بخش صد و هشتاد و دوم
نه «صلح آمریکایی» نه «صلح چینی»
انواع هزینهها هم بر حسب زمان متفاوت است: در ابتدا، خسارتهای نظامی غالب خواهد شد؛ به مرور، هزینههای اقتصادی رشد خواهد کرد و خسارتهای نظامی در نتیجه کاهش قابلیت پادنیروی طرف مقابل، کاهش مییابد. محدودیتها و فشارهای سیاسی داخلی هم ممکن است در کار باشند اما اینها میتواند موجب کسب توانایی شده و حتی انتخابهای رهبران را آنگاه که خسارتهای نظامی و هزینههای اقتصادی افزایش یابند به نوسان درآورد. به این ترتیب، واکنشها و ابهامهای بینالمللی – هشدارها، محکومیتها، مخالفتها، حمایتهای سیاسی و مادی و اصلاحات و تعدیلات- هم بهمرور و با شدت افزایش مییابد.
همچنین توجه داشته باشید که احتمال کمتری دارد که مخاطرات اندک و خشونت غیرعمدی موجب برانگیختن خصومتهای شدید شود. افزون بر این، یک درگیری طولانی احتمالا با میزان شدتی که در آغاز شکل گرفته انطباق دارد. در موارد شدید، هزینهها برای هر دو طرف بسیار زیاد است و بعید است که یکی از طرفین چشمانداز آشکارا بهتری داشته باشد.
محدودیتهای دست بالا و دست پایین
پیش از تخمین و برآورد خسارتها، هزینهها و سایر تاثیرات احتمالی این چهار مورد، بهتر است محدودیتهای دست بالا و دست پایینِ یک جنگ شدید را در نظر بگیریم. میتوان به راحتی تصور کرد که درگیری میان چین و آمریکا «ملایم» یا «خفیف» نباشد. درست همانطور که روسیه از ابزارهای غیرخشونت بار در کنار برخی ابزارهای خشن (که اصطلاحا «مردان سبزپوش» نامیده میشوند) برای مداخله و بریدن قطعهای از اوکراین استفاده کرد، چین هم دارای مجموعهای از ابزارهای نظامی و غیرنظامی برای پیشبرد منافعش به هزینه همسایگانش و ایالاتمتحده است و از این ابزارها استفاده میکند. در واقع، چین چنین استراتژیای را دنبال میکند (بدون «مردان سبزپوش») تا ادعاهای سرزمینی خود در دریای شرقی و جنوبی چین را محقق سازد: مزاحمت در عبور و مرور کشتیهای دیگر؛ قرار دادن تاسیسات نفتی و جزایر مصنوعی در آبهای مورد مناقشه و یادآوری تهدیدآمیز به همسایگان که «چین کشوری بزرگ است و دیگر کشورها کوچکند و این یک حقیقت است». آشکارا، چین به دنبال منزوی کردن و فشار بر همسایگان است بدون اینکه موجب مداخله آمریکا شود. بدیهی است که آمریکا و متحدانش از جمله ژاپن میتوانند و البته دست به اقدام متقابل خواهند زد. در واقع، میتوان تا حدودی نشانههای جنگ میان آمریکا و چین را مشاهده کرد اما فعلا اثری از ابزارهای خشن و استفاده از زور عریان دیده نمیشود. اگرچه هزینهها و عواقب یک درگیری در «منطقه خاکستری» حتی کمتر از یک جنگ مسلحانه خفیف است اما این احتمال هست که تجارت منطقهای در نتیجه آن تحتتاثیر قرار بگیرد.
در سوی دیگر، یک جنگ طولانی و شدید ضرورتا محدودیت دست بالایی در جنگ و هزینههایش بهدنبال ندارد. آمریکا و چین هر دو قویترین کشورهای دنیا هستند و بزرگترین اقتصادها را دارند و هر دو کشورهایی با جمعیت زیاد هستند و منابع انسانی و طبیعی گسترده و ظرفیت جنگی فراوان دارند.
اگرچه هر دو کشور منافع همگرایی در دوران صلح دارند اما «بیاعتمادی استراتژیک» چشمگیری میانشان وجود دارد. اگر دو کشور وارد جنگ شوند، بیاعتمادی میتواند منجر به برخورد عمیق شده و منطق درگیری میتواند سطوح خشونت، مدت زمان و هزینهای را که در دوران صلح غیرقابل توجیه بهنظر میرسد، امکانپذیر سازد. در تاریخ مدرن، جنگهایی که شامل قدرتهای بزرگ و کم و بیش همتراز بوده، طرفهای سوم بیشماری (نه فقط متحدان دوران جنگ) را به خود جلب کرده، سالها طول کشیده، به دیگر مناطق تسری یافته و طرفهای متخاصم را مجبور به تغییر اقتصادهایشان بر پایه اقتصاد جنگی و جوامعشان را دارای روحیه جنگی کرده است.
کل جمعیت زندگی نرمال را بهحال تعلیق در آورده؛ بخشهای بزرگی از آنها آماده میشوند یا مجبور میشوند تا در جنگ در کنار ملت خود باشند. نه فقط دولتها بلکه ایدئولوژیهای مخالف، جهانبینیها و سیستمهای سیاسی ممکن است در تقابل با هم قرار بگیرند. انگیزههای اولیه آنها هر چه باشد اما عواقب چنین جنگهایی تعیین میکند که کدام قدرتهای بزرگ و حامیانشان جان به در میبرند. سیستمهای بینالمللی پیش از جنگ یا فرو میپاشند یا برای خدمت به منافع طرف پیروز متحول میشوند. از اینرو، هزینههای شکست بر هزینههای نبرد میچربد.
ارسال نظر