دلالها در «بیست زخم کاری»
حالا که دیگر طوری شده که انگار همه شب و روز در رسانههای اجتماعی کنار هم نشستهایم. پس بیشتر اطلاع پیدا میکنیم و کشمکشهای سیاسی و اجتماعی و غیره نمونههای تاریخی و ادبی را یاد کتابخوانها میآورند. نمونه زیاد است. این مفاسد اقتصادی مدام متورم شده چند سال اخیر خودمان هم مرا زمانی یاد «مکبث» شکسپیر انداخت. چطور متحدان دیروز در لشکرکشیها و چاپیدن غنایم، سر هم را میبرند و میخواهند جای هم را بگیرند و یکی یکی کم میشوند. در «مکبث» شاه بعد از جنگ با نروژیها توسط سرداری و به وسوسه لیدی مکبث کشته میشود. جادوگرها برای سردار پیشگویی موفقیت و مرگش را میکنند. در «بیست زخم کاری» مالکی بعد از امضای قراردادی سود آور با هیاتی نروژی، حق دلالی را به حساب خودش واریز میکند تا حاج عمو ریزآبادی را که با دو پسرش و با دیگر خاله و خالوزادهها بساط واردات قاچاق و دلالی راه انداخته و میلیونها تومان سود را خودش و پسرهایش میبرند، تحت فشار بگذارد. اما سمیرا، زن مالکی که قبلا در لندن دوست ریزآبادی بوده، وارد ماجرا میشود و داستان نقطه عطف خونین و هولناکی پیدا میکند. حالا برای این داستان و برای بلای اقتصادی که مثل بهمن مدام روی سرمان میریزد باید چه تکنیک روایی و زبانی انتخاب میکردم؟ زبانی موجز و بی پیرایه. ضربآهنگی تند. تکنیکی نزدیک به فیلم. کنار گذاشتن وصف و توصیفهای زاید برای مثلا خلق شخصیت. کنار گذاشتن فصل بندی معمول در رمانها تا خواننده با سیل حوادث جلو برود، بی آنکه تقطیع بخشها حواسش را منحرف کند. خیلی از دوستان نویسنده و منتقد نظر لطف داشتهاند و خیلی از خوانندهها گفتهاند که یک نفس رمان را خواندهاند.
ارسال نظر