تاریخ شفاهی (۳۱۹)
مدیر ارشد آمریکایی در تهران
رضا نيازمند :
گفتم بابیکاری و دوران بازنشستگی چه میکنید؟ گفت ناراحت هستم. گفتم حاضرید مشاور شخص من بشوید؟ من روزی صد تصمیم باید بگیرم، در کار اکتشاف و استخراج مس هم وارد نیستم. شما به من مشورت بدهید. هیچگونه مسوولیت هم ندارید. همسرش آنجا بود و او هم گفت من از بیکاری ناراحت هستم. گفتم من در ایران شما را به گردشهای توریستی میفرستم. برینکرهاف پس از مشورت با همسرش گفت من حاضرم، ولی ماهی ۲۰روز میآیم. پرسیدم چرا؟ گفت من در شیلی زیر آفتاب کار میکردم. صورت من خالهای سرطانی دارد. پزشکم گفته که ماهی یک خال بردارم. لذا من ماهی ۱۰روز باید بیایم اینجا درمان کنم و برگردم. گفتم پیشنهاد شما را قبول میکنم من به ایران برگشتم و برینکرهاف هم چند روز بعد آمد و در اتاقی که چسبیده به اتاق من بود، دفتر خود را درست کرد. از آن به بعد برخی اوقات او تنها میآمد و برخی اوقات همراه همسرش. برای آنها یک سوئیت بسیار خوب در هتل هیلتون گرفته بودم و وقتی به ایران میآمد هتل، یک اتومبیل با راننده در اختیارش میگذاشت.