آسیبشناسی زندگی یک زن توسط کارشناسان مرکز مراقبتهای پس از خروج از زندان
من کجای دنیا جای دارم
زینب امروز ۲۳ ساله میشود. با برچسب زنی زندانی به اتهام نگهداری مواد مخدر. مادر سه فرزند با شناسنامهای فاقد نام همسر.
در پرونده زینب آمده است: «شغل پیش از زندان: خانهداری، شغل پس از زندان، بیکار».
مرضیه خلقتی
زینب امروز ۲۳ ساله میشود. با برچسب زنی زندانی به اتهام نگهداری مواد مخدر. مادر سه فرزند با شناسنامهای فاقد نام همسر.
در پرونده زینب آمده است: «شغل پیش از زندان: خانهداری، شغل پس از زندان، بیکار». حالا او آمده به «مرکز مشاوره و مراقبت پس از خروج از زندان» سری بزند تا شاید شغلی بیابد، مساعدتی شود، شاید رد خاطرات دردناک زندگیاش را از ذهن بزداید، شاید حتی مادر خوبی باشد برای کودکانی که میتوانند آیندهای متفاوت را تجربه کنند، متفاوتتر از سرگذشت او...
زینب در ۱۶ سالگی به قیمت ۲۵۰هزار تومان به پیرمردی ۷۷ ساله فروخته میشود اما پس از گذشت ۴ ماه به منزل پدرش فرار میکند. در ۱۸ سالگی با پسری ۲۰ ساله به همین نحو رابطه دارد که از او صاحب دو فرزند دختر و پسر میشود اما پس از مدتی متارکه میکند. در۲۰ سالگی با مردی ۲۷ ساله صیغه میکند که مرد به علت به زندان افتادن زینب به اتهام نگهداری مواد مخدر از او جدا میشود و او میماند و کودک ۶ ماههای که در زندان به دنیا میآید و مثل سایر کودکانش فاقد شناسنامه است.
زینب با اینکه با صراحت میگوید که هیچ تجربه استفاده از مواد مخدر را نداشته اما خانوادهاش از او برای حمل و توزیع این مواد بهره میبردند به همین دلیل او به زندان میافتد و پس از تحمل ۴ سال کیفر زندان میخواهد راهی برای سالم زیستن بیابد.
پدری که معتاد است صلاحیت و قابلیت مصلحتاندیشی ندارد
شاید یکی از نمایانترین ابعاد زندگی زینب را ثبت نشدن قانونی هیچ یک از روابط او دانست. امروزه بحث عدم ثبت ازدواجهای موقت تبدیل به یک مشکل قانونی و رسمیشده است. زهرا داور، مدرس حقوق دانشگاه در این زمینه به خبرنگار حقوقی ایسنا میگوید: اولین آیتم این است که زینب خانواده نابهنجاری دارد و دوم مساله اختیار و اقتدار ولی است.
وی میافزاید که ما میگوییم اذن پدر برای دختر به دلیل حمایت و مصلحت است درحالی که در این مورد عرف میگوید پدری که معتاد است صلاحیت و قابلیت مصلحتاندیشی ندارد پس باید سلب صلاحیت انجام گیرد اما چه کسی سلب صلاحیت را انجام میدهد و چه زمانی این کار صورت میگیرد؟
داور خود پاسخ میدهد: زمانی سلب صلاحیت صورت میگیرد که جرمیانجام و پای قانون باز میشود.
این حقوقدان معتقد است که شاید یکی از مهمترین دلایلی که در این جریان وجود دارد بحث ناآگاهی حقوقی افراد است زیرا از دید حقوق کودک، اگر صیغهها اثبات شود از نظر شرعی و قانونی با کودکی که از نکاح دائم به دنیا میآید هیچ تفاوتی ندارد اما چطور میتوان این مرد را وادار به پذیرش مسوولیت کرد؟
به گفته داور، شاید باید از بعد قانونی ثبت نکاح موقت الزامی باشد اما آنچه بیش از قانون میتواند موثر باشد فرهنگ حقوقی است و مشکل جامعه ما ناآگاهی حقوقی است و دومین مشکل این است که اخلاقیات اجتماعی ما بسیار ضعیف است زیرا ما باید در جامعه، مبنا را بر انسانیت آدمها بگذاریم نه بر مبنای منفعتطلبی شخصی، مانند پدری که دخترش را به مبلغ ۲۵۰هزار تومان میفروشد و بعد از او در کار قاچاق مواد مخدر سوءاستفاده میکند و چه مردی که به خاطر لذتجویی خودش او را نکاح موقت میکند.
وی با طرح این سوال که چه دلیلی دارد صیغه ثبت نشود و آیا به این دلیل که دست آدمها را برای چنین خطاهایی باز بگذارد؟ تاکید کرد: پس حمایتهای قانونی ما در این زمینه فوقالعاده ضعیف است و دارای خلاءهای زیادی هستیم اما نباید این موارد را صرفا از بعد حقوقی بررسی کرد.
امروزه بیشتر ما میدانیم که قرار گرفتن در محیط اجتماعی نامناسبی که بخش اعظم آن ناخواسته ما را احاطه کرده و خارج از کنترل و اختیار شخصی ما بوده، تا چه حد میتواند بسترهای بروز و ظهور جرم را فراهم کند. داود نعمتی، مددکار زینب میگوید: مددجو در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمده است که ساکن یکی از روستاهای کشور هستند اما به دلایلی مجبور به مهاجرت به شهرستان ورامین میشوند که متاسفانه مهاجرت موفقیتآمیزی نبوده است به همین دلیل در آن منطقه به شغلهای کاذب رو میآورند که یکی از مهمترین مشکلات آنها بحث اعتیاد خانواده به مواد افیونی به خصوص تریاک بوده است.
به گفته نعمتی، مددجو در سن ۱۶ سالگی به منظور تامین معاش و هزینه اعتیاد خانواده به مبلغ ۲۵۰هزار تومان به مردی ۷۷ساله فروخته میشود و همین عامل او را با مشکلات عدیده روانی و اجتماعی روبهرو میکند.
این مددکار اجتماعی، اعتیاد همه اعضای خانواده را عاملی میداند که موجب شده است فرد در خانوادهای جرمخیز و جرمزا به دنیا بیاید و زندگی کند که قابلیت آسیبرسانی به خود و جامعه را دارند در نتیجه مددجو به دلیل آسیبدیدگیهای شدید روحی و روانی دست به فرار میزند. دومین ازدواج او با یک پسر ۲۰ساله نیز در جایی ثبت نمیشود درحالی که ۲ فرزند دختر و پسر از او دارد که مشکلات اقتصادی فرد را دو چندان میکند. مددجو بار سوم نیز با مردی متاهل ازدواج میکند. نعمتی میافزاید: اگرچه افرادی هستند که با وجود اعتیاد خانواده یا سرپرست خانواده خود سالم هستند اما تعداد این افراد بسیار کم است و متاسفانه چون خانواده یعنی پدر و مادر به عنوان اولین نهاد جامعهپذیری فرد نقش الگو را دارند اگر این الگو صحیح نباشد، عمدتا افراد و فرزندان خانواده نیز آلوده به موادمخدر میشوند.
محمدرضا مقدس بیات، کاشناس ارشد روانشناس بالینی که ۶ سالی است در سازمان زندانها به عنوان روانشناس مشغول به کار است، معتقد است که وقتی دختری در سن پایین توسط پدرش به یک فرد سالخورده فروخته میشود باید به جنبههای روانشناختی، اعتقادی و اجتماعی او برگردیم و به صورت چند فاکتوری نگاه کنیم تا دید نسبتا صحیحی راجع به موضوع پیدا کنیم.
وی معتقد است که یکی از بزرگترین مسائلی که باعث شده پدر فرزند خود را برای تامین هزینه مواد مخدرش به یک پیرمرد حدود ۸۰ ساله بفروشد مساله اعتیاد خودش است، لذا آسیب شناسی اعتیاد حائز اهمیت است زیرا در این موارد برای فرد به جز تامین مواد مخدر چیز دیگری اهمیت ندارد. وقتی فردی دچار وابستگی به مواد افیونی شده است تمام هم و غم خود را روی تهیه مواد میگذارد و دائما فرآیندهای ذهنی، شناختی، احساس، ادراک و تمام خواستههای او حول تهیه و مصرف مواد مخدر دور میزند، پدری که به این مرز میرسد یقینا از نظر روانی نمیتواند سالم باشد چون ارتباط او با واقعیت مختل است یعنی نوع شناخت و قضاوت او آنقدر آسیب دیده که برایش فرقی نمیکند که از عزیزترین فرد خودش برای تهیه مواد مخدر سوءاستفاده کند.
مقدس بیات معتقد است که در اولین سوءاستفاده جنسی از کودک بسیاری از پلمبهای عاطفی، احساسی و ادراکی دختر بچه به شدت میشکند و آسیب میخورد زیرا رابطه جنسی برای دختر مفهوم عاطفی دارد تا مفهوم فیزیولوژیکی و جسمی. وقتی او داشتن ارتباط خشن و ظالمانه را در خدمت تامین امیال یک فرد خود خواه مثل پدر میبیند چند آسیب شکل میگیرد اول اینکه دید دختر نسبت به پدر به عنوان عمیقترین و ریشهدارترین حامیزندگی به شدت مختل میشود یعنی شروع یک بیاعتمادی و ناامنی عمیق نسبت به محرمترین و نزدیکترین اشخاص. وقتی فردی بیاعتماد شد اولین سنگ بنای ارتباطی او با دیگران مختل میشود درحالی که اعتماد شرط اول و لازم برقراری ارتباط سالم است پس این فرد از زمانی که دچار این آسیب میشود کاملا بدبین است و احساس میکند که هر فردی که بخواهد به او کمک کند حتما سوءنیتی دارد. این روانشناس ادامه میدهد که احساس او نسبت به ازدواج تغییر میکند زیرا مفهوم یک ارتباط عاشقانه که باید کاردکردهای سالمیداشته باشد و رابطه جسمیدر بطن زندگی مشترک نقش کاتالیزور عشق را بازی کند برای او فاقد ارزش میشود.
مقدس بیات در ادامه میگوید: زینب صاحب فرزند میشود اما مادری که چنین پیشینهای داشته از نظر عاطفی بسیار مختل است، مادر افسرده، مضطرب و سرخورده که از نظر شخصیتی له شده است چطور میتواند مربی خوبی برای فرزندان باشد. وقتی او بچهاش را در زندان به دنیا آورده بود مددجوهای دیگر از بچه شیرخواره او در زندان نگهداری میکردند و او کودک را وقتی گریه میکرد به شدت کتک میزد و از ترس اینکه بچه ضربه مغزی نشود، مددجوهای دیگر به او کمک میکردند که کودکش را با شیرخشک بزرگ کند و خودش داروهای قوی ضد افسردگی و ضد سایکوز را مصرف میکرد که آرام بگیرد حالا چنین فردی وارد جامعه شده و نتوانسته پس از این همه مدت یک پایگاه، محل اسکان و امرار معاش سالم برای خود به وجود آورد. او میخواهد با یک اعصاب به هم ریخته، یک شناخت مختل مانند یک فرد وحشتزده در اجتماع که احساس ناامنی عمیق دارد، زندگی کند.
همچنین مقدس بیات میگوید: در فضایی که این فرد قرار دارد از یک طرف محل اسکان ندارد، امرار معاش او مشخص نیست و اعتماد و تخصص ندارد اما حق حیات که دارد. پس وظیفه جامعه شناسایی آنها به عنوان واقعیتهای جامعه است و ما نباید از مطرح کردن این واقعیات بترسیم اما مهمتر از مطرح کردن آن برنامهریزی برای این افراد است یعنی پس از شناسایی باید یک ارگان دیگر دولتی مکلف شود که از این افراد حمایت کند.
روانشناس مرکز مراقبت پس از خروج از زندان تاکید میکند که باید مسائل اقتصادی این افراد با اشتغال و حرفهآموزیشان حل شود و در این مسیر حرفهآموزی بسیار مهمتر از اشتغال است زیرا حرفهآموزی به عنوان سرمایه فرد تلقی میشود ولی اشتغال ممکن است موقت باشد.
وی میافزاید که در کنار این اقدامات باید ارگانی وجود داشته باشد که این افراد را تحت پوشش قرار دهد و برای آموزش آنها در زمینه روان درمانی و مهارتهای زندگی برنامه داشته باشد.
ارسال نظر