بخش صد و هشتاد و نهم
نه «صلح آمریکایی» نه «صلح چینی»
برآوردهای لطمه اقتصادی برخاسته از مجموعهای از حملات سایبری «بزرگ مقیاس» به آمریکا از ۷۰ تا ۹۰۰ میلیارد دلار متغیر است. چین حداقل با ۲۰۰ میلیون بیشتر کاربر اینترنتی نسبت به آمریکا به همان اندازه که آمریکا از هدف گرفتن زیرساخت سایبری غیرنظامیاش دچار آسیب میشود، چین نیز دچار آسیب میشود. اقتصاد چین به لحاظ داخلی و همچنین با جهان خارج بسیار یکپارچه شده و این یکپارچگی و ادغام با شبکه دادهای بالقوه آسیبپذیر فعال و توانا شده است. اختلال تجارت داخلی و خارجی ناشی از حملات سایبری میتواند هزینههای اقتصادی جنگ را برای چین بدتر سازد. اگرچه ما هیچ برآوردی در مورد هزینههای احتمالی بدتر شدن جنگ سایبری ارائه نمیدهیم اما روشن است که این هزینهها بر هر دو طرف هنگام نبرد شدید و طولانی چین و آمریکا میتواند بزرگ و گران باشد.
تاثیرات سیاسی
واکنشها و پاسخهای سیاسی داخلی مربوط به تاثیرات جنگ میان چین و آمریکا تفاوت قابل ملاحظهای دارد زیرا شرایط سیاسیشان بسیار متفاوت است. فرض ما این است که این شرایط اساسا در سال ۲۰۲۵ همچون شرایط سال ۲۰۱۵ خواهد بود. ماهیت، مقیاس و زمانبندی تاثیرات سیاسی حتی دشوارتر از پیشبینی خسارتهای نظامی و هزینههای اقتصادی است. اینکه آیا این تاثیرات شرح داده شده در زیر طی یا پس از جنگ یکساله رخ دهد (دورهای که برای یک جنگ طولانی تعیین شده) روشن نیست اما ارزش ملاحظه کردن دارد. چین یک دولت اقتدارگرای تکحزبی با یک قوه اجرایی قدرتمند است. رهبر این کشور تلاش میکند تا کنترل غیرنظامیان بر ارتش را بیشتر کند. شکاف میان مقامهای غیرنظامی سطح بالا یا میان آنها و فرماندهان نظامی یا نخبگان اقتصادی کم بوده یا به خوبی پنهان شده است. افکار عمومی- هرچند بهعنوان منبع مهم فشار و گهواره بالقوه مخالفتها- در بقای رژیم اهمیت چندانی ندارد: طبقه متوسط در احساسات خود عمدتا وطنپرست است؛ روستاییان فقیر بیصدا هستند؛ کارگران مهاجر کارخانهها بدون تشکل هستند؛ مخالفان اقلیتی کوچک هستند و بیشتر نگران آزادیهای سیاسی و مذهبی هستند تا سیاست خارجی. بحث و اعتراض چالشی برای دولت محسوب میشود. دسترسی به اطلاعات – تا حدی- بهدلیل دسترسی گسترده به اینترنت میتواند کنترل شود. دولت و دستگاه امنیت داخلیاش ابزارهای کافی برای سرکوب مخالفتها و میل به استفاده از این ابزارها دارد. با این حال، تعهد پکن به نظم داخلی بازتاب ترس این کشور از آن نوع بیثباتی است که چین در گذشته تجربه کرده؛ بیثباتیای که میتواند بار دیگر این کشور را در چنبره خود بگیرد، تهدیدی برای رژیم باشد و چین را ضعیف و آسیبپذیر سازد.
سیاست داخلی ایالاتمتحده تقریبا بر عکس چین است. درحالحاضر، سیاست آمریکا قطبی و دولت دچار شکاف شده است. تقریبا هر مسالهای – حتی جنگ و صلح- میتواند موجب انتقاد شده، در معرض اختلافات حزبی قرار گرفته و دچار فلج نسبی شود. توانایی رئیسجمهوری برای اینکه یک فرمانده کل قوای موثر باشد بهواسطه سیاسیکاریها میتواند تحتتاثیر قرار گیرد؛ مخالفتها میتواند از جانب جناح صلحطلب، جناح جنگی یا هر دو جناح باشد. تا زمانی که امنیت کشور مستقیم تهدید نشود، حمایت کامل از عموم مردم و نخبگان را نمیتوان متصور بود بهویژه پس از جنگهای پر هزینه با نتایج ناامیدکننده در عراق و افغانستان. دولتهای آمریکا به قیمت خطر برای خودشان به جنگهای منفور اصرار دارند. در عین حال، در مورد بقای دولت در هنگام جنگ با خسارات و هزینههای فراوان تردیدی نیست، چنانکه در مورد چین مصداق دارد. پاسخها و واکنشهای سیاسی، محدودیتها و عواقب در هر دو کشور بهشدت متاثر از ادراکات برخاسته از خطرات جنگ است. موضوعات مربوط به ادعاهای سرزمینی چین، بیعدالتیهای تاریخی و حقوق حاکمیتی خریداران قدرتمندی میان نخبگان و مردم چین دارد. با این حال، بسیاری از آمریکاییها این مسائل را بهعنوان مسائلی حاشیهای برای منافع حیاتی آمریکا مینگرند که ارزش یک جنگ پرهزینه را ندارد مگر اینکه رهبری متحد بتواند آنها را متقاعد به این کار سازد. با تداوم و طولانی شدن جنگ، این منافع اصلی به چند دلیل میتواند تغییر یابد؛ اینکه چگونه جنگ از لحاظ تلفات پیش میرود؛ تاثیر اقتصادی جنگ چقدر است؛ حمله به غیرنظامیان چقدر و چگونه است؛ خشم یا عصبانیت عمومی چقدر است و اینکه چگونه سیاستهای داخلی را ناهموار و غیرقابل پیشبینی میسازد. دولت آمریکا میتواند مشکلات سیاسی «تاکتیکی» حاد را (مانند قطبیسازی حزبی و مردمی) طی نبرد تجربه کند، درحالیکه دولت چین مشکلات و نیروی اینچنینی معدودی برای مدیریت آنها خواهد داشت. اما چین ممکن است با مشکلات سیاسی «استراتژیک» دست به گریبان شود که در هنگام یک جنگ طولانی و شدید باید با آن مواجه میشد. انگیزه چین در «جمع شدن حول پرچم» (rally round the flag) در ابتدا میتواند قدرتمند باشد اما سپس موجب بیثباتیهایی میشود که ایالاتمتحده با آن مواجه نیست.
رئیسجمهوری آمریکا میتواند از همان آغاز برای مشارکت در جنگی که متضمن منافعی چندان حیاتی برای آمریکا نیست، آماج انتقاد قرار گیرد. این انتقاد میتواند بهخاطر خسارتهای چشمگیر، بهویژه تلفات، در یک نبرد شدید شدت یابد. از سوی دیگر، اگر رئیسجمهوری ارتش آمریکا را در راستای محدودکردن خصومتها و خسارتها عقب بکشد، ممکن است به خاطر ترس مورد انتقاد قرار گیرد. اگرچه به کنترل غیرنظامیان بر ارتش تردیدی وارد نیست اما بهدلیل نگرانی از هزینهها، آسیبهای میتواند بر سر مدیریت خرد رئیسجمهوری آوار شود. درحالیکه محتمل است که افزایش تلفات میتواند حمایت عمومی را بهدنبال آورد- بهویژه اگر احساسات ضدچینی به آن تزریق شود- اما همچنین محتمل است که مخالفت با جنگ هم فزونی گیرد. بسته به خطرات و واکنشها به این خسارتها، یک جنگ طولانی و شدید میتواند ایالاتمتحده را متزلزل کرده و مشکلات حزبی مصالحهناپذیر و دولت ناکارآمد را دوچندان سازد.
ارسال نظر