روایت زندگی مولانا

شیعه بودن مومنه خاتون زیور و فخر او بوده است، شما در مساجد شیعیان ایران نام خلفای راشدین را بر در و دیوار مسجد بزرگ ندیده‌اید‌، اما در مسجد «آق‌تکه» شهر «کارامان» که مقبره مومنه خاتون است، بر چهار دیوار مقبره با خط عظیم نام علی، فاطمه، حسن و حسین به شکل تحسین‌برانگیزی نوشته شده و آن معرف پیشینه مومنه خاتون است. اتفاقا در ادبیات غرب اصیل بودن و وفاداری به فضا و فرهنگ تاریخی و جغرافیایی برای رمان و حتی اثر پژوهشی، گران‌سنگی می‌‌آورد. تنه درخت و شاخه‌های اصلی تصویری که من از مولانا تصویر کرده‌‌ام، سندیت تاریخی دارد و ماجرای بزرگ و ذکر نشده‌ای  به آن افزوده نشده؛ اما در شاخه‌و‌برگ‌های کوچک‌تر زندگی روزمره، بستر داستانی دارد که گمان نمی‌‌کنم خدشه‌ای به وفاداری من به تاریخ زده باشد. چنان‌که در مقدمه تک‌خطی آورده‌ام، اقوال این کتاب مستند، اما برخی از حوادث سروده شده‌اند. یقین بدانید اگر زمانی فیلم یا نمایشنامه‌ای از این اثر تهیه شود، تهیه‌کنندگان هم برگ‌های دیگری به شاخه‌ها و تنه تنومند این درخت باشکوه خواهند افزود، تا هیبت آن را بهتر به نمایش بگذارند.

آنچه من درباره شیفتگی مولانا نسبت به شمس دریافته‌ام، این است که چه ما بپسندیم چه نه، قبول کنیم یا نه! باید بپذیریم، مولانا شمس را موجودی اثیری می‌داند؛ موجودی که جاودانگی زوال‌ناپذیری دارد و مولانا او را «خضر نبی» می‌نامد؛ حتی بالای درش، بر دیوار کاهگلی حجره شکرفروشان قونیه، آ‌نجا که بار اول شمس رحل اقامت افکنده بود، مولانا نوشته بود اینجا خانه خضر نبی است.

اگر با اعداد راحت‌ترید، باید بگویم کتاب من هشتاد درصد وفادار به تاریخ است و بیست درصد با اعلام طنازی در روایت تاریخ، فیلسوف مقتول، یحیی سهروردی را با صوفی خانقاه‌نشین شیخ‌عمر سهروردی یکی گرفته، تا جلال‌الدین را به محضر سهروردی فیلسوف در نظامیه بغداد رسانده باشم. آن را هم در مقدمه کتاب اعتراف و اعتذار کرده‌ام.