آیا سرمایهداری در جایی بیرون از اروپا آغاز شد؟
صدر اسلام و زایش سرمایهداری
هرکس خانهای میفروشد و سود میکند، میخواهد بداند با پولی که بهدست میآورد چه کند. اگر در شهری با بازار پررونق املاک زندگی میکنید، تصمیم معقول اغلب خرید ملک دیگری است. چنین راهبرد سرمایهگذاری چیز جدیدی نیست. چنین روشی در شهری با بازار املاک پررونق در اوایل قرن هفتم در عربستان، یعنی مدینه، امتحان و آزمایش شدهبود. در آنجا رهبر جامعه اسلامی به هرکس که ملکی میفروخت این توصیه را میکرد: «پس از خرید خانه مسکونی آن را نفروش چراکه فروش خانه کراهت دارد و پول فروش آن برکت ندارد، مگر آنکه پیش از آنکه فروش خانه، زمینه خرید خانه بهتر و مناسبتری را فراهم کرده باشی.» در اینجا یک توصیه سرمایهگذاری روشن و سرراست داریم: اگر از راه ملک پولدار میشوید، پس آن پول را در کار ملک حفظ کنید. در این توصیه هیچ چیز غیرعادی وجود ندارد، بهجز شخص گوینده آن. توصیه به سرمایهگذاری در زمین و ساختمان از سوی بنیانگذار اسلام حضرت محمد(ص) آمده است. پیامبرانی که مشاوره سرمایهگذاری داده باشند در اقلیت هستند. برای مثال، تصور اینکه کسی از عیسی (ع) یا بودا پرسیده باشد بهتر است پسانداز خود را به چه کاری اختصاص دهم، دور از ذهن است، اما برای محمد(ص)، دادن مشاوره سرمایهگذاری کاملا با نحوه برداشت او از منصب و مقام خود مطابقت داشت. دین اسلام، برای هر کاری که مسلمانان انجام میدهند راهنماییهایی دارد که این شامل کسبوکار نیز میشود. محمد(ص) اطلاعات زیادی درباره سرمایه و شیوه سرمایهگذاری داراییها داشت. او شایستگیهای خود را در حرفه تجارت به اثبات رسانده بود و در سفر کاروانهای تجاری حضور فعالی داشت. او حتی در بخشی از فعالیت اقتصادی خود مدیریت کارگاه تولید کالاهای چرمی را عهدهدار شد. زمانیکه محمد(ص) طی ۱۰سالآخر حیات خویش، جامعه اسلامی را در مدینه تاسیس کرد، حدود چهار دهه تجربه کسبوکار را در پشتسر داشت.
اسلام از بسیاری جهات با سایر ادیان متفاوت است، اما آنچه اینجا مدنظر داریم فهم این نکته مهم است که چگونه اسلام- دینی که بهدست یک کارآفرین بنا نهاده شد- نشانه پیدایش سرمایهداری ابتدا در مدینه، سپس در عربستان و در قلمرو اسلام و در نهایت فراتر از مرزهای اسلام به اروپا بود، اما پیش از پرداختن به آن، ابتدا اصطلاح «سرمایهداری» و معنای آن را به اختصار بررسی میکنیم. واژه سرمایهداری آنقدر زیاد بهکار میرود که شاید فکر کنیم همه در مورد معنای آن توافق دارند، اما اینطور نیست. احتمالا انتظار میرود در آثار آدام اسمیت و کارل مارکس، دو اقتصاددانی که ماهیت سرمایهداری را نخستینبار توضیح دادند، تعریفی از این اصطلاح پیدا کنیم. جالب اینکه اسمیت هرگز از این اصطلاح استفاده نکرد و در تمام کتابهای مارکس تعداد اشارات به سرمایهداری انگشتشمار است.
اما این ماکس وبر جامعهشناس بود که اشاره کرد سرمایهداری چیزی بیش از شیوه انجام کسبوکار است: سرمایهداری شیوه سازماندهی جامعه است. سرمایهداری به چیزی بیش از انباشت کالا، یا ساخت کارخانه یا خانههای اعیانی اشاره دارد. هر جامعهای که محصولی تولید میکند لزوما سرمایهداری نیست. ماکس وبر گفت، آنچه سرمایهداری را متمایز میکند، چارچوب ذهنی خاصی است که باعث میشود شخص خواهان تولید و تجارت کالاها باشد. کاملتر بگوییم سرمایهداری از مجموعه خاصی از نگرشها نتیجه گرفته میشود، بهویژه، تمایل به وقت گذاشتن و زحمتکشیدن با این قصد که در بلندمدت سودی برداشت شود.
بنابراین، از زمان ماکس وبر تاکنون، سرمایهداری بهعنوان مجموعهای از نگرشهایی که جامعه را شکل میدهد، درک شدهاست، اما هیچ توافقی در مورد زمان نخستینبار ظاهرشدن آن نگرشها، یا چه چیزی باعث بهوجود آمدن آنها شد، وجود ندارد. برای مثال، یونانیان و رومیانباستان امپراتوریهای بزرگی ایجاد کردند، اما هیچ مفهوم و تصوری از سرمایهداری نداشتند و هیچ ادبیات اقتصادی قابلذکری از خود برجای نگذاشتند، اما اگر یونانیها و رومیها سرمایهداری را بهوجود نیاوردند، چه کسانی این کار را کردند؟ ماکس وبر عقیده دارد سرمایهداری در دامن پروتستانتیسم پرورش یافت و یک نمونه عالی آن این سخن بنجامین فرانکلین است، زمانیکه گفت: «وقت طلاست.» او؛ در واقع سرمایهداری را در یک کلام توضیح داد، اما به دیدگاه وبر اعتراض وارد است، چون سرمایهداری پیش از آن، در جمهوریهای بازرگانی ایتالیایی مانند ونیز هم وجود داشت. برای تعیین این لحظه مهم تاریخی- لحظهای که سرمایهداری شروع شد- هنوز توافقی بهدست نیامده است. با این توضیحات به اسلام و محمد(ص) و حرفه او در کسبوکار بازمیگردیم. محمد(ص) از یک سلسله باقدمت کارآفرینان برجسته در مکه میآمد و خود نیز ازجمله بازرگانان این شهر بود. هنگامی که محاصره اقتصادی شد و کسبوکارش تحریم شد بیشتر پول خود را از دست داد، اما ثروت کلان خود را دوباره ایجاد کرد. چنین واقعیتی جنبه دیگری دارد که محمد را از عیسی و بودا جدا میکند: آنها فقیر از دنیا رفتند، درحالیکه محمد، هنگام درگذشت، ثروتمندترین عرب زمان خود بود.
پس سودمند است که به زندگینامه و پیشینه خانوادگی محمد(ص) نگاه کنیم. بازخوانی مرسوم از زندگی او شامل این وقایع مهم است: پدر محمد(ص) پیش از تولدش درگذشت؛ در نوجوانی از راه چوپانی امرار معاش میکرد؛ در ۲۵ سالگی با خدیجه بانوی ثروتمند مکه ازدواج کرد؛ پس از آنکه مخالفان اسلام به زور از مکه بیرونش کردند، یک جامعه انشعابی در مدینه تاسیس کرد و در عرض ۱۰سال بیشتر عربستان را زیر پرچم اسلام متحد کرد، اما داستان ادیان و تجارت در مکه با محمد آغاز نشد. از همان ابتدا، زندگی مدنی در مکه پیرامون کعبه، این مکان مقدس، میچرخید. در قرن پنجم مدیریت کعبه را شخص قصی که مدعی سرپرستی کعبه برای قبیله خود بود برعهده گرفت. دو خاندان بنیامیه و بنیهاشم متولی کعبه شدند. هاشم که نامش بر طایفه بنیهاشم گذاشته شد، بازرگانی بود که به دلیل دیپلمات تجاریبودن به شهرت رسید. او توافقهای تجاری با بادیهنشینها و دولتهای خارجی امضا کرد؛ پیمانهایی که منعقد کرد سفرهای کاروانی در بیابانها را ایمنتر و سودآورتر کرد. سومین شخصیت برجسته در خانواده او عبدالمطلب بود که مذاکرات را برای دفع حملات به مکه رهبری میکرد. قصی، هاشم و عبدالمطلب در شکلدهی به هویت مدنی مکه شخصیتهای کلیدی بودند: قصی قوانینی برای مدیریت کعبه وضع کرد؛ هاشم قراردادهای تجاری منعقد کرد و عبدالمطلب از مکه در برابر حمله دفاع کرد. این سه نفر برای شرح زندگی محمد(ص) مهم نیز بودند، چون او از نسل آنها بود. هنگامی که محمد آمد و نیاز به اصلاح دین و جامعه را در مکه اعلام کرد، مکهایها به سخنان کسی گوش میدادند که خاندانش در طول نسلهای متمادی در تاریخ این شهر، در دین، تجارت و جنگ نقش برجستهای داشتند. محمد حدود چهل سالگی دریافت باید به تبلیغ اسلام بپردازد. حال به فعالیتهای کسبوکاری او تا پیش از آن زمان میپردازیم.
محمد از همان اوان کودکی باید روی پای خود میایستاد و هزینه زندگیاش را شخصا میپرداخت. پدرش پیش از تولدش مرده بود و مادرش در 6سالگی فوت کرد. محمد درحالیکه دارایی کلانی به ارث نبرده بود، یک دارایی به ارث برد که به او در حرفهاش کمک فراوانی کرد: خانوادهاش با بزرگان و فرادستان بازرگان مکه متصل و مرتبط بودند. هنگامی که محمد به اواسط دههسوم زندگی رسید، عمویش او را به خدیجه بنت خویلد، یکی از ثروتمندترین سرمایهگذاران مکه، معرفی کرد که او را وارد کسبوکار کرد و مدتی بعد باهم ازدواج کردند. محمد از طریق ازدواج به پول کلانی دسترسی یافت. او نخستین کسی بود که اعراب را در قالب یک کشور متحد کرد، اما هنگام استقرار در مدینه، یک دولت جدید اعلام نکرد. آنچه در آنجا تاسیس کرد دو نهادی بود که حوزه عمومی را در هر شهری که مسلمانان تاسیس کردند، شکل میداد: مسجد و بازار. تمرکز ما روی دومین نهاد است. هنگام ورود محمد به مدینه، در این شهر چهار بازار وجود داشت. هنگامی که تصمیم گرفت بازار جدیدی ایجاد کند، ساکنان محلی مدینه سعی کردند جلوی او را بگیرند، با این حال او پافشاری کرد و بازار خود را با این اعلام به یاران خویش افتتاح کرد: «این بازار شماست؛ مباد در اینجا سخت بگیرند یا مالیات گرفته شود.» (تاریخ مدینه منوره، تالیف عمر ابنشبه، ترجمه حسین صابری، ۱۳۸۰، ج.ا، ص. 294، تهران: نشر مشعر.)
محمد میخواست این بازار بزرگ باشد: بازار جدید مدینه میدان وسیعی بود که ساختمان و سایبانی نداشت، سوار در آن میدان پیاده میشد و مرکب خود را در جایی قرار میداد، سپس در بازار میگشت، در عینحال مرکب خود را میدید و چیزی از دید او پنهان نمیماند. علاوهبر این، او برای جذب بازرگانان از بازارهای دیگر مشوق مالی ایجاد کرد، زیرا تجارت در این بازار معاف از مالیات بود، پس تعجبی ندارد که بازرگانان محلی از این رقیب ناراضی بودند. زمانیکه محمد برای جذب کسبوکار، مشوق پولی تعیین کرد، با رویکرد مدیریت کلی او مطابقت داشت. او اغلب سیاستهای خود را با ایجاد مشوقهای مالیاتی و مقررات مالی ترویج میکرد. یک مثال: در جنگ، هر جنگجو که اسب داشت، سهبرابر حقوق مبارزی را دریافت میکرد که پیاده میآمد. محمد با دادن سهبرابر نرخ مرسوم به سربازان سواره نظام خود، بهزودی توانست سواره نظام بزرگتری نسبت به دشمنان خود به میدان بفرستد که یکی از دلایل موفقیت نظامی او بود. مشوقهای پولی با برنامهریزی نظامی محمد کاملا مرتبط بود.
با بازگشت به تجارت و بازرگانی، حال به چارچوب محمد برای کسبوکار میرسیم. ماهیت آن کسبوکار چه بود؟ مدتها پیش از ظهور اسلام، اعراب تاجران مسافتهای دوری بودند که اروپا و آسیا را بههم متصل میکردند. بازرگانان در قالب کاروانها سفر میکردند و در روزگار محمد، کاروانی که از مکه حرکت میکرد، تا 2500 شتر را شامل میشد. کاروانداری مسوولیت خطیر و بسیار پیچیدهای بود: تعداد زیادی شریک و همراه باید در مورد تاریخ حرکت کاروان به توافق میرسیدند و باید مطمئن میشدند که کالاها و مایحتاج آنها بموقع برای آن تاریخ آماده است. برای اینکه همه اینها اتفاق بیفتد باید چیز دیگری نیز فراهم میشد: کاروانها برای مدت طولانی میرفتند، بنابراین کسانی باید پولی بابت پرداخت هزینه کالاهایی که آنها حمل میکردند و امیدوار بودند بفروشند، پرداخت کند. کسانی باید ریسکهای این سرمایهگذاری جسورانه را متقبل میشدند. بهعبارت دیگر تجارت کاروانی به سرمایهگذارانی جسور و خطرپذیر نیاز داشت.
نخستین سرمایهگذاری جسورانه محمد حرکتی کوچک بود که فقط از دو شتر تشکیل میشد. با توجه به اینکه تعداد شترها در کاروان به بیش از 2هزار شتر میرسید، میتوان تصور کرد چقدر سرمایهگذار و مدیر در مکه وجود داشتهاست. این شرکتها را «قراض» مینامیدند و شبیه شرکتهای سرمایهگذاری جسورانه امروزی کار میکردند: در هر شراکت باید درباره نحوه تقسیم سود و زیان و اینکه چه کسی هزینهها را بپردازد، توافق میشد. خدیجه، همسر محمد، یکی از این سرمایهگذاران حرفهای در قراضها بود. وصلت محمد و خدیجه 24 سال ادامه داشت، بنابراین او آگاهی دست اول از مسائل مربوط به سرمایهگذاری در قراض داشت.
در مدینه، محمد نهتنها بازار جدیدی تاسیس کرد، بلکه قوانینی نیز در مورد نحوه انجام تجارت وضع کرد. این ما را به سنگبنای اخلاق کسبوکار اسلامی میرساند؛ یعنی این بیان قرآنی که «خدا خریدوفروش را حلال و ربا را حرام گردانیده است» (سوره بقره، آیه 275.) این یک جمله بههم پیوسته است و هر دو جزء آن مهم هستند. قرآن فعالیتهایی را که موجب استثمار وامگیرندگان میشود، ممنوع میکند، اما تجارت عادلانه را تایید میکند. عواقب و پیامدهای بیحسابی از ممنوعیت ربا در قرآن وجود دارد که نمیتوانیم همه آنها را اینجا مرور کنیم، اما برای اهداف کنونی، آنچه اهمیت دارد این است که قرآن سرمایهگذاریهایی از قبیل آنهایی که در قراض انجام میشود را تایید میکند. محمد نوآوریهای مهم دیگری را در مدینه مطرح کرد. یکی از موارد بهویژه جالبتوجه جلوگیری از محدودکردن و حد گذاشتن بر قیمتها بود. در مدینه قحطی شد و طبق پیشبینیها قیمت موادغذایی بالا رفت. بسیاری از خانوادهها تحتفشار مالی قرارگرفتند و برای کمک به محمد مراجعه کردند و از او خواستند سقفی برای قیمتها تعیین کند. محمد مدیری بود که برای رسیدن به اهدافش از گرفتن تصمیمات سخت طفره نمیرفت، بنابراین پیروان او از واکنش رهبر خود شگفتزده شدند چون او از مداخله در قیمتهای تعیینشده توسط بازار خودداری کرد. آنها علت را از او پرسیدند و او دلیل خود را چنین بیان کرد: «همانا خداوند قیمتگذار است.» (ابنحجر عسقلانی به نقل از انسبن مالک، بلوغ المرام، حدیث شماره 679.) محمد اعلام کرد با وجود اینکه پیامبر خدا است، هیچ ماموریتی برای تنظیم قیمتها ندارد. اگر پیامبر برای این کار هیچ ماموریتی نداشت، پس هیچ مقام حکومتی دیگری نیز چنین ماموریتی نداشت. زمانیکه محمد مانع از حد تعیینکردن برای قیمتها در بازار مدینه شد، کتاب قوانین مدیریت اقتصادی را که از آغاز تاریخ بینالنهرین وجود داشت، کنار گذاشت. از قدیم، هرجا که ممکن بود، مقامات دولتی قیمتها را تجویز میکردند و مشتریان میتوانستند هر زمان که فکر میکردند کاسبی قیمت زیاده از حدی میگیرد، شکایت کنند، بنابراین زمانیکه محمد گفت نمیخواهم قیمتها را تعیین کنم چون چنین کاری عمل خلاف دینم است، گامی بسیار مهم برداشت.
پس از مرگ محمد، جانشینان او زحمات زیادی کشیدند تا از اقدامات بازارگرایانه وی پیروی کنند. برای مثال، علی(ع)، داماد محمد(ص) یکبار کاسبی را در بازار مدینه دید که غرفهای ساخته بود. علی اصرار کرد که آن را بردارد و به او گفت: بازار برای مسلمانان مانند عبادتگاه است: کسی که زودتر برسد میتواند تمام روز را تا زمانیکه از آن خارج شود برای خود نگه دارد، بنابراین هر غروب کسبه مجبور بودند غرفههای خود را بردارند و هر روز صبح میدان رقابت برای همه باز بود. برای توضیح اینکه چرا این معیارها برای شناخت تاریخ سرمایهداری اهمیت دارند، بهنظرات فردریش فونهایک، اقتصاددان قرن بیستمی اشاره میکنیم که عمیقا در مورد ماهیت بازارها فکر میکرد. به عقیده هایک، ویژگی بارز هر جامعه سرمایهداری، وجود بازار است.
امروزه ما اغلب از اصطلاح «اقتصاد بازار» بهجای اصطلاح «سرمایهداری» استفاده میکنیم. همانطور که هایک اشاره کرد، سیاستهای طرفدار بازار اثری موجدار بر جامعه دارند. وقتی بازارها برای تعیین قیمت آزاد باشند، تاثیرات متعاقب آن بر جامعه گستردهتر خواهد بود. بازارهایی که ثروت ایجاد میکنند به چارچوبهای قانونی برای محافظت از دارایی نیاز دارند. همچنین بازتابهایی نیز روی حیات فکری دارند: جامعهای که در معرض محصولات جدید قرار میگیرد، محیطی برای پژوهش علمی و فردگرایی را ایجاد میکند. تاریخ صدر اسلام در مسیری پیش رفت که هایک انتظارش را داشت: شهروندانی مرفه که خیریههای خصوصی، بهنام موقوفات را برای ارتقای خدمات عمومی وقف میکردند و رشد شدید دانش حقوقی که در مدارس وابسته به مساجد تدریس میشد. هایک اظهار کرد که بازارهای آزاد نوآوری دیگری را بهوجود میآورند؛ پول سالم. این اتفاق در اواخر قرن هفتم میلادی در اسلام رخداد، زمانیکه خلیفه عبدالملک، واحد پول اسلامی را بر پایه طلا و نقره معرفی کرد و نام آنها را دینار و درهم گذاشت. سکه نقره روم باستان دناریوس و سکه نقره یونانی درخما بود که این نامگذاریها نشان میدهد عبدالملک آرزو داشت بهعنوان جانشین یونان و روم باستان دیده شود.
هایک خاطرنشان کرد که اقتصادهای بازار برای تکامل نیازی به دولت ندارند و به این نتیجه رسید: دولتهای قوی میتوانند سد راه بازارها شوند. تاریخ عربستان سخن او را اثبات میکند: اعراب مدتها پیش از ایجاد دولت، بازارها را ایجاد کردند. اکنون به اقتصادهای اروپا در آن زمان نگاه میکنیم. پس از فروپاشی امپراتوری روم، سطح زندگی در اکثر نقاط گوناگون اروپا کاهش یافت و برای قرنها راکد ماند. حتی پس از اینکه شارلمانی یک امپراتوری جدید تاسیس کرد، رشد اقتصادی در اروپایغربی افزایش نیافت. در طول قرونوسطی، سطح زندگی در بیشتر اروپا اصلا افزایش نیافت. آن زمان هم که تجارت در اروپا جان گرفت، در جاهایی که انتظار میرفت اتفاق نیفتاد. شاید پیشبینی میکردیم که تجارت و بازرگانی در اروپا در شهرهایی مانند رم، راونا یا میلان که قبلا در دوران باستان ثروتمند بودند، رونق بگیرد، با این حال هیچیک از این مراکز معروف قدرت و فرهنگ تبدیل به قطب تجاری پیشرو نشدند. در برخی موارد، شهرهایی که تجارت در آنها تمرکز یافته بود، حتی در دوران باستان وجود نداشتند.
برای مثال، تاریخ ونیز را درنظر بگیرید. ونیز مکانی بعید برای ساختن شهر است، چون با باتلاقها و تالابها احاطه شدهاست. هیچکس آنجا ساکن نمیشود مگر مجبور شود. ونیز زمانی تاسیس شد که ایتالیا به تسخیر هونها درآمده و دچار هرج و مرج شدهبود، اما یک مزیت طبیعی داشت: مکان خوبی برای پنهانشدن بود. در شمال ایتالیا، خانوادههای مضطرب خانههای خود را ترک کردند و بهدنبال مکانی میگشتند که بعید بود مهاجمان آنها را پیدا کنند. ونیز، شهری که به ثروتمندترین مرکز تجاری ایتالیا تبدیل شد، شروع حیات خود را مدیون مخفیگاهبودن بود.
پس از عقبنشینی هونها، ونیزیها نخستین حرکت دیپلماتیک زیرکانه خود را انجام دادند: آنها تحتحمایت امپراتور بیزانس در قسطنطنیه قرارگرفتند. هر دو طرف از این توافق سود بردند: امپراتور پایگاهی در شمال ایتالیا بهدست آورد ونیزیها هم امتیازات تجاری در قسطنطنیه دریافت کردند. هدف ونیز کنترل قلمرو خود نبود؛ آنچه را ونیزیها به کمال رساندند یک مدل کسبوکار بود. آنها با سپردن این امر به امپراتور در قسطنطنیه که خود را ارباب آنها بداند، بر کاری که به بهترین وجه انجام دادند، تمرکز کردند: ترویج تجارت در فواصل طولانی. قدم به قدم، طی چند قرن، ونیزیها در مورد امتیازات تجاری بهبودیافته مذاکره کردند تا اینکه سرانجام حق تجارت در سرتاسر امپراتوری بیزانس را بهدست آوردند. به موازات آن، قراردادهای تجاری با مقامات قلمرو اسلامی منعقد کردند. در قرونوسطی، موقعیت ونیز در اروپا مشابه موقعیت هنگکنگ در خاوردور در قرن بیستم بود: تابع یک حاکمیت آنقدر دور که هیچ امید واقعبینانهای وجود نداشت که بتوان از شهر در برابر یک حمله جدی دفاع کرد، با این حال هیچکس هرگز نمیخواهد به شهر حمله کند، چون اگر این شهر به یک امپراتوری تعلق نداشتهباشد، امتیازات تجاری شهر بیارزش خواهد بود. به نفع هرکسی بود که ونیز را به حال خود بگذارد.
شباهتهایی بین ونیز و مکه وجود دارد: هر دو شهر در محیطهای بایر واقع شدهاند و برای کشاورزی مناسب نیستند و هر تاجری که عزم سفر میکرد، پیش از یافتن شریک تجاری، باید مسافت زیادی را طی میکرد. فرق کاروان زمینی با کاروان دریایی در این بود که یکی از صحراها میگذشت و دیگری در دریا کشتیرانی میکرد. خطرات هولناک بود: دریای مدیترانه خارج از کنترل دولت و در چنگال راهزنان و دزدان دریایی بود. زمانهایی بود که دولتهای اروپایی دوست داشتند تجارت بین شرق و غرب متوقف شود، اما هرگز موفق به تحقق آن نشدند. تجارت بین مسیحیان و مسلمانان فارغ از اینکه اربابان سیاسی در حال جنگ با هم بودند یا خیر ادامه داشت، بنابراین ونیز و سایر شهرهای مشابه، مانند جنوا، پیوندهای تجاری و تخصص تجاری را تقویت کردند و در این فرآیند ثروتمند شدند. امپراتورها و پادشاهان سهم چندانی در ترویج تجارت، چه در مکه و چه در ونیز نداشتند. چنین چیزی شاید یک تصادف عجیب بهنظر برسد، اما با آنچه هایک پیشبینی میکرد مطابقت دارد: بازارها برای رونق به دولتها نیاز ندارند. حتی این نتیجه منطقی هم گرفته میشود: احتمال دارد هرجا دولتها قوی هستند بازارها عقبمانده نگه داشته شوند؛ اتفاقی که در اروپا افتاد. جمهوریهای تجاری در سواحل ایتالیا نسبت به کشورهای دارای اقتصاد داخلی بزرگ، با سرعت بسیار بیشتری ثروتمند شدند. در قرن دوازدهم، جمهوری جنوا بیشتر از کل فرانسه مالیات میداد.
اینک به زایشها و محصولات ارتقایافته از نهادهای حقوقی و تجاری اسلامی در اروپا بپردازیم. آن دسته از اروپاییهایی که با کشورهای اسلامی تجارت میکردند، بیدرنگ با نهادهای اسلامی آشنا شدند و آنچه را آنجا دیدند در موطن خود بهکار گرفتند. درمیان نوآوریهای مختلف در اروپا میتوان به چهار مورد زیر اشاره کرد:
1) شیوه ساختاریافتن بنگاههای اقتصادی؛ 2) مطالعات برای توفیق کسبوکار؛ 3) تکامل موقوفات (قیمومت داراییها) ؛ 4) اصلاحات پولی.
با نهاد پیشرو بنگاهها و شرکتهای امروزی شروع میکنیم. همانطور که در بالا آمد، کاروانها در مکه متشکل از انبوهی از سرمایهگذاریهای خطرپذیر فردی بودند که در آن هر طرح سرمایهگذاری با توافقی بین سرمایهگذاران و مدیران اداره میشد. سفرهای دریایی بازرگانی در ونیز ساختار شرکتی مشابهی داشتند. نام این قراردادها کوماندا (commenda) بود که بین سرمایهگذاران و مدیران منعقد میشد و مشابه قراضها بود که برای کاروانها استفاده میشد. اسنادی از چنین توافقهایی موجود است که قدمت آنها به قرن دهم میلادی میرسد.
مورد همپوشان دیگر از اسلام به جهان مسیحیت، توسعه مجموعهای از مهارتها برای اداره کسبوکارها بود. برای مدیریت کسبوکار، مدیر باید توانایی نوشتن و حسابکردن داشتهباشد. در اروپای قرونوسطی، میزان سواد خواندن و نوشتن و حسابکردن بسیار پایین بود. برای مثال، بسیاری از بازرگانان در ونیز قرن دهم، قراردادها را با نقش علامت صلیب در محل امضای خود، امضا میکردند، با این حال در ابتدای قرن سیزدهم تقاضا برای آموزش مهارتهای حساب افزایشیافته بود و لئوناردو فیبوناچی ریاضیدان برجسته آن زمان، کتابی در زمینه حساب بازرگانی نوشت که نحوه محاسبه کسرها و نرخ بازده را نشان میداد. او ریاضیدان حرفهای بود کهزاده پیزا بود اما در الجزایر بزرگ شدهبود، جاییکه پدرش در مستعمره تجاری پیزا کار میکرد. فیبوناچی مانند بسیاری دیگر از ریاضیدانان اروپایی، ریاضیات خود را از معلمی عرب آموخت.
از فقه اسلامی نیز اقتباسهایی در اروپا وجود داشت. همانطور که پیشتر اشاره شد، خیرین در صدر اسلام مدارسی را که به مساجد متصل بودند، وقف میکردند. هدف از این کارها تربیت فقیه و وکیل بود. سازمانهای اروپایی با حضور در کشورهای صلیبی، شوالیههای معبد و راهبان فرانسیسکن، در معرض مستقیم نحوه کار این نهادها قرارگرفتند و نقش مهمی در بازتولید آنها در اروپا داشتند. شوالیههای معبد کلید تاسیس انجمنهای وکالت در لندن بودند. والتر دی مرتون یکی از مقامات بلندپایه انگلیسی آن زمان که روابط نزدیک با شوالیههای معبد داشت، کالج مرتون را در آکسفورد وقف و اهدا کرد. اساسنامه این کالج یک نمونه اولیه از شکل جدید شخصیت حقوقی در اروپا است؛ همان چیزی که اکنون نهاد تولیت (تراست) مینامیم.
سازمان تولیتی به سه طرف نیاز دارد: اهداکننده، کسی که داراییهای تشکیلدهنده موقوفه را تحویل میدهد؛ مدیر که نباید ارتباط شخصی و نزدیکی با اهداکننده داشتهباشد؛ و ذینفعان مقررشده که حق و حقوق آنها در منافع و خدمات این تولیت باید مشخص شود. در حقوق عرفی، ساختار سهجانبه تولیت یک مفهوم حقوقی بدیع بود، اما دارای سابقهای بود که همانا وقف اسلامی است. قانون تولیت در انگلستان با بسیاری پروندههای آزمایشی تثبیت شد و شاکیان این پروندهها اغلب اعضای شوالیههای معبد یا راهبان فرانسیسکن بودند. با توجه به اینکه فرانسیسکنها در کشورهای اسلامی بیش از هر فرقه مسیحی دیگری حضور داشتند، چنین اتفاقی به هیچوجه نمیتواند تصادفی باشد.
چهارمین حوزهای که اروپاییها از الگوی اسلامی پیروی کردند، اصلاحات پولی است. تا ابتدای قرن سیزدهم میلادی تنها جایی در اروپا که سکه طلا ضرب میکرد امپراتوری روم شرقی بود، با این حال پس از توقف ضرب سکه در آنجا، چندین طرف تجاری سعی کردند این شکاف را پرکنند. در اروپا، سه دولت که سکههای طلای خود را روانه بازار کردند، ونیز، سیسیل و جنوا بودند، بنابراین برای مجموعهای از نوآوریهای نهادی پیشینههای اسلامی داریم: تاسیس شرکت، پیشرفت مطالعات تجاری، تاسیس کالجها و موقوفات تولیتی و ضرب سکه طلا. پرسشی مطرح میشود که آیا به صرف این واقعیت که دستیابی اروپاییها به برخی اکتشافات معین دیرتر رخداد، ثابت میکند که آنها برای دستیابی به آنها به الگوهای اسلامی وابسته بودهاند؟ چگونه میتوان ادعا کرد که الگوهای اسلامی الهامبخش این نوآوریها بودهاست؟
برای پاسخ به این پرسش، ببینیم نوآوران در اروپا چه کسانی بودند. یک الگوی مشخص ظاهر میشود: لئوناردو فیبوناچی، شوالیههای معبد و راهبان فرانسیسکن؛ همگی در تماس با رویکردهای اسلامی برای مدیریت نهادها قرار داشتند. در مرحله بعد، آن مراکزی که در آنها نوآوری رخدادهاست را درنظر بگیرید. پیشتاز پیشرفت تجاری نه مراکز قدرت سیاسی، مثل رم یا پاریس، بلکه شهرهایی با بیشترین روابط تجاری با کشورهای اسلامی، ونیز و جنوا، بودند. عاملان تغییر در اروپا، نوآورانی بودند که نسبت به رویههای اسلامی درک و بینش خوبی داشتند. ونیز و جنوا بیشترین مزیت رقابتی داشتند چون پیوندهای تجاری نزدیکی با قلمرو اسلام داشتند.
این الگوی نوآوری بازرگانی- الگویی که توسط کارآفرینانی که ریسک سرمایهگذاری را میپذیرند آغاز میشود و سپس گسترش مییابد تا پیشرفت در حقوق و اقتصاد را ترویج کند- فقط الگویی را که در امپراتوری صدر اسلام دیدیم، تکرار نمیکند، بلکه با آنچه هایک ما را به آن سوق دهد نیز همخوانی دارد: اینکه پیشرفت اجتماعی از بازارها - نه از اقدامات دولت - سرچشمه میگیرد.
سخنی هم درباره ازبینرفتن تحرک و پویایی که بر اقتصادهای اسلامی حاکم شدهبود بگوییم. چندین دلیل برای افول تمدن اسلامی وجود دارد. یکی کشف راههای تجاری جدید که خاورمیانه را دور میزد: پرتغالیها به منتها الیه آفریقا بادبان گشودند تا به هندوستان برسند و با دورزدن خاورمیانه با آسیا تجارت کنند. اسپانیاییها ناوگانها را به سمت قاره آمریکا فرستادند و در سراسر اقیانوس اطلس بازارهای جدیدی گشوده شد که فرصتهای بزرگتری ارائه میدادند.
در نتیجه با این توضیح باید بیان کرد که اسلام - به بیان آشکار- دین است و دین را نمیتوان به نظام اقتصادی تقلیل داد، با اینوجود محمد(ص) تاثیری اساسی بر تغییر نظامهای اقتصادی در خاورمیانه گذاشت و تاثیرات ثانویهای بر اقتصادهای اروپا برجای گذاشت.
این نوشتار را با سفارش محمد(ص) به سرمایهگذاری در املاک شروع کردیم و اشاره شد عربستان پیش از ظهور اسلام، جامعه مشترکالمنافعی بود که حکومتواحدی نداشت و برای توسعه بازارها هم نیازی به آن نداشت. بسیاری از جنبههای آن میراث به اسلام منتقل شد. صدر اسلام سیاستهای بازارگرا و طرفدار بازار را ترویج کرد و نهادهایی که از کارآفرینان حمایت میکردند، تشکیل داد. بهدنبال این موارد، پیشرفتهایی در حقوق و اقتصاد و ایجاد پول طلا بهوجود آمد.
زمانیکه اروپاییها از این نوآوریها کپی کردند، همین الگو ظاهر شد: بازارها در حاشیه امپراتوریهای اروپایی، نه در مرکز آنها، توسعه یافتند. در واقع محمد با گفتن «قیمتها در دست خداست»، مفهومی را بیان کرد که قرنها بعد آدام اسمیت آن را با مفهوم «دست نامرئی» که بازارها را هدایت میکند، به کار گرفت.
دیوید گرابر، انسانشناس، متوجه «شباهت چشمگیر» بین برداشتهای محمد و آدام اسمیت شدهاست. بهنظرم وجهاشتراک محمد(ص) و اسمیت در این است که هر دو فهم و خرد متعارف در مورد چگونگی تنظیمبازار را زیر و رو کردند: اگر آدام اسمیت که ادعا میکرد دست نامرئی بازارها را هدایت میکند، پدر اقتصاد بازار درنظر گرفته میشود، پس در شجرهنامه خانوادگی اقتصاددانان، باید جایی هم برای حضرت محمد(ص) درنظر گرفت.