«از آینده نترسیم»

اما ایران همواره از سخت‌ترینِ این بحران‌ها عبور کرده است، بی آنکه آسیب‌های وارده به شیرازه کشور، بدنه جامعه، تمامیت ارضی و امنیت ملی تناسب چندانی با حجم، میزان و سنگینی هجمه‌ها داشته باشد. امروز نیز ایران در برابر چالش‌هایی که دونالد ترامپ، جان بولتون و امثالهم قصد ایجاد آن را دارند به مراتب مقاوم‌تر و کارآمدتر از آنی است که کارگزاران «جنگ روانی» به افکار عمومی القا می‌کنند؛ خاصه اینکه چالش‌های «برجامی» پیش‌ رو به مراتب از بحران‌های گذشته ساده‌تر و قابل مدیریت‌تر هستند. قطعا همه ایرانیان ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در تهران،‌ حمله صدام حسین، اِشغال سه استان مرزی کشور، حملات شیمیایی، جنگ نفت‌کش‌ها، سرنگونی هواپیمای مسافربری و بحران‌های اول انقلاب و مخاطرات همراه آن‌ را به یاد دارند. اگر از آنها بگذریم، شاید بسیاری از خوانندگان این سطور به خاطر داشته باشند که در اواسط دهه۱۳۷۰ نیز همه سفرای کشورهای مهم اروپایی -‌ به بهانه صدور حکمی در یک دادگاه در آلمان - ناگهان تهران را ترک گفتند و در اوج روند «عادی‌سازی»‌ روابط، انزوای کم‌سابقه‌ای برای کشور رقم زدند. قطعا به یاد دارند «قانون ایلسا» در بحبوحه تلاش برای بازسازی زیرساخت‌های جنگ‌دیده کشور در آمریکا به تصویب رسید و حتما یادشان هست در ماجرای انفجار «برج‌های الخبر» عربستان سعودی در سال ۱۹۹۶ - که در آن ایران متهم به دست داشتن در قتل ۱۹ تفنگدار آمریکایی شد - رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده (بیل کلینتون) مقدمات حمله هوایی، موشکی و حتی زمینی به ایران را نیز تدارک دید؛ تا جایی که حتی به مشاور خود - ریچارد کلارک - تاکید کرده بود «دنبال یک حمله نیم‌بند نیستم!» حتما خوانندگان این سطور به یاد دارند در اواخر دهه ۱۳۷۰ نیز،‌ در واکنش به کشتار دیپلمات‌های ایرانی در کنسولگری مزارشریف در افغانستان، بیش از ۲۷۰ هزار نیروی نظامی ایران در نواحی مرزهای شرقی کشور مستقر شدند و چگونه ایران در آستانه جنگی تمام عیار با طالبان و دولت‌های حامی و پشتیبان آن (از جمله پاکستان هسته‌ای، عربستان سعودی و آمریکا) قرار گرفت. قطعا افکار عمومی ایران به خاطر می‌آورد تنها پنج سال بعد از آن، چگونه دولت «جورج بوش» به دو کشور همسایه حمله کرد، حکومت‌ها را سرنگون کرد، نیروهای نظامی خود را در آنها مستقر ساخت و با «محور شرارت»‌ خواندن ایران - و بهانه‌تراشی حول محور «برنامه هسته‌ای» - می‌رفت تا مقدمات حمله نظامی را نیز مجددا فراهم آورد.   بدون تردید ماجرای انتقال پرونده هسته‌ای از شورای حکام آژانس به شورای امنیت، تحریم‌های چندجانبه، قطعنامه‌های فصل هفتمی، تحریم‌های اتحادیه اروپا، اجماع بی‌سابقه دولت‌های دوست و دشمن و سازمان‌های بین‌المللی علیه ایران، تحریم نفت، تحریم بانک مرکزی،‌ اخراج دانشجویان ایرانی از دانشگاه‌ها، مسدودسازی حساب‌های بانکی شهروندان، تهدید‌های نظامی و انزوای مجدد ایران - که هربار با خروج نمادین سفرا و نمایندگان همه کشورها از محل سخنرانی رئیس‌جمهور وقت ایران تجلی می‌یافت - در خاطر مردم کشور واضح و زنده است.

در واقع، اینها همه بخشی از تاریخ معاصر پر فراز و نشیب ایران است که شاید تلخی‌اش هنوز در کام بسیاری از مردم به جا مانده باشد. اما نکته‌ای که باید در کنار آن در اذهان عمومی باقی بماند نیز این حقیقت است که ایران سرانجام از همه این بحران‌ها عبور کرده است و هرچند هزینه داده است، اما آسیب‌ها و خساراتی که از این بحران‌ها دیده، با آسیب‌های دائمی و غیرقابل جبرانی که کشورهای دیگر در شرایط مشابه متحمل شده‌اند قابل مقایسه نیست. حقیقت این است که از پس تمام این آزمون‌ها و بحران‌ها، ایران نه عراق شد، نه یوگسلاوی، نه کره شمالی، نه افغانستان، نه لیبی و‌ نه سوریه.

در واقع، برخلاف سایر کشورهایی که در معرض هجمه‌های مشابه اقتصادی، نظامی و روانی قرار گرفتند،‌ نه در ایران قحطی و کمبود مواد غذایی و حیاتی به وجود آمد، نه بیماری‌های واگیردار شیوع یافت، نه زیرساخت‌ها به کُل نابود شد، نه جنگ داخلی درگرفت، نه بخشی از کشور جدا شد، نه بخشی از آن به‌دست گروه‌هایی مانند داعش افتاد، نه استبداد نظامی مطلق بر همه امور حاکم شد، نه مردم در قصابی‌ها و نانوایی‌ها بر سر گوشت و نان به جدال و نزاع با یکدیگر افتادند. قطعا فشار معیشتی در مقاطعی زیاد شد، گاهی قیمت دلار بالا رفت، نارضایتی تشدید شد؛‌ اما ایران هر بار - با موفقیت نسبی قابل قبولی - از بحران گذشت و حتی در پیشبرد بسیاری از پروژه‌های عمرانی، صنعتی، کشاورزی و در راستای توسعه اقتصادی و بعضا سیاسی گام‌های مثبتی برداشت. حتی اصغر فرهادی از تهران نیز دو جایزه اُسکار هم برنده شد!  حال، ایران مجددا در معرض چالش‌های جدیدی قرار گرفته است. قدرت گرفتن دونالد ترامپ در آمریکا و موضع او نسبت به «برجام» یک بار دیگر ایران را نیازمند به نوعی مدیریت بحران کرده است. اما هرچند این چالش نیز مهم است، ولی به هیچ‌عنوان به مهمی، شدت و حساسیت برخی از موارد فوق‌الذکر نیست. این بار، برخلاف تمام موارد فوق، ایران تنها نیست و هیچ‌ اراده و اجماع فراگیری در سطح بین‌المللی برای بازگرداندن شرایط آن به شرایط پیش از برجام و احیای سازوکارهای قهریه گذشته وجود ندارد. این بار، نه تنها متحدان راهبردی ایران با او همراهی می‌کنند، بلکه موضع بسیاری از متحدان سنتی ایالات متحده نیز به مواضع تهران نزدیک‌تر است. این بار،‌ چنانچه ایران، چالش ترامپ را هوشمندانه مدیریت کند، هیچ‌یک از شرایط سیاسی و حقوقی برای استفاده از اهرم‌های بین‌المللی علیه ایران، برای احیای سازوکارهای تحریم‌های چندجانبه و گسترده، برای موثرسازی تحریم‌های ثانویه - یا برای فراهم‌ کردن بستر لازم برای رویارویی نظامی - مهیا نخواهد بود.

این بار، نه تنها کاخ سفید از اهرم «شورای امنیت» محروم شده، نه تنها در درون صحنه سیاست داخلی کشورها، احزاب و افکار عمومی در برابر وضع مجدد تحریم‌ مقاومت خواهند کرد، بلکه در درون کمیسیون اتحادیه اروپا نیز - به دلیل عدم امکان ایجاد اجماع - حتی با نفوذترین دولت‌های اروپایی - مانند فرانسه - قادر نیستند یک قطعنامه تحریمی علیه ایران به تصویب برسانند. این بار، اگر مدیریت بحران صحیح باشد - که خواهد بود - ایران به دوران پیش از برجام برنخواهد گشت.

این بار - حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که ترامپ موفق به خارج کردن یکجانبه آمریکا از برجام شود - امری که قطعی نیست - مهم‌ترین وظیفه دستگاه سیاسی ایران ایجاد سازوکارها و ائتلافات جدید بین‌المللی برای خنثی‌سازی تاثیر اقدامات آمریکا و «تطبیق» شرایط به وضعیت جدید خواهد بود. این فرایند «تطبیق» کاملا در دسترس و میسر است. فقط لازمه آن این است که افکار عمومی - به کمک کارگزاران و گردانندگان فضای عمومی - اعم از شخصیت‌های فرهنگی، هنری و غیره - تلاش کند مغلوب «جنگ روانی» نشود؛ چرا‌که «التهاب»، «ترس» و «تردید» خود عوامل تحقق بی ثباتی و تشدید بحران‌ هستند.