کافه خودمونی
کافه ٧٨
آبان جنوبی
آبان و محلههای اطرافش شدن پاتوق کافهها؛ جوری که هیچ جایی نداشته باشی بری اونجا میتونی از در یک کافه بری داخل و خیلی هم نگران نباشی که نتیجه چطور میشه. به ویژه که قدمت بعضیهاش به پانزده سال و حتی بیشتر میرسه و دوام داشتن و بقا تو این صنعت خودش نشانههای خوبی داره.
با خیال کافه ٧ اومدم اینجا. سالها پیش آخرین باری بود که اومده بودم و مطمئن نبودم الان که برم کافه سر جاشه یا اینکه یک کافه دیگه جاش اومده و حتی یک صاحب دیگه! چون به علت رونق کسب و کار، هر شش ماه یک بار تابلوی یک رستوران میآد پایین و یکی دیگه میره جاش! انگار قبلی که موفق نبوده خار داشته و حالا بعدی گل بیخاره! اینجا هم عوض شده و شده بود هفتاد و هشت! یه کافه نسبتا قشنگ و ساده. منوی مختصر و پذیرایی مختصر داشت؛ در آخر هم میتونستی کبریت برداری اشانتیون.
اون ساعتی که ما رفتیم (حدودای پنج عصر) جز ما هیچ کس نبود. بزرگ و جا دار و طبیعتا آروم بود.
سفارشمون رو یک آقای خوشرو و خوشپوش با خونگرمی خیلی زیاد گرفت و سوال و جواب مختصر که ازش کردیم خیلی مسلط و مثل یک شهروند عادی جواب میداد و باعث میشد احساس کنیم فضا خودمونی و خوبه. بعدا فهمیدم کافه برای خودشونه و یه جورایی عشقی کار میکنن؛ لذا تو رفتارشون دغدغه مشتری جذب کردن و مشتریمداری خاصی ندیدم.
سرما خورده بودم و گفت که خودش یک دمنوش گرم میآره و دمنوش هم پر بود از علفهای طبی خوشمزه و بهم هم چسبید فقط انقدر بزرگ بود که مقدار زیادیش موند.
سفارشهامون با یک فاصله زمانی منطقی اومد. «یک چیز کیک خودمون» هم داشتن که ازش سفارش دادیم به همراه یه نوشیدنی. وقتی صحبت از چیز کیک ویژه میشه باید یک ویژگیای هم داشته باشه که چیز کیک عادی و غیر ویژه نداشته باشد که ویژگیای نداشت و کمی هم شور بود.
اما نوشیدنیمون خوب بود.