برنامه گشت یکروزه در آهار
سفر به باغهای کهنسال
چگونه رفتیم؟
از آنجا که از تهران تا آهار کمتر از دو ساعت راه است، لازم نبود صبح خیلی زود بیدار شویم. حدود ساعت ۹ صبح از غرب تهران خودمان را به اتوبان صدر رساندیم، از کنار یک پارک جنگلی بزرگ و باغ پرندگان تهران گذشتیم و به یک خروجی رسیدیم که جاده لواسان و لشکرک را نشان میداد. وارد جاده شدیم و مسیرمان را تا دو راهی لواسان- فشم ادامه دادیم و بعد به سمت فشم رفتیم. از کنار باغها و رستورانهای مختلفی گذشتیم تا باز به یک دو راهی رسیدیم. یک جاده به سمت شمشک و دیزین میرفت و در آخر هم از جاده چالوس سردر میآورد و جاده کناری راه باریکی بود که تابلوی سبز رنگش روستاهای ایگل، آهار، شکرآب و... را نشان میداد؛ پس به سمت راهی که تابلوی دوم نشان میداد پیچیدیم. حدود یک ربع در جاده زیبایی رانندگی کردیم تا بالاخره در انتهای راه به روستای آهار رسیدیم. اگر با اتوبوس به اینجا بروید باید خیلی پایینتر، از ماشین پیاده شوید. اما اگر با ماشین شخصی رفته باشید قبل از ورودی اصلی روستا مثل خیلی از ماشینها میتوانید جای پارک مناسب پیدا کنید و بقیه راه را پیاده بروید.
در آهار چه خبر بود؟
آرامش! شاید این کلمه بیش از هر چیز دیگری این ییلاق دوستداشتنی را توصیف کند. ما بعد از پیدا کردن جای پارک، وسایل ناهارمان را که شامل چند ساندویچ کوچک، میوه و زیرانداز بود، برداشتیم و راه افتادیم. از کوچههای سنگفرش روستا گذشتیم. مسجد و تکیههای قدیمی آنجا را دیدیم و به خانهای رسیدیم که با درست کردن یک آبخوری به مسافران و گردشگران آبی خنک و گوارا هدیه میداد. از روستا گذشتیم و به کوچه باغهای زیبا رسیدیم. درختان گیلاس و سیب بیش از هر گیاه دیگری به چشم میآمدند و با اینکه فصل محصولدهیشان گذشته بود اما هنوز زیبایی و طراوت خود را حفظ کرده بودند. جوی آبی خنک و شفاف از کنار راه میگذشت و گاهی هم مردان روستا با چهارپایانی که با نخها و زنگولههای رنگی تزیین شده بودند از کنارمان میگذشتند. حدود چهل دقیقه در این جاده زیبا پیش رفتیم تا به رودخانه رسیدیم. بعد از آخرین پیچ جاده، رودخانهای که نامش «شکرآب» بود، نمایان شد. آبی شفاف و خنک که از قلههای نه چندان دور سرچشمه میگیرد و پس از پیمودن حدود ۱۵ کیلومتر در نهایت به رودخانه جاجرود میرسد.
امامزاده کوهنوردان
مسیرمان را از کنار رودخانه ادامه دادیم تا به آرامگاه امامزادهای که کمتر از دو ساعت با ما فاصله داشت و کوهنوردان بسیاری برای زیارت از آن استفاده میکردند، برسیم. هر چه پیش میرفتیم زیباییها بیشتر میشد. کوههای دور دست، باغهای انبوه، کانالهای آب و کوهنوردانی سحرخیز که با صورتهای خندان در حال بازگشت بودند و به ما که در میانه مسیر بودیم، خسته نباشید میگفتند. کم کم مسیرمان از رودخانه فاصله گرفت و به یک دوراهی رسیدیم. خوشبختانه در تمام دوراهیها با تابلوی مناسبی راهی را که به امامزاده میرسد، مشخص کردهاند و محلیها هم در تمام مسیر به خوبی گردشگران را راهنمایی میکنند. حالا باید از کوهی پیچ در پیچ بالا میرفتیم. بالاخره با گذر از سربالاییها به ساختمان امامزدهای رسیدیم که به از راه رسیدگان امان میداد و عطر خوش غذاهای محلی، سبزیهای کوهی و چای آتشین در هوایش پیچیده بود.
بازگشت به خانه
کمی تا غروب مانده بود و بادهای سرد پاییزی کارشان را شروع کرده بودند که از امامزاده به روستا برگشتیم. مقداری لواشکهای محلی، سماق کوهی، گلابیهای خوشمزه و سبزیهای محلی را بهعنوان سوغاتی تهیه کردیم و برای بازگشت به سوی خانه راه افتادیم.
ارسال نظر