در حالی که برای چندجانبه‌گرایی از کلمه multilateral استفاده می‌شود بنابراین بهتر است برای کلمه multialigned از کلمه چندهمسویی استفاده کنیم) را در پیش گرفته‌اند، ایران با سرعت‌تمام عقبگرد کرده و به دنبال اجرای سیاست دو دهه‌‌‌ای «نگاه به شرق» است. به گزارش «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: در پی مرگ آشکار برجام و فاصله گرفتن فزاینده اروپا از تهران، به دلیل حمایت ایران از روسیه در جنگ علیه اوکراین، مقامات تهران به دنبال یافتن دوستان و شرکایی جدید در میان کشورهایی هستند که با مبارزه تجدیدنظرطلبانه آنها همدل باشند. اما با توجه به اینکه قدرت‌های بزرگی که ایران به سمت آنها متمایل شده، در نهایت صرفا بر مبنای منافع خودشان عمل می‌کنند و شرکای کوچک‌تر نیز قدرتی ندارند، تصور ساختن یک جبهه موفق ضد‌هژمونیک، با واقعیت تطابق ندارد. امروزه به نظر می‌رسد که سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر اساس سه فرض به هم پیوسته هدایت می‌شود: اول، فاصله گرفتن از سیاست دولت قبل که به گفته مقامات دولت رئیسی، روابط با چین، روسیه و کشورهای در حال توسعه را نادیده گرفته بود. دوم، ایده نسبتا مبهمی مبنی بر اینکه تهران می‌تواند شبکه جدیدی از مشارکت‌ها را جایگزین روابط اقتصادی و سیاسی با اروپا و کشورهای آسیایی همسو با غرب کند. سوم، این تصور که نظم جهانی، تحت فشار جنگ اوکراین، در حال تغییر جهت از یک غرب رو به زوال به شرق قدرتمند است و ایران نقش پیشتازی در این عرصه دارد. با این حال، به نظر می‌رسد همه این مفروضات بیشتر حاصل یک جهان‌بینی ایدئولوژیک است تا محاسبه واقع‌بینانه.

بین‌الملل‌گرایی و جهان سوم‌گرایی از دیرباز یکی از عناصر کلیدی سیاست خارجی جمهوری اسلامی بوده و در مجامعی مانند جنبش عدم‌تعهد و گروه ۷۷ حضور فعال داشته است. این کنشگری منعکس‌کننده تمایل این کشورها برای ایجاد ائتلاف‌های ضد هژمونیک با شرکای همفکری است که معمولا در تقابل با ایالات متحده هستند. به عنوان مثال، چین در طول تاریخ مورد توجه ایران بوده است. پکن اغلب شعارهای تهران را تکرار کرده، اما به این دلیل که اقتصاد چین و ایالات متحده کاملا به هم گره خورده، این کشور هرگز به طور کامل از ضد آمریکایی بودن فعال تهران استقبال نکرده است. دولت رئیسی با گذشت دو سال از دوران تصدی خود، تلاش کرده موفقیت‌هایی در خارج از کشور، به دست آورد و در این چارچوب به توافق تاریخی کاهش تنش با عربستان سعودی و عضویت کامل ایران در سازمان همکاری شانگهای دست یافته است. این سیاست شامل مشارکت با روسیه است و در هسته این مشارکت، ادعای کمک ایران به کرملین برای جنگ علیه اوکراین قرار دارد.

این رابطه به تهران این حس را می‌دهد که شریک ضروری برای مسکو است. علاوه بر این، رئیسی به کشورهای در حال توسعه نیز توجه کرده و در عرض یک ماه، به آمریکای جنوبی و آفریقا سفر کرد. ونزوئلا، نیکاراگوئه، کوبا و سپس کنیا، اوگاندا و زیمبابوه مقصد سفرهای رئیسی بوده‌اند. همه این کشورها، به استثنای کنیا، مانند ایران روابط ضعیفی با غرب دارند و نسبت به تنازعات تجدیدنظرطلبانه تهران همدل هستند. همچنین همگی به درجات مختلف، مشمول تحریم‌های ایالات متحده هستند. با این حال، به‌رغم برخی موفقیت‌ها، شکاف‌هایی در این صف‌بندی‌ها، پدیدار شده‌‌‌ است. در چند ماه گذشته و در مواعد مختلف، چین و روسیه هر دو آشکارا ادعای دیرینه امارات متحده عربی بر سه جزیره ایران در خلیج فارس را تایید کرده‌اند. به گفته الهه کولایی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، قدرت‌های بزرگ صرف نظر از اینکه چقدر شراکتشان با ایران محکم باشد، در نهایت با هدف «تقویت منافع ملی شان» عمل می‌کنند. همچنین اینکه آیا همکاری‌های اقتصادی و ترانزیتی بین روسیه و ایران به نتیجه می‌رسد یا خیر، نیز بحث برانگیز است.

اقتصاد، مساله پیچیده روابط چین و ایران است. به‌رغم اعلامیه‌های گاه و بی‌گاه، اجرای موثر توافق جامع ۲۵ ساله همچنان آغاز نشده و دور از دسترس است. همچنین آمارهای تجارت و سرمایه‌گذاری دوجانبه نشان‌دهنده ضعف در این حوزه است. چین در واقع مقادیر بی‌سابقه‌ای نفت از ایران وارد می‌کند، اما درآمد حاصل از آن صرفا راه نجات ناچیزی برای جمهوری اسلامی ایران است و در عین حال نشان‌دهنده میزان ضرر ایران از تحریم هاست. حقیقت این است که راهبرد ایران برای تحکیم روابط با چین و روسیه، گسترش نفوذ تهران در جهان و شرط‌بندی بر ظهور نهادهای قوی‌تر اوراسیایی، زمانی که در قالب یک سیاست خارجی متعادل‌تر نباشد، اهمیت خود را از دست می‌دهد. غفلت از غرب و لاینحل ماندن بحران هسته‌ای و در نتیجه باقی ماندن تحت تحریم‌های ثانویه واشنگتن، فرصت‌های تهران برای گسترش روابط اقتصادی و مالی با شرکای شرقی را نیز به شدت محدود می‌کند.

در حال حاضر، توافق ایران و عربستان سعودی پابرجاست و نشانه‌هایی وجود دارد که ممکن است این توافق، یک اثر دومینویی ایجاد کند که منجر به آشتی دیپلماتیک با مصر و بحرین شود. اما تعادل منطقه‌ای همچنان شکننده است. اگرچه با این توافق، بدون شک خاورمیانه تا حدی با ثبات‌تر شد، اما می‌توان به صراحت این سوال را مطرح کرد که این توافق غیر از مقابله با انزوای بین‌المللی، چه منافعی برای ایران دارد. بدون پیگیری یک سیاست خارجی که بین همسایگان، جهان شرق و جهان غرب تعادل برقرار کند، ممکن است تهران منافع بالقوه نزدیکی با کشورهای منطقه را نیز از دست بدهد. به طور متناقضی، سیاست خارجی ایران به دلیل موفقیت‌های اخیرش که البته پیروزی‌های تمام عیاری نیز نبود، باعث شده محدودیت‌های سیاست خارجی غیر‌متعادل از چشم پنهان شود.