فانتزی ایرانی

«بردیا و گولا‌خ‌ها» رمانی بین گروه سنی کودک و نوجوان است. من سعی نکردم از کهن الگوها در این زمینه استفاده کنم و هرآنچه در کتاب است کاملا غریزی بوده است و اصولا رمان باید از ناخودآگاه نویسنده بجوشد. اینکه چقدر توانسته‌ام موفق باشم به برخورد مخاطب بستگی دارد و تا به‌حال بازخوردی که از بچه‌ها داشتم این بود که از این کتاب‌ها بسیار استقبال کرده‌اند و بیشترین جلدی که دوست داشتند جلد سوم بود و از حجم بالای آن خوششان آمد. موضوع دیگری که در ادبیات ما چندان پرداخته نشده است، موضوع برابری جنسیتی است و من حواسم را جمع کردم که رمانی بنویسم که شخصیت دختر و پسر در کنار هم قرار بگیرند و به موضوعات کلیشه‌ای در داستان‌ها که دختران ضعیف‌تر جلوه می‌کنند و کلیشه قهرمان‌ها مردانه را کنار بگذارم. در این کارها چیزی که برایم مهم بود این بود که نگاهی دیگر به ادبیات فانتزی داشته باشیم و استانداردهایی که در خارج از کشور درباره ادبیات فانتزی تعریف شده است و در کتاب‌های مطرحی مانند هری پاتر وجود دارد را بررسی کنم و تلاش کردم قدری به آن سمت و سو بروم و در عین حال از ظرفیت‌های زبان و ادبیات فارسی بهره ببرم.

 اصولا نوشتن کار فانتزی بسیار سخت است و هر حرکتی که نویسنده انجام می‌دهد زیر ذره‌بین خواننده است و باید برایش باورپذیر باشد. من چهارسال و نیم برای نوشتن این داستان‌ها وقت گذاشتم و امیدوارم مورد توجه مخاطبان قرار گیرد.

در نوشته پشت جلد دومین کتاب از مجموعه «بردیا و گولاخ‌ها» آمده است: نکند بردیا کم‌کم به هیولا تبدیل شود؟ با خوردن میوه‌ای جادویی گوش‌های بردیا گولاخی و گنده و زشت شده‌اند. ولگردی‌ پیشگو، تشتکی فلزی به بردیا می‌دهد. بعد هم سر و کله مانیا که یک دختر مرموز و ضدحالِ به تمام معناست پیدا می‌شود و بدبیاری پشت بدبیاری... گولاخ‌ها برای نابود کردن کتاب‌ها می‌آیند روی زمین و دنبال خواهرها می‌گردند تا با کمکشان دروازه تاریکی را برای اربابشان باز کنند. اما خواهرها چه کسانی هستند؟