الزامات نظامی برای یک درگیری میان چین و آمریکا، پیش‌تر در برنامه‌ریزی‌ها و مفاهیم عملیاتی نیروهای آمریکایی (همچون نیروهای چینی) برجستگی خاصی یافته و به‌حساب آمده است. اما الزامات ملی بزرگ‌تر، بسته به‌شدت و مدت زمان جنگ، توجه کافی به خود جلب نکرده است. آمریکا و چین باید در مورد هزینه‌های جنگ آگاه باشند و آن را در نظر بگیرند. اگر پیشرفت‌ها در قابلیت‌های پادنیروی متعارف کنترل جنگ را دشوار سازد، رهبران به ابزارهای سیاسی نیاز دارند تا نبرد را تا جایی حفظ کنند که مانع نابودی آن میزانی شوند که می‌توانند به آن دست یابند.

 مولفه‌های در نظر گرفته شده

با کمرنگ شدن برتری نظامی آمریکا، استراتژیست‌های آمریکایی باید طیف وسیعی از احتمالات و الزامات مربوطه را در نظر بگیرند. تحقیقات اخیر در مورد تصمیم‌گیری استراتژیک نشان می‌دهد که باور بدون توجیه در توانایی برنامه‌ریزی، کنترل و محدود کردن مدت زمان نبرد اشتباه رایجی در شروع جنگ‌هایی است که پایان بدی دارند. لازم است که نیروهای مسلح آمریکا برای نبرد و پیروزی برنامه‌ریزی داشته باشند اما اعتماد مطلق به این طرح‌ها می‌تواند تاثیراتی مخرب بر سیاست آمریکا در زمان صلح، مدیریت بحران و عملیات در دوران جنگ داشته باشد. در بدترین حالت، بی‌توجهی به طیفی از مسیرهای احتمالی و عواقب جنگ با چین می‌تواند آمریکا را به مسیری هدایت کند که برای آن آمادگی ندارد. به این ترتیب، به‌شدت اشتباه است که چینی‌ها فکر کنند بهبود قابلیت‌های نظامی‌شان جنگ با آمریکا را قابل کنترل، قابل پیروزی و مقرون به صرفه می‌سازد. همان‌طور که خواهیم دید، هیچ‌کدام نمی‌توانند جنگ آینده را کنترل کرده، در آن پیروز شوند یا از پس پرداخت هزینه‌هایش بر آیند.  تناقض‌آمیز اینجا است که از آنجا که هر دو طرف استراتژی‌های نظامی خود را با هدف کنترل یک جنگ صیقل می‌دهند اما احتمال کنترل را کاهش می‌دهند. افسران نظامی هر دو کشور در مورد اینکه چگونه با هدف قرار دادن قوای دیگری در آغاز جنگ به مزیت عملیاتی دست یابند – یا لااقل از ضرر احتراز کنند- سخن گفته و مطالبی قلمی کرده‌اند.