باغ سرسبز و خنک
باغستان
فرحزاد
ظهر گرم که دیر صبحانه خوردیم و دلمون چایی و اینطور چیزا میخواد کجا بریم؟ کافه؟ نه تو رو خدا من یکی ظهر اصلا تو این دما حوصله کافه رو ندارم. به دوستم گفتم که منو ببر یه جایی که استراحتی کنم و بعد گپ کاریمون رو بزنیم. ایشون منو بردن فرحزاد، با خودم گفتم حالا تصمیم بدی هم نیست دیگه، باغهای اینجا هم خوبن؛ ولی دیدم ادامه دادن مسیر و باغها تموم شد! گفتم: چی شد؟ جای خوبی پیدا نکردیم؟ گفتن: چرا صبر کن! و بعد سر از باغستان درآوردیم که عجب باغی بود! انگارر وسط یک دره باغی باشه و اینها رستورانش کرده باشن. دم در جای پارک خوبی داشتن که پارک کردیم راحت؛ البته که آفتاب بود و وقت برگشت ماشین داغ کرده بود! داشتیم میرفتیم پارک کنیم یک پسر جوانی دم در روی صندلی نشسته بود، ازش سوال کردیم خیلی خسته و بیتفاوت جواب ما رو داد؛ زیر لب داشت به مشتری قبلیای که رفت و پول نداد بد و بیراه میگفت! کلی سیستم خنککننده داشتن و آسانسور! خدایی کشور پیشرفتهای شدیم ها! کسی جدی نمیگیره اما به نظرم سطح سرویسدهی بالا رفته. میخواستم از پله برم که بهتر فضا رو ببینم اما دوستم گفت: بیا با آسانسور بریم اونم کم جذاب نیست! خلاصه با آسانسور رفتیم پایین و کلی خندیدیم! حالا چرا؟ چون انگار رستوران رو با تونل وحشت اشتباه گرفتن! مسیر آسانسور پر بود از اسکلتهایی که خلاقانه با سیمان و گچ و آهن ساخته شده بود و هر کدوم در یک پوزیشنی بودن دیگه! خلاصه آسانسور و وجودش و مسیرش در نوع خودش جالب بود. رسیدیم و کلی گشتیم تا یک تخت خنک پیدا کنیم؛ نشستیم و شاهتوت خودمون رو باز کردیم خوردیم و در کنارش چایی و تخمه و اینها سفارش دادیم و قلیون هم که داشتیم. همه چیز و سطح سرویس و قیمت در حد متوسط بود اما فضا دلنشین بود و به همه چیز رنگ مضاعف میداد. دم در بابت پارکینگ هم یه بچه طلبکارانه پول پارکینگ گرفت ازمون.
ارسال نظر