ایران و افغانستان در سیاست خارجی آمریکا
مهمترین موضوع و اولویت سیاست خارجی ایران به اعتقاد این نویسنده، روابط مالی و بانکی با محیط بین المللی است که این موضوع نه از طریق روسیه و نه از جانب چین قابل حل است. آمریکاییها عجلهای برای حل و توافق مساله ایران ندارند. تصور آنها این است که با اشراف اطلاعاتی و ابزارهای سایبری میتوانند به موازات مذاکرات محتمل، اختلافات خود را با ایران مدیریت کنند. حداقل روی کاغذ، هدف این است که با گذشت زمان، وابستگی افغانستان و عراق را به تدریج از ایران کم کنند. در ایران، نه به دنبال تغییرات ساختار سیاسی هستند و نه آن را امکانپذیر میدانند.هدف و افق را بر چرخش سیاستگذاریها بنا کردهاند. اروپا نیز به دلایل امنیتی و مهاجرتی، همین سیاست را دنبال میکند. از این منظر، شاید بتوان نتیجه گیری کرد که کشورهای منطقهای، بیشتر به دنبال ایجاد ناامنی برای ایران باشند تا خود آمریکا. در عین حال باید در نظر داشت که این دولت بایدن بود که به عربستان «دستور» داد تا با ایران تعامل کند.
با توجه به اینکه دولت بایدن حداقل تا سه سال و نیم دیگر در قدرت است و شاید هم ۷ سال ونیم و اولویت را به بازسازی داخلی اقتصادی، مدیریت چین و روسیه و آرام نگاه داشتن خاورمیانه داده است، ایران چگونه میخواهد به بازسازی سیاست خارجی خود با محوریت رشد اقتصادی بپردازد؟ آیا میخواهد به دو ماه آینده فکر کند یا به ۱۰سال آینده؟ آیا میخواهد تفکر وصلهای داشته باشد یا استراتژیک؟ آیا در پی مُسکن است یا درمان؟ ایران هر سیاستی درپیش بگیرد، با دولت بایدن متمرکز بر داخل تا حداقل ۳ سال و نیم آینده رو به رو خواهد بود. به نظر نمیرسد چین و روسیه به واسطه منافع عظیمی که با آمریکا، اسرائیل و عربستان دارند، در حد «روابط استراتژیک» با ایران پیش روند هر چند هردو روان شناسی اهمیت دادن به شخصیت ایرانی را میدانند. پروژههایی تعریف میشوند و حتی تکمیل می شوند و قدری تبادل پایاپای صورت می پذیرد ولی مسائل اصولی اقتصاد ایران را آنها نمیتوانند حل کنند. در یک چارچوب دراز مدتتر، مادامی که ایران اقتصادی نداشته باشد که دیگران به آن نیاز داشته باشند، از امنیت ملی مستحکمی برخوردار نخواهد بود؛ این راهی است که برزیل، اندونزی، مالزی، کرهجنوبی و در مقیاس بزرگتری هند و چین پیش گرفتهاند و حتی غربیها را به خود وابسته کردهاند. این یک واقعیت جهانی است.مدل چینی این نوع حکمرانی حتی نیازی هم به دموکراسی ندارد. بدون حل و فصل مسائل بینالمللی، ایران به صورت اصولی نمیتواند در منطقه، فعالیتهای اقتصادی پایداری را تحقق بخشد. آینده با ثبات و امن ایران محتاج یک تئوری جامع است که ابتدا واقعیتهای ظرف جهانی را متوجه شود و سپس آنها را با مظروف منطقهای و داخلی انطباق بخشد. درک ضروریات اقتصاد بینالملل مبنای درک واقعیتهای ظرف جهانی خواهد بود.جدی ترین ضعف تئوریک دولت دوازدهم، ناآشنایی با پیچ و خمهای اقتصاد بینالملل بود.آینده ایران نیازمند غولهای تئوریکی است که واقعیت های درون و برون را در کنار هم نقشه برداری کنند؛ کاری که ویتنام سال ۱۹۹۵ تشخیص داد و اجرا کرد.
برای آن دسته که بدون تخصص در روابط بینالملل اظهارنظر میکنند شاید مشاهده ویدئوی ۳ ساعت و ۳۵ دقیقه و ۱۹ ثانیهای امیر اصلان افشار آخرین رئیس تشریفات دربار پهلوی دوم دریوتیوب، بتواند دعوتی برای سکوت و احتیاط باشد؛ قضاوت و تحلیل درباره پیچیدگی های داخلی کشورهای دیگر با ریموت کنترل شاید دقیق نباشد. امیر اصلان افشار که سفیر ایران در اوج روابط استراتژیک میان ایران و آمریکا در واشنگتن بود (۱۹۷۳-۱۹۶۹) می گوید: محمدرضا شاه از او خواسته بود تا با مقامات آمریکایی درباره علل تاخیر در تحویل اسلحه به ایران به رغم پرداخت تمام اقساط صحبت کند.طی ملاقاتی با ویلیام فولبرایت، رئیس قدرتمند کمیته سیاست خارجی سنا، امیراصلان افشار مورد مواخذه فولبرایت قرار میگیرد که چرا شما اینقدر از شورویها اسلحه میخرید؟ بعد از چند سوال و جواب، افشار متوجه میشود فولبرایت در اوج روابط دو کشور، ایران و عراق را با هم اشتباه گرفته است (از ۱: ۲۷: ۴۴ تا ۱: ۳۲: ۰۰ ویدئو). این یک نمونه از اولویت بندی کشورها است.
آسیاییها طی ۳۰ سال، کار دو قرنه غربیها در صنعتی شدن را انجام دادند و بدون هیاهو و به صورت تدریجی، با انسجام سیاسی و انضباط کاری، نه تنها اروپا و آمریکا بلکه آفریقا که در سال ۲۰۵۰ جمعیت آن دو برابر و حدود۲ میلیارد نفر خواهد شد را به کالاها، خدمات و بانکداری خود وابسته کردند در حدی که جوزپ بورل رئیس کمیسیون سیاست خارجی اتحادیه اروپا اخیرا در وبیناری اذعان کرد: ما کلیت قدمهای آهسته و بیسروصدای چینیها را متوجه نشدیم و سادهانگارانه برخورد کردیم.در حالی که شرکتهای غربی به فکر راضی کردن سهامداران خود در ۳ ماهه آخر سال هستند، چینیها برای ۲۰ سال آینده برنامهریزی میکنند. یکبار در چارچوب داوس، یک وزیر خارجه آمریکا از این نویسنده پرسید: مهمترین ضعف سیاست خارجی آمریکا را چه می دانید؟ این پاسخ تئوریک و تلفیقی از اصل قدرت و روانشناسی به او گفته شد: شما اگرخود را با انگلیسیها مقایسه کنید به خیلی نکات و تفاوتهای فکری و رفتاری خواهید رسید. انگلیسیها هدف و کشور مورد نظر را با جزئیات فرهنگی و تاریخی مطالعه میکنند و سپس میان منافع خود و واقعیات سوژه، انطباق ایجاد میکنند. آمریکا در درون خود و با توجه به گستردگی جغرافیایی، قدرت وسیع نظامی، منابع عظیم مالی و فناوری و سازوکار بسیار پیچیده بوروکراتیک، تصمیم میگیرد و نسبت به سوژه سیاست خارجی خود آنها را اعمال میکند.چین، ژاپن، کره جنوبی و آلمان نیز به سبک و سیاق انگلیسیها، روابط بین المللی خود را طراحی و مدیریت میکنند.قدرت هرچه بیشتر شود، باید روانشناسی رفتاری نیز پیچیدهتر شود.در سال های آتی، دموکراتها از قدرت نرم آمریکا بیشتر استفاده خواهند کرد.