درد و درمان «توسعه»

از جمله دلایل بر شمرده شده در علل چرایی عدم‌توسعه‌یافتگی ایران عزیزمان به این موارد اشاره شده است:

- پراکندگی جغرافیایی و کم‌آبی به اضافه تاریخ سرشار از تخریب و غارت و خاموشی چراغ علم.

- انتقادناپذیری و ضعف در گوش دادن و غلبه تفکر قبیله‌ای در جامعه.

- نبود اراده، خرد و اولویت «توسعه» در جامعه و ارکان تصمیم‌گیری.

- رابطه ناموفق دین و دولت و پیدایش قدرت متمرکز در امر حکومت‌داری.

- ناکارآمدی نهادها و عدم رویکرد استراتژیک به برنامه‌ریزی توسعه.

- ساختار ناکارآمد دولت و بحران مشروعیت و عدم ثبات سیاسی و انباشت سرمایه.

- خلقیات و هنجارهای ضدتوسعه‌ای و ضعف فرهنگ گفت‌وگو و بی‌اعتمادی دولت-ملت.

- ظرفیت پایین حکومت‌ها برای تعامل با جامعه و ضعف سیاستگذاری علمی و منطقی توسعه‌ای.

البته بی‌شک موارد فوق تنها بخشی از علل عدم توفیق در مدار توسعه‌یافتگی میهن‌مان هستند و به این موارد می‌توان علل و عوامل دیگری را نیز افزود.

من در همین محدوده و با تایید عارضه‌یابی‌های فوق و بر اساس دانش اندکم، فکر می‌کنم برای حل معضل تاریخی توسعه‌نایافتگی در درجه اول باید وجود بحران «توسعه نایافتگی» را پذیرفت و باور داشت که گریز و گزیری از «توسعه» نیست و اگر هر چه سریع‌تر و منسجم‌تر در مدار توسعه قرار نگیریم، با تاسف بسیار عبور از این گذرگاه سخت، بعید و شاید ناممکن خواهد بود.

پذیرش ضرورت «توسعه» و اجماع ملی بر سر آن به گمانم اولین و مهم‌ترین گام است و گام پس از آن، رسیدن به یک الگو و مدل علمی و تجربه شده جهانی در چارچوب قوت‌ها و محدودیت‌های این مردم و سرزمین است. کار در مراحل بعد به باور این خدمتگزار، ساده‌تر و از مقوله شاید بیشتر تکنیکی و اجرایی است که با توجه به توان و دانش بالای فرهیختگان این سرزمین و امکانات موجود در دهکده جهانی امروز، امری قابل حصول و دستیابی است.

در این میان، آنچه این همه را چون نخ تسبیح به هم پیوند می‌زند و برداشتن این گام‌ها چه اولین و چه آخرین آنها را ممکن می‌سازد، همکاری و همیاری نهادینه شده بین معتقدان این راه و مسیر دشوار است؛ یعنی ایجاد و تقویت جامعه مدنی؛ یعنی احزاب و انجمن‌ها و اتحادیه‌ها و سندیکا؛ یعنی تشکل و تشکل‌یابی جامعه در حوزه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی.

این ارادتمند بر اساس تجارب چند دهه کار و فعالیت اقتصادی و صنعتی عمیقا باور دارم که تا تشکل و تشکل‌یابی در جامعه ما به‌عنوان ضرورتی حیاتی درک و لمس نشود، هیچ مقصودی حاصل نمی‌شود. نهادهای مدنی‌اند که خرد، اراده و قدرت جمعی را که اساس و پایه توسعه است، فراهم می‌آورند و در آغوش کشیدن شاهد مقصود را ممکن می‌سازند.تلاش تک‌تک آحاد مردم و به‌خصوص فعالان اجتماعی و اقتصادی و صنعتی، تحقق هدف مقدس توسعه را ممکن می‌سازد. هدفی که چیزی جز حاکمیت عشق، صلح، دوستی و افزایش ظرفیت یک جامعه برای همکاری و مشارکت نیست؛ حکایت سیمرغ و سی مرغ.

پس هر چه در این مسیر همصداتر و همراه‌تر و در قالب نهادهای مدنی، صنفی و صنعتی منسجم و متشکل‌تر باشیم، تحقق آرزوی دیرین «توسعه» ممکن‌تر است. امید که هر یک از ما در حد بضاعت خود بیش از پیش در این راه دشوار، مصمم و کوشا و مصداقی باشیم بر امکان «توسعه‌یافتگی» میهن عزیزمان.

همراه شو عزیز/  تنها نمان به درد/  کین درد مشترک/  هرگز جدا جدا/  درمان نمی‌شود.