پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات خاورمیانه چشمانداز روابط ایران و عربستان را تحلیل کرد
معنای تغییرات در عربستان برای ایران
در تغییرات اخیر کابینه عربستان سعودی شاهد برکناری عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان سعودی بودیم که به سیاستهای ضد ایرانی شهره بود. در این میان انتصاب ابراهیم العساف تکنوکرات اقتصادی تا چه حد دارای اهمیت است و انتخاب یک چهره اقتصادی بهجای یک چهره سیاسی-امنیتی بهعنوان وزیر خارجه دارای چه پیامهایی است؟
در مورد تحولات کنونی که در ساختار بوروکراسی عربستان اتفاق افتاد، بهنظرم چند موضوع را میتوان مشاهده کرد. اول، کلیت سیاست خارجی عربستان در یک دایره کلانتر به نام ملک یا سلطان تنظیم میشود و وزارت خارجه عمدتا تعقیبکننده و تامینکننده خواستهای مقامات بالادست است. بنابراین تغییرات در ابعادی که اتفاق افتاد در کلیت جریانهای سیاست خارجی نمیتواند تغییری ایجاد کند. اما نوع نخبگان تصمیمگیرنده در شرایط مختلف از نوع خصومتآمیز یا صلحآمیز، امنیتی یا غیر امنیتی، مبتنی بر ائتلاف و اتحاد یا خودیاری و انزوا میتواند در تعقیب این سیاستها تاثیر داشته باشد. طبیعتا تحلیل کسانی که معتقدند انتخاب العساف بهجای عادل الجبیر میتواند تغییرات بنیادی در سیاست خارجی عربستان بهوجود بیاورد، کاملا غیرواقعبینانه است.
با توجه به اینکه عادل الجبیر مسوول برخی از پروندههای منطقهای از جمله در ارتباط با سیاست اتحاد و ائتلاف با کشورهای فرامنطقهای همچون آمریکا، تعقیب تحولات یمن بهعنوان حیاط خلوت عربستان و بهرهگیری از سیاست چماق، افزایش فشارها بر ایران بهعنوان تعقیب انزوای ایران یا پرونده سوریه بود مطمئنا ناکامیها و مشکلاتی بهوجود آمد و پروندههایی که عربستان در منطقه ایجاد کرد، اصولا همگی پروندههای ناتمامی بود که قتل جمال خاشقجی روزنامهنگار سعودی ضربههای جدیای را بر عربستان در سطوح داخلی، منطقهای و بینالمللی وارد کرد که این تغییرات در داخل، زمینهای است برای کاهش فشارهای منطقهای و بینالمللی بر عربستان.
تغییراتی که در سطح منطقه در حال اتفاق افتادن است همچون مذاکرات سیاسی یمن، حل و فصل تدریجی بحران سوریه، سرکوب داعش و بازگشت ثبات به عراق، فضا را برای گذار از تخاصم به سمت حل و فصل سیاسی مسائل آماده کرده است. در نتیجه عربستان هم مجبور است خود را با تغییرات صورت گرفته هماهنگ کند و چهرههایی را انتخاب کند که برای مواجهه با شرایط در حال تغییر همچون بازسازی سوریه، یمن و عراق هماهنگی بیشتری داشته باشند. تا چه حد با این تحلیل موافق هستید؟
بر این اعتقادم که بحرانها را باید سهسطحی مشاهده و تحلیل کنیم. در سطح داخلی رقابتهای درون خاندانی بعد از انتخاب محمد بن سلمان نه تنها کاهش پیدا نکرده بلکه در برخی حوزهها فعالتر هم شده است. در این میان که یارگیریها در درون خاندان در حال گسترش است، قتل خاشقجی تیری بر جایگاه محمد بن سلمان و سیاستهای اصلاحی او بود که هم امیدوارانه دنبال میکرد، هم به نوعی حمایت اجتماعی جوانان و نسل جدید را کسب کرده بود. در این شرایط چند موضوع دیگر هم به این شرایط اضافه شد. از جمله بحث وادادگی و تحقیری که عادل الجبیر در نزدیکی به آمریکا برای افکار عمومی به تصویر کشیده بود، در کنار تحقیرهایی که ترامپ مطرح میکرد که عربستان گاو شیردهای بیش نیست. فشار مجامع و نهادهای حقوق بشری و همچنین بحران در روابط عربستان و کانادا باعث شد تا این فضا با فشاری که از سوی ترکیه اعمال میشد وارد یک عرصه ویترینی دیگری شود. این تغییر مناصب بوروکراتیک در عرصه داخلی عربستان، حداقلهایی را میتوانست برای افکار عمومی داشته باشد، هرچند که چندان جدی نیست، اما در متقاعد کردن افکار عمومی میتواند منجر به یک استحکام در فضای داخل عربستان شود.
در سطح منطقهای اما کاملا موافقم که تغییرات صورت گرفته و در حال انجام منطقهای دارای اهمیت است. در یمن که شاهد فرسایشی شدن بحران و ایجاد شکاف در ائتلاف عربی به رهبری عربستان بودیم، وضعیت با مذاکرات ژنو و توافقات صورتگرفته میان گروههای یمنی در استکهلم سوئد برای تخلیه بندر الحدیده نشاندهنده این است که عربستان تقریبا به راه حل سیاسی روی آورده است. تثبیت نظام سیاسی در سوریه عربستان را به این نتیجه رسانده که رویکرد نظامی و حمایت از گروههای میلیشیایی رویکردی نیست که بتواند بیشتر از این قابل سرمایهگذاری باشد.
در موضوع ایران، ناکارآمدی فشارهای سیاسی و اقتصادی، با اتکا به ائتلافهای منطقهای از جمله آمریکا عملا نوعی خوشبینی را در اصول برای عربستان بهوجود آورده، اما در عمل انتظارات کوتاهمدت و میانمدت آنها را برآورده نمیکند. در بحث ترکیه رقابتهای آشکار ایدئولوژیک و خصومتهای پنهان سیاسی گشوده شده و این جدیترین پروندهای است که برخلاف یمن و سوریه تعمیق پیدا میکند و در حوزه قطر نیز که دوحه از موضع انتقام سیاسی در حال برخورد است و در حال انتقال این پیام در افکار عمومی است که عربستان در حال از دست دادن منزلت سیاسی خودش است و در عرصه انرژی و شورای همکاری خلیج فارس نمیتواند به خوبی عمل کند.
بنابراین همه این مولفهها عربستان را به یک تغییر نگرش آرام سوق داده و در این نگرش، مطمئنا دیگر عادل الجبیر با آن نگاه تند و تیز و آن مصاحبههای آتشین نه میتوانست مذاکرهکننده خوبی باشد و نه نتیجهگیریکننده خوبی. به همین خاطر اکنون میدان جدید را باید یک فرد دیگر با محبوبیت مطلوبتری و آشنا به فرآیندها و قواعد معامله بر عهده گیرد که العساف به دلیل ذهنیت تجاری خود میتواند این کار را به خوبی انجام دهد. یا حتی غیر از العساف هر شخصیت دیگری منصوب میشد باید با رویکرد ائتلافی و حل و فصل مسائل وارد میشد. بنابراین معتقدم که عربستان از این سیاست نظامی-امنیتی خود عدول کرده و مشی آرام را با این تغییرات در حال دنبال کردن است.
پیام این تغییرات برای ایران چه خواهد بود؟
معتقدم که این تغییرات کاهش تنشها در سوریه و یمن را در پی خواهد داشت، اما رقابتها میان تهران و ریاض را از وضعیت آشکار به وضعیت پنهان سوق میدهد. در این مقطع عربستان تلاش میکند در منابع و حوزههای اقتصادی که وضعیت بالادستی را دارد و ایران به دلیل مشکلات مالی ناشی از تحریمها و مطالبات داخلی در شرایط مطلوبی نیست بازی را در فضای اقتصادی با توجه به نیازها و مشکلات سوریه و بعدها یمن دنبال کند.
با توجه به اینکه روابط بحرانی و پرتنش ایران و عربستان در سطح منطقه متاثر از کانونهای بحران در سوریه و یمن بوده است، حال با فروکش کردن بحران و پیدا شدن راه حل سیاسی در این دو حوزه آیا میتوان گفت که روابط تنشزای تهران و ریاض نیز متاثر از این تغییرات، کاهش پیدا میکند؟
مطمئنا طرفین با توجه به بهرهگیری از تمامی ابزارها در طی چند سال اخیر نشان دادهاند که نمیتوانند به تمامی اهداف غایی خود چه به شکل نظامی و چه به شکل جنگهای نیابتی دست پیدا کنند. بنابراین این یک انتخاب آگاهانه است که ایران و عربستان بهرغم میل باطنی به این وضعیت جدید تن دادهاند. اما کینهها و عداوتها و مسائل عاطفی و ادراکی منبعث از این فشارها موضوعی نیست که یک شبه از بین برود و وضعیت را از فضای منفی به مثبت تبدیل کند. اما در اینکه دامنه بحران فروکش خواهد کرد شکی وجود ندارد.
در واقع معتقدید که تنش بین ایران و عربستان جدا از متغیرهای دوجانبه، متاثر از دیگر عواملی است که مدیریت آن چندان در اختیار دو کشور وجود ندارد. مثلا راهبرد فشار و محدودسازی ایران از سوی ترامپ یا وضعیت گسیخته منطقهای؟
اعتقاد دارم که خوشبینی ملک سلمان و فرزندش محمد در تحقق اهداف خود متاثر از چند فاکتور هم در داخل ایران و هم در فضای منطقهای و حمایتهای بی چون و چرای آمریکا بود. این اهداف تقریبا در سطح منطقه به بنبست رسیده و در داخل آمریکا نیز موقعیت ترامپ به دلیل رقابتهای شدید احزاب، فشار رسانهها، حقوق بشر و مسائل امنیتی و اقتصادی شدیدا تحت فشار است. بنابراین آمریکاییها و بهطور خاص شخص ترامپ بعد از داستان تراژیک جمال خاشقجی در موقعیت دشواری قرار گرفتهاند و سعی دارند که فتیله حمایت از خاندان سلمان را پایین بکشند. این اثرات بسیار مهمی دارد و اظهارات گاه و بیگاه سناتورهای آمریکا مبنی بر اینکه اگر ما نبودیم عربستان نمیتوانست دو هفته دوام بیاورد نشان میدهد که ظرفیت اتکای عربستان به آمریکا بهعنوان چتر امنیتی دچار محدودیت شده است. بنابراین آنچه مشخص است این موضوع است که عربستانیها در حال رسیدن به این سیگنال هستند که سرمایهگذاری روی یک دولت و یک شخص نمیتواند چشمانداز روشنی داشته باشد. در این میان پالسهای مثبتی که روسیه هم در موضوع خاشقجی و هم در بحث حمایت از محمد بن سلمان در فرآیند جانشینی عربستان نشان دادهاند مورد توجه سعودیها قرار گرفته است.
تحول اتفاق افتاده در روابط دوجانبه ایران و عربستان همچون پرداخت دیه قربانیان حادثه منا و بازگشایی دفتر حافظ منافع ایران در عربستان تا چه حد میتواند شروع یک فرآیند مصالحه بین دو کشور باشد که در آینده نزدیک خود را در قالب بازگشایی کنسولگریهای دو کشور نشان دهد؟ چشمانداز روابط تهران و ریاض را به چه سمت و سویی میبینید؟
روابط ایران و عربستان همیشه و بهخصوص در دوران پس از انقلاب تابعی از رفتارهای سینوسی بوده است. بنابراین از این علائم به روشنی نمیتوان نتیجه گرفت که دو کشور در مسیر تنشزدایی قرار دارند. سعودیها همواره قائل به تفکیک بین مسائلی عقیدتی چون حج با مسائل سیاسی بودهاند. بنابراین نباید و نمیتوان از یک سیگنال به ظاهر دیپلماتیک انتظار نتایج سیاسی در سطح کلان داشت. از اینرو معتقدم که نباید چندان به بهبود روابط بین دو کشور در کوتاهمدت خوشبین بود.
ارسال نظر