ریچارد فورد و سرآغاز رماننویسی
با وجود اینکه تکهای از قلبم نخستین رمان ریچارد فورد بهشمار میآید، انسجام ریختشناسانه آن تفاوت چندانی با دیگر آثار قدرتمند بعدیِ وی ندارد: کوتاه نیست، به نمایههای ادبیات داستانی معاصر آمریکا و نیز عناصر «واقعگرایی کثیف» که پیشتر به دست بسیارانی از جمله ویلیام فاکنر در ایالاتمتحده شکل گرفت وفادار است؛ چراکه فاقد گذشتهنمایی و آیندهنماییهای فراواقعی یا اعمال گزارههای مربوط به گونههای پسامدرن ادبیات داستانی است. تکهای از قلبم، در وهله نخست و پیش از هر شگرد دیگری، به رسالت اصلیِ داستانگویی میپردازد و فورد نیز در آن، به بهترین شکل ممکن، موفق به پایهگذاری توصیفات جغرافیایی و پرداختن به مناظر طبیعی یا شهری کمنظیر و نقاشیگونه و تثبیت الفبای خود بهعنوان نویسندهای با دغدغه نمایش واقعگرایانه اما مدرن محیط پیرامون میشود. هرچند در تجربیات بعدیاش تمایل چندانی به نوشتن از زادگاه خود، یعنی میسیسیپی، نشان نداد و دست به گسترش زاویهدید خود در این زمینه زد.
فورد در نخستین رمانش به شرح روایت قلبهای تکهتکهشده گوناگونی میپردازد که بیشترین تمرکز او بر روی دو تن از آنها یعنی روبارد و نیول است که هر یک، به نوعی، دنبال تکه گمشده هویت خود میگردند و برخی در تکاپو و سفرند و برخی دیگر دست از جنبوجوش کشیده و ثبات مرگبار سرنوشتشان را پذیرفتهاند. روبارد درگیر طلاق عاطفی و روابطی نابخشودنی است و نیول نیز مسخ تصاویر کودکی و حضور ازدسترفته و پررنگ پدرش در آن روزهاست؛ این دو، به شکلی کاملا تصادفی، با هم همراه میشوند و سر از جزیرهای نیمهمتروک و یک شکارگاه فصلی سوتوکور درمیآورند که اموراتش، ظاهرا، به دست رئیس جزیره، گماشته وی و همسر و خدمتکارشان میگذرد. جزیره عجیبوغریب داستان که حتی نامش از نقشههای منطقه نیز پاک شده و موجود نیست، به آخر دنیایی موهوم میماند که تمام شخصیتهای معدود رمان، به نوبه خود و در جریان حوادث پرکششی که در پیرنگ رمان رخ میدهند، با تنشهایی مثالزدنی و گاه روانشناسانه رودررو میشوند و هر یک تراژدی ویژه خود را از سر میگذرانند.
ارسال نظر