مگر کاغذ دکل نفتی است که گم شود؟
از همان زمانی که محمدشاه قاجار به میرزاصالح شیرازی دستور میدهد «برای تربیت رعیت» کاغذ اخبار را منتشر کند تا به امروز همیشه این دولتها بودهاند که رسانه را تیول خود دانستهاند. در حالی که رسانههای مشارکتی در بستر شبکههای اجتماعی به اقتدار تلویزیون خاتمه دادهاند، در ایران هنوز برای چاپ روزنامه باید مجوز بگیریم.
آن اوایل عصر «گوتنبرگ» بود که برای کنترل مطبوعات از رویکردی تمرکزگرا استفاده میشد و علاقه زیادی به سانسور پیش از انتشار وجود داشت. البته بعدها سانسور کمی برای فشارهای اقتصادی به رسانهها جا باز کرد و از همان موقع نخ کنترل مطبوعات به دست دولتها افتاد. در حالی که اروپا دورههای مسلکی و تجاری را پشت سر گذاشت ما در ایران در میانههای دوره تجاری تازه به فکر طبع کاغذ اخبار افتادیم.از همه اینها بدتر اینکه کلاسیکترین نگاه را به تاثیر رسانهها داریم؛ یعنی نظریه سوزن تزریقی. فکر میکنیم اگر رسانهها درباره چیزی بگویند، مردم هم بیبرو برگرد آن را قبول میکنند. در حالی که تاریخ بررسی رسانهها نشان میدهد تاثیرگذاری بر مخاطبان از سازوکار بسیار پیچیدهای تبعیت میکند که هنوز هم نتوانستهایم بهطور کامل از آن سر در بیاوریم.
حال نکته اینجاست که وقتی نگاهی اقتدارگرا در مدیریت رسانههای ما حاکم باشد و آن را همچون چماقی فرهنگی ببینیم، اوضاع از این بهتر هم نمیتواند باشد. گرانی کاغذ و از نفس افتادن روزنامهها زمین تربیت نگاه انتقادی به قدرت را شورهزار میکند. در روزهای اخیر دکتر سعید ارکانزاده یزدی، سردبیر ماهنامه «بازخورد» بهدرستی نوشته است: «منابع مولد ژورنالیست در ایران مطبوعات و در درجه اول روزنامهها - چه محلی و چه سراسری - هستند.»
متاسفانه دانشکدههای روزنامهنگاری پیوند چندان محکمی با صنعت «تحریریهها» ندارند و در عمل فوتهای کوزهگری در تحریریههای روزنامههاست که آموزش داده میشود. اما ما بنا به دلایل بسیار زیاد نخ کنترل آن را محکمتر به دست گرفتهایم. چگونه؟ با کاغذ گران.
عجیب اینکه روزنامهها مدعیاند اگر با ارز آزاد هم بخواهند کاغذ خود را تهیه کنند، راحتتر است تا بخواهند در بازار بیکاغذ داخلی منت دلالها را بکشند. عجیبتر اینکه واردکنندگان کاغذ نیز کاملا مشخص هستند و پیگیری کاغذهایی که وارد کردهاند نباید کار سختی باشد. چهطور ممکن است جای انبارهای پنهان کاغذ را ندانیم؟ مگر کاغذ دکل نفتی است که گم شود؟ واقعا عدهای دلال کاغذ را نگه داشتهاند برای انتخابات مجلس؟ بر فرض درست بودن این گزاره، دولت اینها را نمیشناسد؟ چرا اقدامی نمیکند؟
فارغ از بحثهای مربوط به مافیای کاغذ، به نظر میرسد بخشی از مسوولان، همچنان به روش چندصد سال پیش اروپا، بدشان نمیآید به روزنامهها یادآور شوند که سرنخ قدرت دست کیست. سایه دولتها همیشه بر سر رسانهها سنگینی کرده؛ غافل از اینکه در این نمایش قدرت، حیات رسانه و دولت به طرزی ارگانیک به هم گره خورده است.
کار همیشگی رسانهها این بوده که به تاریکی ناآگاهی و فساد نور بتابانند. در این میان تضیقات در حق روزنامهها، که منبع تربیت افرادی چراغ به دست است، اگر از حدی فراتر رود، ممکن است تبعات جبرانناپذیری داشته باشد. نتیجه چنین برخوردهایی آن است که بیم آن میرود تا مرجعیت رسانهای از داخل به خارج از کشور منتقل شود. این اتفاق برای کشوری که درگیر جنگ اقتصادی و روانی است، مثل سم میماند؛ چون برای آرام کردن اوضاع داخلی به رسانهای معتمد نیاز دارد تا بتواند بحرانهای احتمالی را به آرامی مدیریت کند.
ارسال نظر