دومینوی توافقات شرایط منطقه را تغییر میدهد؟
صورت و سیرت پارادوکسی خاورمیانه

شتاب در توافق
در اواسط ماه ژوئیه، رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، یک تور دیدار با مقامات بلندپایه از عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی را به پایان رساند، سفری که دهها میلیارد دلار در معاملات سرمایهگذاری در اقتصاد بحرانزده ترکیه به ارمغان آورد. این سفر نقطه اوج گرم شدن روبهرشد دیپلماتیک بین ترکیه و دولتهای عربستان سعودی و امارات پس از نزدیک به یک دهه روابط یخزده بود. در واقع، این نزدیکی به خودی خود با از سرگیری روابط قطر، متحد ترکیه با ریاض و ابوظبی، پس از یک گسست طولانیمدت، امکانپذیر شد. در ژوئن، تنها چند هفته قبل از سفر اردوغان، قطر و امارات روابط دیپلماتیک رسمی خود را تجدید کردند.
اینها تنها معاملاتی نیست که در خاورمیانه انجام میشود. در سال ۲۰۲۰، اسرائیل با باز کردن روابط با بحرین و امارات متحده عربی در توافقنامه ابراهیم موافقت کرد - این اولین اقدام عادیسازی بین اسرائیل و کشورهای عربی از زمان پیمان اسرائیل و اردن در سال ۱۹۹۴ بود. چند ماه بعد، مراکش و سپس سودان به پیمان ابراهیم نیز پیوستند. در مارس ۲۰۲۳، ایران و عربستان سعودی پس از هفت سال تضاد متقابل، توافق کردند که روابط دیپلماتیک خود را از سر گیرند. و در ماه مه، حتی رئیسجمهور سوریه، بشار اسد، پس از بیش از یک دهه انزوا به اتحادیه عرب بازگردانده شد.
آرامش پس از بهار عربی؟
در نگاه اول، به نظر میرسد که موج توافقات عادیسازی در سراسر منطقه نشاندهنده وقفهای در یک دهه تلاطم ناشی از قیامهای بهار عربی است. کشورهایی که رویکردهای نظامی را برای برخی از درگیریهای منطقه، مستقیم یا نیابتی دنبال کرده بودند، حداقل در حال حاضر تصمیم گرفتهاند که دیپلماسی راه بهتری برای پیشبرد منافع آنهاست. نمونهای از آن میتواند یمن باشد، جایی که ریاض طی دو سال گذشته با حوثیها، در تلاش برای پایان دادن به جنگ داخلی طولانیمدت، یا حداقل پایان دادن به دخالت عربستان در آن، وارد گفتوگو شده است. از جمله ادعاهایی که در مورد عادیسازی وجود دارد اینکه دولت بایدن اکنون پیشنهاد میکند که نزدیکی اسرائیل و عربستان سعودی ممکن است به نجات روند روبه نابودی [به اصطلاح] صلح اسرائیل و فلسطین کمک کند.
اما ناظران باید مراقب باشند که تصویری غلوشده از این تغییر ظاهری ارائه ندهند. بسیاری از محرکهای اصلی درگیریهای منطقه عمدتا مورد توجه قرار نگرفتهاند: بحث بر سر نقش اسلام و اسلامگرایان در دولت. دشمنی دیرینه ایران و اسرائیل و برخی کشورهای عربی؛ درگیری اسرائیل و فلسطین، که در بحبوحه ظهور یک کابینه راست افراطی در اسرائیل با خشونتهای شدید جدیدی مواجه است و فقدان تضعیف کننده حاکمیت موثر در منطقه، که با تاکید مجدد حاکمیت خودکامه در سراسر منطقه، از جمله در تونس، که رهبر آن در حال معکوس کردن پیشرفت دموکراتیک پس از ۲۰۱۱ است، تقویت شده است. در واقع، عادیسازی روابط بین بازیگران مختلف ممکن است برخی از این مشکلات را بیشتر کند.
موج عادیسازی روابط ایران و امارات
بدون شک دیپلماسی مهم است. برقراری مجدد روابط بین عربستان سعودی و ایران، اسرائیل و چند کشور عربی، و قطر و رقبای عرب حاشیه خلیج فارس و همچنین اقدامات اخیر ترکیه در مصر و چند کشور حاشیه خلیج فارس، چند چیز را محقق خواهد کرد. این حرکتها کانالهای ارتباطی جدیدی را در منطقهای که درگیر درگیریهای قدیمی، عمیق و به ظاهر لاینحل است، باز میکند. بنابراین حفظ تماسهای منظم سطح بالا مهم است. اما آیا اهمیت مانورهای دیپلماتیک اخیر بیش از این است؟ اگر چنین است، چیست و چه حدودی دارد؟
موج عادیسازی احتمالا در سال ۲۰۱۹ با امارات و ایران آغاز شد. در تابستان آن سال، مقامات اماراتی به دنبال یکسری حملات ناشناس به کشتیهای تجاری در خلیج فارس، به دنبال کاهش تنش با تهران بودند. ابوظبی این حوادث را هشداری از سوی ایران فهم کرد که اگر کشورهای عربی خلیجفارس از کمپین «فشار حداکثری» آمریکا علیه جمهوری اسلامی حمایت کنند، عواقبی در پی خواهد داشت. مقامات ارشد اماراتی در سفر به تهران در آن سال نشان دادند که امارات نمیخواهد با تلاشهای آمریکا برای وادار کردن تهران مرتبط باشد، بهویژه تصمیم ترامپ برای خروج یکجانبه ایالاتمتحده از برجام (برنامه جامع اقدام مشترک)؛ توافق هستهای ایران که سلف او در سال۲۰۱۵ امضا کرده بود، مذاکرات بیشتری بین امارات و ایران به دنبال داشت. رهبران امارات پس از گشایش در برابر ایران در سال ۲۰۱۹، تصمیم گرفتند روابط طولانیمدت اما عمدتا پنهان خود را با دشمن اصلی ایران، اسرائیل در توافقنامه ابراهیم رسمی کنند. به طرز متناقضی، بهبود روابط امارات متحده عربی با ایران ممکن است معامله این کشور با اسرائیل را تسهیل کرده باشد.
بازگشت اردوغان به دیپلماسی
در همین حال، دولت اردوغان در ترکیه انگیزههای خاص خود را برای بازگشت به دیپلماسی داشته است. برای بیش از یک دهه، روابط آنکارا با عربستان سعودی، امارات و مصر به شدت تیره شده بود. اگرچه ترکیه در لیبی پیروز شده بود و با موفقیت به آذربایجان کمک کرد تا بخشهایی از منطقه مورد مناقشه ارامنه، قره باغ کوهستانی و مناطق مجاور آن را در سال ۲۰۲۰ پس بگیرد، حمایت این کشور از اخوانالمسلمین مصر و سایر اسلامگرایان در منطقه خشم این دولتهای عربی را برانگیخته بود.
با وجود این، آنها دیدند که تلاشهایشان برای بازگرداندن اسلامگرایان به جعبه تا حد زیادی موفق بوده است، ابتدا در کودتای ژنرال عبدالفتاح السیسی در سال ۲۰۱۳ در مصر علیه محمد مرسی، رئیسجمهور کشور و رهبر اخوانالمسلمین، و سپس به تدریج در جاهای دیگر. همانطور که سفر اخیر اردوغان به خلیج فارس نشان داد، عادیسازی روابط، حداقل در تجارت میتواند به معنای تقویت قابلتوجهی برای اقتصاد سوءمدیریتشده ترکیه باشد. به نوبه خود، طرفهای ترکیه درک میکنند که دیپلماسی دسته چک راه بهتری برای منصرف کردن آنکارا از رفتاری است که آنها آن را خرابکارانه میدانند.
احیای روابط ایران و عربستان سعودی
برخی از چشمگیرترین نتایج حرکت جدید عادیسازی خاورمیانه در نیمه اول سال ۲۰۲۳ به دست آمده است. عربستان سعودی و ایران در اقدامی بهخصوص قابلتوجه، پس از سالها دشمنی و سوءظن متقابل، توافق کردند که روابط دیپلماتیک خود را در ماه مارس احیا کنند. در پیگیری تنشزدایی با ایران، مقامات سعودی دریافتند که رویکرد «فشار حداکثری» ترامپ شکست خورده و به راههای جایگزین نیاز دارند. مقامات ارشد امنیتی ایران و عربستان سعودی برای چند سال گفتوگوی متناوب دوجانبه را ادامه دادند تا اینکه در اوایل سالجاری، چین وارد عمل شد. با خارج شدن واشنگتن از صحنه، پکن احتمالا متوجه شد که فرصتی غیرمعمول برای کمک به دو طرف برای دستیابی به توافق دارد.
این پیشرفت بهویژه با توجه به تاثیرات رقابت ایران و عربستان در سالهای اخیر، بهویژه در یمن، مورد استقبال قرار گرفت. همچنین امکان گفتوگوی منطقهای گستردهتر درباره موضوعات مورد علاقه مشترک، مانند تاثیر تغییرات آب و هوا، انتقال انرژی، و جنگ روسیه در اوکراین را افزایش میدهد. علاوه بر این، مانند همتایان اماراتی خود، با کاهش تهدیدهای ایران برای زیرساختهای نفتی، سعودیها خود را در موقعیت بهتری برای عادیسازی روابط با اسرائیل قرار دادهاند.
آشتی جهان عرب با بشار اسد
یکی دیگر از اقدامات قابلتوجه ذیل پروژه عادیسازی، تلاش برخی از رهبران عرب برای بازگرداندن روابط با رژیم سوریه بوده است. امارات متحده عربی با فرستادن وزیر خارجه خود به دمشق در نوامبر گذشته و افزایش کمکها و تجارت در این زمینه پیشرو بود. سپس در ماه مه، اتحادیه عرب پس از آخرین فشار عربستان سعودی، سوریه را دوباره در صفوف خود پذیرفت. در برداشتن این گامها، رهبران عرب خلیج فارس به طور موثر اذعان میکنند که اسد پیروز شده است. اما آنها همچنین به تلاشهای طولانیمدت برای دور کردن اسد از حامیان ایرانیاش و مقابله با مشکل رو به رشد قاچاق مواد مخدر از سوریه به خلیج فارس میافزایند.
توافق ایران و عربستان موقتی است؟
دیپلماسی فعال، از منظر پیشگیری از مناقشه، چرخش خاورمیانه به دیپلماسی و عادیسازی مزایای انکارناپذیری دارد. بسیاری از درگیریهای درهمتنیده منطقه - بین اسرائیل و حماس، اسرائیل و ایران، و اسرائیل و حزبالله - تنها یک ماشه از تشدید تنش بزرگ است. یک اشتباه محاسباتی یا ارتباط نادرست، یا موشکی که به مدرسه یا مرکز خرید اصابت کند نه به یک هدف نظامی یا یک میدان باز، میتواند زنجیرهای از حوادث غیرقابل کنترل را رقم بزند. در چنین شرایطی، داشتن خطوط ارتباطی موجود و دیپلماسی فعال حیاتی است، حتی اگر این کانالها متخاصم را فورا درگیر نکنند. به همین ترتیب، مشخص نیست که توافق ایران و عربستان تا چه اندازه قدرت ایران را در منطقه تغییر خواهد داد. در کوتاهمدت، این توافق میتواند تنشهای منطقهای بهویژه در یمن را به میزان قابلتوجهی کاهش دهد.
اما اگرچه ایران ممکن است حوثیها را وادار کند تا با سعودیها به توافق برسند، اما بعید است که ردپای منطقهای خود را کاهش دهد یا از حمایتاش از نیابتها و متحدانی مانند حوثیها، حزبالله، گروههای شبهنظامی در عراق یا رژیم سوریه بکاهد. اسد ممکن است ورود مجدد سوریه به اتحادیه عرب را تضمین کرده باشد، اما این اتحادیه یک ملغمه عمیقا تقسیم شده و بیدندان از کشورهای عربی است. تا زمانی که تحریمهای غرب علیه سوریه پابرجا باشد یا تا زمانی که اسد برای بقای خود به طور انحصاری به ایران و روسیه تکیه کند، سرمایهگذاریهای خلیج فارس به هیچ وجه به دمشق نمیرسد. در هر صورت، عربستان سعودی و ایران احتمالا به اختلاف بر سر قدرت و نفوذ منطقهای ادامه خواهند داد.
شکست ائتلاف منطقهای علیه تهران
پیمان ابراهیم نیز با محدودیتهای قابلتوجهی همراه است. اگرچه آنها تغییر قابلتوجهی در صفبندیهای منطقهای ایجاد میکنند، اما بسیاری از محرکهای اصلی مناقشه، بهویژه در رابطه با اشغال نظامی اسرائیل در کرانه باختری و غزه، مورد بیتوجهی قرار گرفتهاند. اسرائیل و امارات متحده عربی از افشای روابطی که سالها در سایه آن را پرورش میدادند، سود متقابل میبرند. علاوه بر تجارت و گردشگری - تاکنون، یک طرفه - امارات متحده عربی مشتاق خرید تسلیحات پیشرفته ایالات متحده با چراغ سبز اسرائیل (پیشنیاز سنتی برای معاملات تسلیحاتی ایالات متحده در خلیج فارس) همراه با فناوری نظارتی اسرائیل بوده است. و توسط اسرائیل در اراضی فلسطینی که اشغال کرده است، تقویت شد. با این حال، روابط جدید اسرائیل و امارات به خوبی از تمایل اسرائیل برای اتحاد ضد ایران فاصله دارد.
کشورهای عربی خلیجفارس که از تبدیل شدن به اهداف جانبی در جنگ بین ایران و اسرائیل و/ یا ایالات متحده میترسند، بهصراحت اعلام کردهاند که نمیخواهند در چنین اقدامی مشارکت داشته باشند. نزدیکی عربستان و امارات با ایران، چشمانداز چنین اتحادی را در هر صورت دفن کرده است. تاثیر این توافقنامه بر جستوجوی مخاطرهآمیزتر برای توافق اسرائیل و فلسطین، بهویژه مخرب بوده است. برای کسانی که در واشنگتن فکر میکنند عادیسازی روابط بین عربستان سعودی و اسرائیل میتواند باعث پیشرفت در وضعیت فلسطین شود، ارزش نگاه کردن به نتایج توافقات موجود را دارد. مقامات اماراتی استدلال کردهاند که روابط نزدیکتر امارات متحده عربی با اسرائیل تاثیر مثبتی بر این موضوع خواهد داشت، اما تاکنون آنها تقریبا چیزی برای نشان دادن ندارند.
در عوض، اسرائیلی که اکنون توسط یک کابینه راستگرای تندرو رهبری میشود، شهرکها را گسترش داده و تدابیر نظامی شدیدتری را در سرزمینهای اشغالی دنبال کرده است، در حالی که تقسیم اردوگاه عربی را به عنوان یک پیروزی بزرگ به حساب میآورد. این توافقنامهها بر ابتکار صلح عربی در حال مرگ که دو دهه پیش توسط عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی ارائه شد، میخ زد. در پاسخ، دیپلماتهای سعودی تلاش کردهاند تا بر اهمیت پایدار این طرح تاکید کنند، اما به نظر میرسد ژ چنین تلاشهایی بیشتر با هدف ایجاد یک موضع چانهزنی انجام میشود تا تلاشی واقعی برای احیای این طرح.
بیشترین چیزی که کشورهای عربی خلیج فارس که امروز میتوانند بر سر آن به توافق برسند نوعی صلح اقتصادی برای فلسطینیهای تحت کنترل اسرائیل است، همانطور که «صلح تا سعادت»ترامپ در سال ۲۰۲۰ تلاش کرد آن را به اجرا بگذارد. اما فلسطینیها هرگز تمایلی به چنین پیشنهادهایی نشان ندادهاند. در مواجهه با همه مشکلات، آنها همچنان به آرزوی ایجاد یک کشور مستقل از خود یا، در صورت عدمموفقیت، اعمال حقوق برابر برای همه مردم در قلمروی بین دریای مدیترانه و رود اردن ادامه میدهند. آنچه در عوض در حال ظهور است، سیستم کنترلی است که سازمانهای حقوق بشر برجسته فلسطینی، اسرائیلی و بینالمللی میگویند که با تعریف قانونی آپارتاید مطابقت دارد - اکنون با حمایت موثر طرفهای عرب توافقنامه ابراهیم.
تداوم درگیریهای اسرائیل و فلسطین
در همین حال، درگیری اسرائیل و فلسطین ادامه دارد و به طغیانهای خشونتآمیز در طیف وسیعی از جبههها با فرکانس فزاینده تبدیل میشود. هر دو جامعه اسرائیل و فلسطین آنقدر دچار دوقطبی شدهاند که هیچیک نمیتوانند راهحلی پایدار با مذاکره برای مناقشه ارائه دهند و اگرچه اسرائیل ممکن است ادعای موفقیت چشمگیری در استعمار کرانه باختری داشته باشد، دیر یا زود باید با واقعیت تغییرات جمعیتی روبهرو شود که بنیادهای اسرائیل را به چالش میکشد. در خاورمیانه گستردهتر، این واقعیت که قهرمانان اصلی درگیریهای منطقه - اسرائیل و دشمنانش - حتی با یکدیگر صحبت نمیکنند، خطر یک شعلهور شدن بزرگ در لبنان یا سوریه را افزایش میدهد.
شکاف ملتها و دولتها
شاید مهمتر از همه، موج عادیسازی خاورمیانه بعید به نظر میرسد که به خود مردم رنجدیده منطقه کمک کند. زیرا عمیقترین محرک درگیریها ارتباط چندانی با دیپلماسی نخبگان ندارد و همهچیز به نحوه مدیریت اقتصاد و اداره جوامع خود توسط دولتها مربوط میشود. به هر حال، این اهانت و خشم مردم نسبت به نخبگان حاکم - همبستگی و ناتوانی آنها در ارائه خدمات اولیه قابل اعتماد یا، در بحبوحه کمربند بستن، توزیع انبوه برای کسانی که بیشتر به آن نیاز داشتند - بود که مردم را در جریان شورشهای ۲۰۱۱ به خیابانها فرستاد و تولید کرد. فریاد مشترک برای عدالت اجتماعی برخی از کشورهایی که در سال ۲۰۱۱ از آشفتگی نجات یافتند - الجزایر، لبنان، عراق، سودان - هشت سال بعد شکلی از آن را تجربه کردند.
رژیمهایی که توانستند طوفان خشم مردم را پشت سر بگذارند - مصر، سوریه، الجزایر، و شاید اکنون تونس، هر چند امروز تحت رهبری استبدادی متفاوت - خود را بهعنوان دولتهای «خشن» بازسازی کردهاند: از لحاظ داخلی ضعیف اما با حداکثر منابع برای پلیس و نظارت و کنترلهای اجتماعی پیشرفته. کشورهای عربی خلیج فارس که ضدانقلاب پس از ۲۰۱۱ را رهبری کردند (کودتای ۲۰۱۳ علیه مرسی در مصر) راه را نشان دادند - با کمک فناوری اسرائیل. دهههای گذشته نشان دادهاند که دولتهای سرکوبگر میتوانند برای مدتی طولانی دوام بیاورند، اما ناتوانی فزاینده آنها در مقابله با فشارهای اجتماعی و اقتصادی انباشته در نهایت به پایان خود میرسد. با این حال، امروز چالشها تنها بدتر شدهاند. خاورمیانه اکنون با زخمهای جنگ، همهگیری کووید-۱۹، رشد سریع جمعیت، بیکاری گسترده جوانان و شهرنشینی کنترلنشده مواجه است، بدون در نظر گرفتن تغییرات آب و هوایی و انتقال نوپا به انرژی پاک.
در حال حاضر هیچ دولتی در منطقه توانایی مقابله جدی با این مسائل را ندارد. این خبر خوبی است که در بالاترین سطوح حکومتی، به نظر میرسد بسیاری از حاکمان خاورمیانه ترجیح میدهند با هم کنار بیایند. اما این فقط نیمه پر لیوان است. حمله یک پهپاد حوثی به یک مرکز خرید ابوظبی، یک مرد لبنانی که از حصار مرزی با اسرائیل بالا میرود و به اتوبوس حمله میکند، نیروهای امنیتی اسرائیل جوانان فلسطینی را در داخل مسجد الاقصی در اورشلیم میکشند و کل جهان اسلام را ملتهب میکنند، یا مصر بدهی خود را نمیپردازد و مجبور به کاهش یارانههای نان و سوخت میشود - تصور رویدادی که میتواند به سرعت ظاهر فعلی ثبات منطقه را تغییر دهد بسیار آسان است. و حتی اگر مردم بهزودی مجددا در تعداد زیادی به خیابانها نیایند، فشار عمومی برای بهبود حکومتداری ادامه خواهد داشت.
رژیمهای خودکامه ممکن است درک کنند که چگونه نظم بخشیدن به خانههایشان به آنها اجازه میدهد تا با چالشهای سختی که بینظمی جهانی همچنان به آنها وارد میکند، بهتر مقابله کنند. سوال این است که آیا از فرصت استفاده خواهند کرد؟