موقعیت راهبردی رسانهها در بحران خاشقجی
بر این اساس باید بحران و اثر تراژدی قتل خاشقجی را فراتر از مجادله و ستیز میان بازیگران دولتی تلقی کرد. درست است که در برملأ شدن این ترور، رقابتها میان دولتهای منطقهای و فرامنطقهای موثر بوده است، ولی این تاثیرگذاری را نمیتوان به همین سطح بازیگران دولتی تقلیل داد. بیگمان این بحران از میان کشاکشها و جدالها میان دو جبهه متعارض سربرآورده است. نفی جبهه رسانهای، ما را در تله کجتابی و کجفهمی از این بحران میاندازد. متاسفانه تسلط ادبیات رئالیستی در روابط بینالملل باعث فقدان درک و اهمیت نقش ارتباطات و رسانههای جمعی در امور جهانی شده است. در رهیافتهای کلاسیک بهویژه واقعگرایی، دولتها در کانون توجه قرار میگیرند. آنها هستند که منافع ملی را تعیین میکنند و سیاست خارجی کشورها را میسازند. از این حیث، واقعگرایی به دولتها به مثابه بازیگرانی صاحباختیار نگاه میکند که فارغ از عوامل داخلی و بیرونی میتوانند افسار سیاست خارجی را به هر جهت که میخواهند، بکشند. در دهه ۱۹۴۰، ارتباطات و رسانههای جمعی به عنوان بخشی از قدرت دولت در نظر گرفته نمیشد، بلکه ابزارهایی از پروپاگاندای دولت نسبت به دیگران در محیط بینالمللی بود، اما در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ با پیدایش بازیگران جدید و نیروها و عوامل غیردولتی همچون گروههای چندملیتی و همکاریها به خصوص در حوزه اقتصاد سیاسی بینالمللی، موازنه سنتی در سیاست بینالملل تغییر کرد. به قول براون و آینلی در سال ۲۰۰۹ در این دو دهه موقعیت مسلط دولتها در روابط بینالملل با چالش مواجه شد؛ اما در نیمه دوم دهه ۱۹۸۰ و با ورود پستمدرنیسم گفتمانهای غیردولتمحور به ردپای بازیگران جدیدی اشاره کردند که نفوذ خود را در سراسر محیط بینالملل با استفاده از قدرت تکنولوژی ارتباطات جدید و رسانههای جمعی گسترش میدادند. بنابراین رسانهها از موقعیت ابزاری به منزلت راهبردی ارتقای جایگاه یافتند.
با این مقدمات دوباره به بحران قتل خاشقجی برمیگردیم. یک تبعه سعودی در کنسولگری کشورش در خاک دولت رقیب کشته میشود. دولت سعودی فردای روز قتل همه چیز را انکار میکند؛ ولی پس از دو هفته به ناچار قتل را به گردن میگیرد. اگر یک رئالیست باشید، احتمالا این عقبنشینی را تحتتاثیر تغییر موازنه از سوی دولتهای رقیب تلقی خواهید کرد. بیگمان در این تغییر موازنه نقش پروپاگاندای رسانهها بسیار پررنگ میشود. اما اگر از تله واقعگرایی در روابط بینالملل خارج شوید، آنگاه ردپای بازیگران مهمی را خواهید دید: نیویورکتایمز، واشنگتنپست، رویترز، سیانان، الجزیره و...
اما این روایتی تحریف شده است؛ چراکه وقتی رسانهها توان آن را مییابند که برای دو هفته یک خبر را در تیتر اول اخبار خود نگه دارند و با چرخش اطلاعات، خشونت را عریان و بیسانسور در اختیار مخاطبانشان قرار دهند، آنوقت میتوان به این واقعیت در روابط بینالملل اذعان کرد که رسانهها امروز نه ابزار قدرت، بلکه بخشی از قدرت هستند و دامنه تاثیرگذاریشان بسیار فراتر از عناصر فیزیکی و جبری مکان و زمان میشود.
ارسال نظر