد دلار تخمین زده میشد)، ابهام در قیمت نفت، رکود «دورقمی» در اتحادیه اروپا و محدودیت وامهای خارجی همگی نشاندهنده خطرات روزافزونی است که میتواند الگوی اقتصادی منسوخ روسیه را حتی شکنندهتر سازد. از دست رفتن تدریجی مشروعیت و اعتبار رژیم پوتین، ابزارها، اهرمها و پتانسیل کافی برای پرداختن یا مقابله با مشکلات اقتصادی تلنبار شده را از او میگیرد و در عوض، باعث میشود رهبری سیاسی او ضعیفتر شود.
رژیم پوتین خود را وارد یک تله کرده است: کرملین برای زنده ماندن باید همچنان هزینه کند و البته این هزینه بسیار زیاد شده است (مخارج بودجهای برای سال ۲۰۱۲ حدود ۱/ ۳۹ درصد از GDP این کشور بود) و همچنان باید به نظامی کردن بودجه ادامه دهد که برای حفظ وضع موجود حیاتی است. این سریعترین راه برای تضعیف مبانی اقتصادی این الگو و این رژیم خواهد بود. با این حال، اگر کرملین تصمیم بگیرد که مخارج نظامی و اجتماعی برنامهریزی شده را کاهش داده یا قطع کند، تیم حاکم بر این کشور پایگاه سیاسی خود را تضعیف خواهد کرد.
غرب به منزله پشتیبان ناخواسته
به شکل تناقضآمیزی، غرب نقش مهمی در بقا و حراست از سیستم روسی و رژیم سیاسیاش دارد که در مورد توانایی طبقه حاکم روس برای انطباق با واقعیت جدید سخن بسیار میگوید. این نیز یک پیشرفت جدید در تحول و تطور قدرت شخصی شده [قدرت متکی به شخص] در روسیه است. ما تا بهحال نمونهای چنین گیجکننده از یک تمدن رو به افول نداشتهایم که از تمدن لیبرال برای بقای خود استفاده کند. سازوکار «مکیدن» [siphoning] غرب سازوکاری دقیق و بدبینانه است. اول، نظام روسی مقلد نهادهای لیبرال است و از آنها برای مشروعیت دادن به خود در جامعهای استفاده میکند که این جامعه خواهان زیستن در دنیای مدرن است. دوم، نخبگان روسی موفق شدهاند بهصورت شخصی در جامعه غربی ادغام شوند: آنها در غرب زندگی میکنند، فرزندانشان در غرب تحصیل میکنند و پولهای خود را در غرب نگهداری میکنند. سوم، کرملین استادانه سیاستمداران (که برجستهترین آنها گرهارد شرودر، صدراعظم وقت آلمان بود)، متخصصان و روشنفکران غربی را با هدف بهبود چهره کرملین و تضمین ادغام نخبگان حاکم روسی در جامعه غربی به خدمت میگیرد (و به عبارتی، آنها را وارد پروژههای خود میکند). چهارم، کرملین میکوشد تا حلقههای سیاسی و تجاری غربی را در معاملات مختلف خود دخیل سازد. در دیدگاه مردم روسیه، مشارکت غرب در این «طرح بقا» فقط ثابت میکند که پوتین وقتی میگوید: «غرب مانند ماست» درست میگوید و در واقع، آلترناتیو لیبرال برای روسیه را بیاعتبار میسازد. در نهایت، نخبگان روسی درحالیکه خود را در جامعه غربی ادغام میکنند از تبلیغات ضدغربی برای تحکیم جامعه پیرامون قدرت شخصیشده استفاده کرده و میکوشند تا جامعه روسی را از نفوذ غرب دور سازند. ضعف اخیر غرب که در رکود اقتصادی و ناامیدی روزافزون از الگوی حکمرانی و پارادایم دموکراسی لیبرال بازتاب مییابد، مولفهای است که پتانسیل روند لیبرال روسی و حامیانش را تضعیف میکند. این مولفه همچنین ظهور آلترناتیو لیبرال روسی را محدود میکند و در نتیجه، فضای سرخوردگی عمومی را بدتر کرده و جستوجو برای راهحلهای آلترناتیو را تضعیف میسازد.
مدرنیزاسیون به منزله راهی برای حفظ نظام کهن
طی دوران حاکمیت دوگانه پوتین- مدودف، «عملیات نوسازی» به سومین تلاش برای دمیدن روح جدید به کالبد نظام روسی آن هم با استفاده از ابزارها و تکنولوژی غربی تبدیل شد. اولین تلاش در زمان پترکبیر و دومی در زمان استالین رخ داد. این دو تلاش خونی تازه را وارد کالبد اقتصاد کرد اما پس از دورهای از احیا، هر بار روسیه به رکود درمیغلتید. این نشان میدهد که اگر اصول و هنجارهای ساختاری، مهجور و منسوخ باقی بمانند، ابزارهای مالی و تکنولوژیک میتوانند تاثیر احیاکننده موقت [مُسَکّن] داشته باشند. «ویاگرای» نوسازی مدودف [modernization Viagra: اشاره دارد به اینکه برنامههای نوسازی مدودف محرکی برای به جریان انداختن اقتصاد بود اما کاری از پیش نبرد] از همان آغاز محکوم به شکست بود و نتوانست موجب تغییرات واقعی شود.
ارسال نظر