رضا نيازمند:
گفتم بابیکاری و دوران بازنشستگی چه میکنید؟ گفت ناراحت هستم. گفتم حاضرید مشاور شخص من بشوید؟ من روزی صد تصمیم باید بگیرم، در کار اکتشاف و استخراج مس هم وارد نیستم. شما به من مشورت بدهید. هیچگونه مسوولیت هم ندارید. همسرش آنجا بود و او هم گفت من از بیکاری ناراحت هستم. گفتم من در ایران شما را به گردشهای توریستی میفرستم. برینکرهاف پس از مشورت با همسرش گفت من حاضرم، ولی ماهی ۲۰روز میآیم. پرسیدم چرا؟ گفت من در شیلی زیر آفتاب کار میکردم. صورت من خالهای سرطانی دارد. پزشکم گفته که ماهی یک خال…
رضا نيازمند:
سر میز شام شاه میپرسد نیازمند کجاست؟ گفته بودند دعوت نداشت و نیامده. شاه با عصبانیت میگوید فردا در افتتاح کارخانه تراکتورسازی باید اول صف باشد. فردا شاه برای افتتاح کارخانه تراکتورسازی آمد. هوشنگ انصاری آمد و من را با احترام برد و اول صف قبل از استاندار و مدیرعامل جدید ایستادم. شاه فهمیده بود که به من توهین شده و مقابل من ایستاد و خیلی از کارها تعریف کرد و با بقیه حرف نزد.
دنیای اقتصاد:
سومین نمایشگاه از مجموعه «ناعکسی» با عنوان «هزارتو» و ارائه آثاری از امیرحسین محمد کریمی برگزار و افتتاح شد. در این مجموعه تاکید شده است که [نا]عکاس مسالهمندیهای خودش را جستوجو میکند، [نا]عکاس نمیخواهد خود را در متن جماعتی جا کرده و از این راه آتیهاندیشی کند. پرسه میزند، کشف میکند، صبوری میکند، خط تولیدی عمل نمیکند، متوقف نمیشود. شاید کمی هم آسایشگریز باشد اما راضی به فقرفروشی در فریمهایش نمیشود. «هزار تو» اثر امیرحسین محمدکریمی بهعنوان سومین نمایشگاه از پروژه ناعکاسی روز…
ایسنا:
وزارت دفاع دولت طالبان اعلام کرد که پس از دو روز گفتوگو با هیات نظامی جمهوری اسلامی ایران در کابل، دو هیات بر اجرای طرحهایشان بر مبنای تعهدات بینالمللی و مرزی که منجر به منافع دو کشور همسایه شود و بر هماهنگی لازم برای رفع چالشها در آینده تاکید کردهاند.
رضا نيازمند:
برای تنظیم کارهای گمرکی رفتند و یک بلژیکی را به نام «مسیو نوز» استخدام کردند. مسیو نوز به ایران آمد و دید که اداره گمرکات به هیچوجه نظم و ترتیب و حساب و کتاب ندارد. او برای نخستین بار حسابداری دوبل ایتالیایی را در گمرکات ایران متداول کرد.
ايسنا:
یاروسلاو یانوشویچ، رئیس اداره نظامی منطقهای خرسون اوکراین در ویدئویی که در کانال تلگرامی دولت منتشر شد، گفت: «ما باید از امروز، از ساعت ۵ بعد از ظهر تا ۸ صبح، منع آمد و شد اعمال کنیم.
ما سه نفر بودیم،دستهامان بى سایه،
سایه هامان بر دیوار و چشمهامان
رو به رد پای پرندگانى که در اوقات رویاها
رفته بودند بعد اندکى باران آمد،
ما دلمان براى خواندن یک ترانه معمولی تنگ شده بود اما صدای شکستن
چیزی شبیه به صداى آدمی آمد
سیدعلی صالحی