اقتصادی که نیاز داریم
پیشرفت سریع اقتصادی که پس از قرنها رکود، توسط انقلاب صنعتی به راه افتاد، بر دو رکن استوار است؛ اولین آنها علم است که به وسیله آن میتوانیم دنیای اطراف خود را درک کنیم. دومی سازمان اجتماعی است که به ما این امکان را میدهد که با بهرهوری بالاتر، به همکاری بپردازیم. در طول زمان، نهادهایی مانند حکومت قانون، دموکراسی با سیستمهای بررسی و تعادل، استانداردهای جهانی و هنجارها، هر دو رکن را تقویت کردهاند. بهطور خلاصه روشن است که اینها منابع رفاه مادی هستند. با این حال خلق ثروت اغلب با استخراج ثروت اشتباه گرفته میشود. افراد و شرکتها میتوانند با تکیهبر قدرت بازار، تبعیض قیمت و دیگر انواع استثمار ثروتمند شوند. اما این به آن معنا نیست که آنها سهمی در ثروت جامعه داشتهاند. برعکس، چنین رفتاری اغلب باعث میشود که وضعیت همه بدتر شود. اقتصاددانان از آنها بهعنوان دزدان ثروت یاد میکنند که به دنبال گرفتن سهمی بزرگتر از آنچه خلق کردهاند، هستند. بهعنوان مثال کسانی که زمین را اجاره میدهند، معمولا افرادی هستند که تلاشی برای این ثروت نکردهاند، بلکه بهعنوان نتیجه مالکیت، اغلب به ارث بردهاند. چنین رفتار مضری به خصوص در اقتصاد آمریکا رایج است که در آن بخشهای بزرگی تحت سلطه چند شرکت قرار گرفتهاند. این شرکتهای غول از قدرت بازار برای غنیسازی خود، با هزینه هرکس دیگری استفاده کردهاند. با مطالبه قیمت بالاتر، آنها بهطور موثر استانداردهای زندگی مصرفکنندگان را کاهش دادهاند. با کمک فناوریهای جدید، آنها میتوانند -و توانستهاند- به تبعیض گسترده دامن بزنند؛ بهطوریکه قیمتها توسط بازار تعیین نمیشوند (پیدا کردن قیمت واحدی که از دل تقاضا و عرضه بیرون بیاید)، بلکه با تعیین الگوریتمی، حداکثر یک مشتری مایل به پرداخت آن است. در عین حال، شرکتهای آمریکایی از تهدید دستمزدهای پایین برونمرزی برای کاهش حقوق کارگران محلی استفاده کردهاند. هنگامی هم که تهدیدات کافی نبوده است، آنها با سیاستمداران لابی کردهاند تا قدرت چانهزنی کارگران را تضعیف کنند. تاکنون این تلاشها موثر بودهاند و سهم کارگرانی که به اتحادیهها تعلق دارند، در بسیاری از اقتصادهای توسعهیافته، به ویژه در ایالاتمتحده، کاهشیافته است و سهم درآمدی که به کارگران میرسد نیز به سرعت رو به افول است.
ارسال نظر