سفر دو روزه در استان سمنان
پرسه در تاریخ دیار کویری
گاهی جادهها مثل ماشین زمان عمل میکنند و مسافران را به رخدادها و روزگارانی میبرد که شاید صدها یا هزاران سال از وقوع آن گذشته است. برای من یکی از این جادهها، مسیری است که تهران را به شهرهای استان سمنان وصل میکند و برایم از قصههایی میگوید که شنیدنی و دیدنی هستند. این سفرنامه از سفری دو روزه میگوید که به قصد بازدید از دهنمک، سمنان، دامغان و شاهرود انجام شد.
از کجا آغاز کردیم؟
وسایل را از شب قبل در صندوق ماشین چیدیم و صبح زود سفرمان را از تهران به سمت جادههای شرقی آغاز کردیم. هنوز آفتاب در رختخواب گرمش بود که به جاده «امام رضا(ع)» رسیدیم و قبل از ساعت شش صبح از تهران برای دو روز خداحافظی کردیم. مسیرمان را از میان کارخانهها، سولههای کارگاهی، دشتهای خشک و کوههایی که در تاریکی گرگ و میش صبح اسرارآمیزتر از همیشه به نظر میرسیدند ادامه دادیم. چیزی تا طلوع آفتاب نمانده بود که به اولین محل توقفمان یعنی «دهنمک» رسیدیم؛ منطقهای که با یک جاده فرعی از مسیر اصلی جدا میشد و دیدن دیوارهای «کاروانسرای دهنمک» بهترین نشانه برای مسافرانی است که میخواهند اینجا را ببینند.
یادگاری صفویان
ماشین را کنار کاروانسرای دهنمک گذاشتیم و برای گشت و گذار صبحگاهی آماده شدیم. هیچ ترددی در کوچهها و مسیرها دیده نمیشد و تنها صدایی که برای لحظاتی سکوت را شکست عبور قطار مشهد بود. روبهروی کاروانسرا، یک یخچال طبیعی قدیمی با معماری تحسین برانگیز را پیدا کردیم. در گذشته زمستانها در اینجا یخ جمعآوری میکردند و معماری پلکانی یخچال باعث میشد تا در هوای خشک و گرم کویر آن یخها با سرعت بسیار کمی آب شوند و در نتیجه تقریبا در تمام روزهای گرم سال، مردم یخ و آب خنک برای نوشیدن داشتند. بعد از یخچال برای ورود به کاروانسرا حرکت کردیم. بعد از پرداخت ورودیه، متصدی کاروانسرا برایمان گفت که این محل از چند سال پیش مرمت شده و بیشتر منجمان و عاشقان آسمان شب به آن سر میزنند. از کنار حجرههای کاروانسرا که هر کدام با سلیقه و با حفظ شیوههای سنتی مرمت شده بودند گذشتیم و از پلههایی به پشتبام کاروانسرا رفتیم. از ایوان و بام کاروانسرا به جاده و دهنمک نگاه کردم و روزگارانی از برابر چشمم گذشت که پادشاهان صفوی در ساختن کاروانسرایی اینچنینی همت کردند و گنجینه نیکی را به جا گذاشتند. بعد از کمی گشت و گذار، فهمیدیم کاروانسرا به جز امکانات شبمانی، دو تلسکوپ قوی و بزرگ، فروشگاه صنایع دستی و رستورانی برای سرو صبحانه، ناهار و شام دارد. تصمیم گرفتیم صبحانه را در کاروانسرای دهنمک صرف کنیم و بعد به راهمان ادامه دهیم. منوی رستوران کاروانسرا متنوع و جالب بود. برایمان در شاهنشین کاروانسرا پارچه ترمهکاری آبی رنگی پهن کردند و خوراکیهایی که بهعنوان صبحانه انتخاب کرده بودیم را برایمان آوردند. تمام اینها در کنار استکانهای قرمز و کمر باریکی که تصویر پادشاهان قجری روی آن شکل بسته و عطر نان تازه که تمام شاهنشین را پر کرده بود، صبحانهای بهیاد ماندنی را برایمان رقم زد. بعد از صبحانه، آبانبار نیمه ویران کاروانسرا را نیز دیدیم و بعد برای ادامه سفرمان به جاده بازگشتیم.
کشف سرزمینهای متروکه
خورشید خودش را در آسمان چند پلهای بالا کشیده بود که دوباره به جاده بازگشتیم. حالا کوههای زیبا و شگفتانگیز مسیر با رنگهایی که مانندش را در کمتر جایی میشد پیدا کرد، در دو طرف جاده میدرخشیدند. میدانستم وجود برخی مواد معدنی، این رنگهای زیبا را به کوهها داده است و لابهلای برخی از آنها معادن نمک و یادگارهایی از دوران بسیار کهن زمینشناسی وجود دارد. حدود یک ساعت در جاده پیش رفتیم که ناگهان روستاهای متروکه و خالی از سکنهای توجهمان را جلب کرد. تقریبا هرنیم ساعت یکی از این روستاها را میدیدم و کنجکاویمان درباره اینکه در آنجا چه میگذرد بیشتر و بیشتر میشد. بالاخره برای دیدن یکی از آنها از جاده خارج شدیم و در بخشی از زمین خشک و کویری منطقه توقف کردیم. از ماشین پیاده شدم و به سمت خانههایی رفتم که بیشتر دیوارهایشان فرو ریخته بود و درختانش چون اسکلتهایی باقیمانده از جنگهای سخت، سوخته بودند. تنها رهگذر آنجا باد بود و تنها موجودات زنده بوتههای اسفندی که کمی سبزینه در خود ذخیره کرده بودند. بیشک روزی این روستا سرزمینی آباد و زیبا بوده که حالا شاید در اثر بیآبی یا مهاجرت به دیار فراموش شدگان تبدیل شده بود. با تمام اینها هنوز هم این روستا زیبا و تماشایی بود.
ادامه دارد...
ارسال نظر