آن روزها اگرآب میخوردی باید اجازه میگرفتی
رضا نيازمند :
حال من باید شرکت نساجی ایران را که آن روز با هشت هزار کارگر بزرگترین شرکت صنعتی دولتی بود اصلاح و اداره کنم. به من اختیار کامل داده شده بود که هر اقدامی میخواهم بکنم به جز اخراج کارگر و کارمند. من هم در مقابل تعهد کرده بودم که یکساله این شرکت ورشکسته را سودآور کنم. این بزرگترین اختیاری بود که به یک نفر داده شده بود. آن روزها اگر آب میخوردی قبلا باید اجازه میگرفتی. من در راه سودآور کردن این شرکت از تمام تجربیات و دروسی که خوانده بودم استفاده کردم. در نتیجه تمام تشکیلات و روشهای کار را عوض کردم، روش تولید را عوض کردم، حقوقها و دستمزدها را با بهرهوری کارگران مرتبط نمودم. بازاریابی نوین را به جای دلال بازی برقرار کردم روش حسابرسی جدید را به جای حسابداری ایتالیایی که مسیو نوز بلژیکی در زمان مظفرالدین شاه به ایران آورده بود به کار گرفتم. برای نخستین بار سیستم حسابرسی در یک شرکت تولیدی دولتی را به کار گرفتم.