تاریخ شفاهی-علینقی عالیخانی(۵۱)
سردار سپه گربه را دم حجله کشت
رضاخان ضمن اینکه به زاهدی دستور داد از دزفول یک ستون و از اصفهان هم یک کمکی برایش بفرستد که بروند به سمت جنوب خوزستان تا خزعل را بگیرند، خودش هم همراه با او راه افتاد، رفت بوشهر. با کشتی میخواست بیاید این طرف به طرف خوزستان. آن زمان سر پرسی لورین هم در مرخصی بود و چیزی نمیدانست و سردارسپه هم از موقعیت استفاده کرده بود و به طرف خوزستان حرکت کرده بود. فروغی [آن زمان] به عنوان قائم مقام سردارسپه در تهران بود. نامهای از سفارت انگلیس میآید و او هم از سردارسپه که در میان راه بود نمیدانم در اصفهان یا بوشهر کسب تکلیف میکند که اینها یک نامه نوشتهاند و گفتهاند که چرا این قوا به سمت جنوب میآیند؟ سردار سپه میگوید نامه را توی پاکت بگذارید و برایشان پس بفرستید؛ اینها حق ندارند راجع به این مسائل با ما صحبت کنند. یعنی سردارسپه همان جا گربه را دم حجله کشت که گفت من تصمیمم را گرفتهام. سردار سپه تصمیمش را گرفته بود و یک مشت آدمهایی را هم دور خودش جمع کرده بود که اینها دنبال کارشان میرفتند. این است که تمامش کار سردار سپه بود.