Untitled copy

بنابراین شاربونیه سوال معمول در مورد رابطه بین طبیعت و جامعه را کاملا معکوس می‌کند: او به جای پیش‌فرض بهره‌برداری از طبیعت، آن را اثری از درگیری‌های اجتماعی خاص می‌داند: «چگونه مبارزات برای رهایی و خودمختاری سیاسی باعث استفاده شدید از طبیعت شد.»

« بی‌‌‌توجهی به قوانین زیست‌‌‌محیطی که زمین را قابل سکونت می‌‌‌کند و توسعه شیوه‌‌‌ای از زندگی که با این قوانین در تضاد است، در هسته تاریخ سیاسی ما قرار دارد.» بازارها و نوآوری‌‌‌های فنی به طور منظم تأثیر معکوس با آنچه مدافعان آنها ادعا می‌‌‌کردند داشته‌‌‌اند. در ابتدا، درکی از سیاست در قرن هفدهم توسعه یافت که در آن دولت دیگر مسوول رفاه معنوی ساکنان نبود. نهادها، قانون، علم و سیاست به طور فزاینده‌ای در خدمت تامین امنیت مالکیت و حاکمیت فردی بودند. دولت تمام مسائل مربوط به عرضه را به صنعت واگذار کرد و حفاظت از دارایی را به عهده گرفت. در رقابت، کشورها دریاها و سرزمین‌‌‌های فراتر از قلمرو خود را تقسیم کردند.

قرن هجدهم با ایدئولوژی پیشرفت مشخص می‌شود. آزادی و رشد اقتصادی برای توسعه انسانی و پویایی تمدنی ضروری تلقی می‌شود. زمین به عنوان یک منبع کدگذاری شده است و مالکان بزرگ فرانسوی آن را با انتظارات بازده  مرتبط می‌دانند. از سوی دیگر، در انگلستان، سرمایه‌‌‌گذاران عمدتا از طریق واردات مواد خام ارزان‌قیمت، استثمار نیروی کار و تجارت کالا سود می‌‌‌برند - و همه اینها در مفهوم لیبرالیسم به عنوان بیان دستاوردهای فردی و رفتار با فضیلت دیده می‌‌‌شد. دولت تمام مسائل مربوط به عرضه را به صنعت واگذار کرد و حفاظت از اموال را از طریق قوه قضائیه، پلیس و ارتش به عهده گرفت. اروپا در حالی که برتری اخلاقی و فکری خود را ابراز می‌کرد، به قیمت تمام دنیا زندگی کرد.

استفاده از زغال سنگ به عنوان منبع انرژی باعث افزایش تولید شد. اقتصاددان انگلیسی ویلیام استنلی جوونز در اوایل به ماهیت متناهی آن اشاره کرد، اما اساس ایدئولوژیک لیبرالیسم ادامه یافت. فناوری‌‌‌های مدرن اساسا جوامع را تغییر دادند؛ سرمایه‌‌‌گذاران و شرکت‌‌‌های بزرگ سهامی بیشتر و بیشتر اهمیت پیدا کردند، در حالی که در همان زمان استثمار و فقر افزایش یافت. فیلسوف و نظریه‌‌‌پرداز اقتصادی فرانسوی، پی‌یر جوزف پرودون، جامعه مستقر را با این نتیجه‌‌‌گیری شوکه کرد: «مالکیت دزدی است.» خاک، آب، هوا و نور فقط می‌‌‌توانند چیزهای رایجی باشند زیرا هر فردی به آنها وابسته است. با عصر نفت و هسته‌ای پس از جنگ جهانی دوم، تولید انبوه و خارجی‌سازی هزینه‌های زیست محیطی دوباره به سرعت گسترش یافت.

شاربونیه فصلی را به موضوع بوم‌‌‌شناسی سیاسی اختصاص می‌‌‌دهد و تاکید می‌‌‌کند که جنبش‌‌‌های فمینیستی، پسااستعماری و بوم‌‌‌شناختی به دگرگونی عمیق دانش سیاسی منجر شده‌‌‌اند. اما اکثر نظریه‌پردازان - مرد - که شاربونیه به آنها اشاره می‌کند، روی شرایط استثمار کار می‌کنند. در مقابل،  جنبش‌‌‌های انتقادی که می‌‌‌توانند «پروژه خودمختاری» را بازسازی کنند، برای نویسنده انتزاعی باقی می‌‌‌مانند.

مشارکت فلسفی آگاهانه در بحران محیطی و سرمایه‌‌‌داری

فیلسوف فرانسوی پی‌یر شاربونیه به عنوان «ذهن فلسفی جدیدی در اکولوژی سیاسی» شناخته می‌‌‌شود (به عبارت مجله فرانسوی لیبراسیون). در «فراوانی و آزادی»، او اولین تاریخچه فلسفی درباره رابطه انسان و طبیعت را ارائه می‌‌‌دهد. او بحران اکولوژیک حاضر را به عنوان یک فرصت می‌‌‌بیند تا تفکر اجتماعی و سیاسی را دوباره ارزیابی کرده و جوامع را به مسیرهای جدید هدایت کند. در این راه، شاربونیه بر یک سیاست کاملا متفاوت قرار دارد.

تاریخچه 300 ساله از تاریخ ایده‌‌‌ها از جان لاک و آدام اسمیت تا سنت-سیمون، کارل مارکس و هربرت مارکوزه تا باشگاه رم و فعالان اکلیما اکتنشن ریبلیون و گرتا تونبرگ پی‌یر شاربونیه نشان می‌دهد که زمین از قرن ۱۷ میلادی به عنوان منبع بی‌‌‌پایان برای رفاه و رشد دیده می‌‌‌شود. تمام ایده‌‌‌های سیاسی تاکنون بر اساس این اصول توسعه یافته‌‌‌اند، به خصوص مفاهیم مهم آزادی، برابری، خودمختاری و رشد یا فراوانی. اما این دیدگاه نادرستی نسبت به رابطه انسان و طبیعت است. اگر می‌‌‌خواهیم ایده‌‌‌ها و مفاهیم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پایدار داشته باشیم، به تعریف فلسفی دوباره‌‌‌ای از این رابطه نیاز داریم. پی‌یر شاربونیه پایه‌‌‌ای برای این کار ارائه می‌‌‌دهد‌. کسی امروز دیگر شک ندارد که بحران اقلیمی همچنین یک بحران اجتماعی است. اما معمولا به عواقب آن فکر می‌‌‌کنیم: خشکسالی‌‌‌ها، گرسنگی، گاهی حتی جنگ‌‌‌ها. معمولا عوامل نخستین را به بهره‌‌‌برداری بی‌‌‌رحمانه از منابع طبیعی متهم می‌‌‌کنیم، اما به ندرت به تصورات و سبک‌‌‌های تفکری که به این تفکر تاریخی پایگاه دادند و هنوز هم دارند، فکر می‌‌‌کنیم. فیلسوف فرانسوی پی‌یر شاربونیه ادعا می کند که دقیقا به دلیل این طرز تفکر عمیق ریشه‌دار است که غلبه بر بحران آب و هوا بسیار دشوار است.

اگرچه موضوعات اکولوژیک مدرن تنها در 50 سال گذشته ترکیب شدند، اما به گفته شاربونیه، قبل از انقلاب صنعتی دیدگاه به جهان و انسان به طور قابل توجهی تغییر کرده بود. گناه اصلی: در یک زمانی، طبیعت از منبعی که به همه انسان‌‌‌ها دسترسی داشت به مالکیت، به عبارت دیگر کالا تبدیل شد. این تغییر تفکر با ایدئولوژی سیاسی جان لاک، پدر بنیادی لیبرالیسم، تقریبا به شکل یک قانون تبدیل شد: زمین باید متعلق به کسانی باشد که روی آن کار می‌کنند.

این شعار به ظاهر غیرقابل نفوذ امروز که اقتصاد باید به طور مداوم رشد کند، با وعده آزادی در دوران روشنگری اولیه ترکیب شد: هر چقدر انسان دارایی بیشتری داشته باشد، کمتر وابسته و آسیب‌‌‌پذیرتر است و به میزان بیشتری خودمختار خواهد بود. آنچه شاربونیه آن را «پیمان اجتماعی» می‌‌‌نامد و کتاب را با این عنوان می‌‌‌نامد: دیالکتیک فراوانی و آزادی.

عقاید اجتماعی و سیاسی فقط در ذهن پدید نمی‌آیند، آنها دارای پایه‌های مادی محکمی هستند. هیچ ماهیتی به خودی خود وجود ندارد، فقط طبیعت به گونه‌ای تجربه شده و درک شده است و این اصطلاحات به شرایط زندگی بستگی دارد. اشتباه تاریخ تفکر ذهنی غرب بر این بود که طبیعت، اقتصاد، حقوق و سیاست را به عنوان سیستم‌‌‌های جداگانه در نظر گرفته است - تا امروز هم به نظر می‌‌‌آید ما باید حوزه‌‌‌ها را «تطابق» دهیم یا میان آنها توافق کنیم. ارتباط تقریبا اجتناب‌‌‌ناپذیر آشکار است: اگر آزادی به استفاده از منابع بستگی داشته باشد، فقرا از دموکراسی کنار گذاشته می‌‌‌شوند - فرآیندی که در حال حاضر به طور غیرقابل انکار در حال پیشرفت است.

بنابراین، شاربونیه سؤال معمول در مورد رابطه بین طبیعت و جامعه را کاملا معکوس می‌کند: او به جای اینکه استثمار طبیعت را پیش‌فرض قرار دهد، آن را اثری از کشمکش‌های اجتماعی خاص می‌داند: چگونه مبارزات برای رهایی و خودمختاری سیاسی باعث استفاده شدید از طبیعت شد و آزادی شهروندان آنها را به مصرف منابع تشویق کرد. وقتی که علت و معلول رایج به این شکل برعکس می‌‌‌شود، می‌‌‌توان به طرق مختلفی درباره رابطه دو انقلاب همزمان انقلاب سیاسی فرانسه  و انقلاب صنعتی فکر کرد: شاربونیه پیشنهاد می‌‌‌کند که فقط وعده جدید آزادی مدنی، نیاز به مصرف روزافزون منابع را به وجود آورد. آیا ایده آزادی شهروندی در ارتباط تنگاتنگ با فراوانی مادی، پدر توسعه امروز است؟ و آیا شکاف بی‌‌‌پایان میان فقر و ثروت نتیجه‌‌‌ای از این پیشرفت «پیمان» از ابتدا مخرب است؟ نویسنده در اینجا به نحوی عجیب واضح تصمیم نمی‌‌‌گیرد و همچنین هدف مهم خود را با اندیشه پیگیری نمی‌‌‌کند: این پرسش که کدام گروه‌های جمعیتی می‌توانند سوژه انقلابی (به اصطلاح سابق) را تولید کنند که بتواند از زوجیت اجباری کشنده رشد و خود‌تخریبی جدا شود؟

یک شکاف در توسعه لیبرالیسم وجود دارد که هم طرفداران متعصب و هم  دشمنان متعصب آن به آن توجه چندانی نمی‌‌‌کنند. کتاب «فراوانی و آزادی» اثر فیلسوف پاریسی پی‌یر شاربونیه، در‌صدد است تا پاسخ درستی به این پرسش باشد. این جوان 39 ساله به سرعت در موسسات نخبه دانشگاهی فرانسه پیشرفت کرده و به روشنفکران برجسته‌ای مانند فیلیپ دسکولا و برونو لاتور نزدیک است. آخرین اثر او که دو سال پیش در آن سوی رود راین منتشر شد و اکنون آندریا همینگر آن را به آلمانی ترجمه کرده است، نه یک مطالعه انسان‌‌‌شناسانه به سبک دسکولا  Descolaاست و نه به ژانر تشخیص‌‌‌های جامعه‌‌‌شناختی معاصر مانند بسیاری از کتاب‌های لاتور Latour است و نه  «تاریخ ایده‌های جنبش‌های محیط زیستی» است. اما - برعکس - جنبه اکولوژیکی پنهان واژگان سیاسی ما ظاهر می‌شود: ارتباط بین «فراوانی و آزادی». در قلب کتاب این «پارادوکس» وجود دارد که ما که «شکل زمین و آب و هوای جهان» را به طور کامل تغییر داده‌ایم، با وجود این نمی‌توانیم «کنترل این فعالیت‌ها را به دست بگیریم تا آنها را به سمتی هدایت کنیم».

برای کشف این تناقض، نویسنده عمیقا در تاریخ ایده‌های سیاسی - یا بهتر بگوییم، بسیار دور – می‌کاود. او دوست دارد کمی بیش از حد بین قله‌های کلاسیک پرش کند، از هوگو گروتیوس و جان لاک به آدام اسمیت، الکسیس دو توکویل و کارل مارکس و از آنجا به سمت امیل دورکیم. مهم‌ترین یافته‌های او عبارتند از: لیبرالیسم از جنبش کلی روشنگری در ثلث آخر قرن هجدهم با هدف پیش بردن مرزهای جامعه کشاورزی هزاره به سوی فراوانی پدید آمد. زمانی که موانع تجارت از بین رفت، اصناف و انحصارها از بین رفت، و غل و زنجیر فئودالی کنار گذاشته شد، این لیبرالیسم عمدتا قبل از صنعتی شدن ظهور کرد. رشدی که او متصور بود، همان‌طور که شاربونیه می‌گوید، «شدید» بود و باید بر اساس تقسیم کار و بهره‌وری کار هدایت می‌شد. از نیمه سوم قرن نوزدهم، آزادی به بهای استثمار بلامانع از طبیعت خریداری شده است. حتی در آن زمان، لیبرالیسم با تصویر خاصی از اقتصاد آزاد، یک پیمان پیام‌‌‌دهنده جلو برد.

تنها به این شکل بود که او می‌‌‌توانست به عنوان نماینده‌‌‌ای از آزادی و برابری عام اعلام شود - زیرا انتظار می‌‌‌رفت که رشدی که توسط او آماده شده بود، خوشبختی عام را افزایش دهد. طبیعت که به تدریج یاد گرفته بود که به صورت منطقی و در نتیجه سودآورتر محصول دهد؛ تحت فشار جمعیت‌‌‌شناسی و تحت تأثیر وعده‌‌‌های خودمختاری که بدون عمل ماندن بودند، او «افتتاح امکانات مادی از طریق دسترسی به انرژی‌‌‌های جدید» را به برنامه‌‌‌ای تبدیل کرد. زغال معدن در زیر زمین خوابیده بود و باید به افزایش آزادی کمک می‌‌‌کرد. جنگل، آب، چمنزارها و ... باید تامین‌‌‌کنندگان رایگان و نامحدودی از مواد تولیدکنندگان می‌‌‌شدند. در 30 سال پس از جنگ جهانی دوم، زمانی که این اصل برای اولین بار در جامعه به طور کلی تحقق یافت و به لطف نفت و انرژی هسته‌ای، اشتغال کامل و رشد دستمزد غالب شد، ناامیدی زیست محیطی افزایش یافت و به مالکیت مشترک دموکراتیک تبدیل شد.

 آنچه واضح است این است که شاربونیه می‌خواهد به وابستگی خودمختاری و استقلال ما به شیوه‌های نابودی سیاره‌ای بدون تسلیم شدن در برابر وسوسه یک اکو‌دیکتاتوری ضد سرمایه‌داری پایان دهد و تلاش می‌کند آزادی سیاسی با شناخت و یادگیری از درهم تنیدگی زیست محیطی ما، واقعی شود.

 

Pierre Charbonnier ( 2022 ) Überfluss und Freiheit, Eine ökologische Geschichte der politischen Ideen, (Originaltitel: Abondance et liberté. Une histoire environnementale des idées politiques), Translate:  Andrea Hemminger, Verlag: S. FISCHER