سودهای کاذب و هزینه‌های واقعی

تصور کنید فردی ثروتمند، درگذشته سهامی به ارزش یک‌میلیون دلار خریداری کرده‌بود. اکنون ارزش سهام وی به علت تورم به ۱.۲‌میلیون دلار رسیده و سودی معادل ۲۰۰‌هزار دلار برای او به ارمغان آورده‌است. تورم موجب‌شده اجاره‌بهایی که وی ملزم به پرداخت آن است از سالی ۵۰هزار دلار به ۶۰‌هزار دلار افزایش یابد. در این شرایط وی تصور می‌کند تورم معادل ۱۰هزار دلار برایش هزینه داشته که در‌برابر سود خالص ۱۹۰‌هزار دلاری ناچیز است. آنچه او نادیده می‌گیرد این است که هر سال ‌باید معادل ۱۰‌هزار دلار اضافی بپردازد و در طول ۲۰ سال ‌(که تقریبا معادل نسبت قیمت به درآمد سهام اوست) تمام سودش از بین خواهد رفت. این درحالی است که وی اگر می‌‌‌‌‌خواست خانه رویایی‌‌‌‌‌اش را بخرد که اکنون قیمتش از یک‌میلیون دلار به ۱.۲‌میلیون دلار افزایش یافته‌است، دچار این خطای ارزیابی نمی‌شد.‌

حال فردی از طبقه کارگر با درآمد محدود و سرمایه‌گذاری بسیار کم یا حتی بدون سرمایه‌گذاری در بازار سهام را درنظر بگیرید. حقوق او فقط کفاف مخارج ماهیانه وی را می‌دهد و پس‌‌‌‌‌انداز قابل‌توجهی ندارد. پیش از این وی سالانه ۵۰‌هزار دلار درآمد داشت و حالا ۶۰‌هزار دلار درآمد دارد، اما در پایان سال‌هیچ پول اضافی برای پس‌‌‌‌‌انداز باقی نمی‌‌‌‌‌ماند. با وجود اینکه کیفیت زندگی‌‌‌‌‌ او تغییر خاصی نکرده، اما اکنون مجبور است برای اجاره، بنزین و سایر خدمات پول بیشتری بپردازد. او در حال درجازدن است و فشار افزایش هزینه‌ها را به‌شدت احساس می‌کند. برخلاف ثروتمندان، طبقه کارگر نمی‌تواند از سودهای خود برای سرمایه‌گذاری مجدد استفاده کند و همچنین ضررهای آینده را نیز در سرمایه‌گذاری‌های خود لحاظ نمی‌کند. دلیل این امر این است که او سرمایه‌گذاری‌‌‌‌‌ ندارد که بتواند به آن تکیه‌کرده و مانند ثروتمندان از آن برای جبران ضررهای احتمالی استفاده کند.

ثروتمندان اغلب به اشتباه فکر می‌کنند که سودهایشان دائمی و ضررهایشان موقتی است. متاسفانه برای اقتصاددانان فدرال‌رزرو که عمدتا رویکرد کینزی دارند، این خطا در ارزیابی یک ویژگی است، نه یک نقص. قیمت‌‌‌‌‌ بالای دارایی‌ها، ثروتمندان را تشویق می‌کند که بیشتر مصرف کنند و سرمایه‌گذاری خود را افزایش دهند. درواقع هدف از سیاست‌های محرک اقتصادی این است که آنها را به این کار وادار کند، حتی اگر در واقعیت، ثروتشان بیشتر نشده باشد.

فقرا در خط‌مقدم آسیب

اقشار مختلف جامعه پول خود را به شکل‌‌‌‌‌های متفاوتی خرج می‌کنند. «شاخص قیمت مصرف‌کننده» یک میانگین کلی از قیمت‌‌‌‌‌ کالاها و خدمات مختلف است که به‌طور معمول برای اندازه‌‌‌‌‌گیری تورم استفاده می‌شود. نکته قابل‌توجه این است که این میانگین برای همه گروه‌های اجتماعی یکسان نیست و افراد با درآمدها، مشاغل و سبک‌‌‌‌‌های زندگی متفاوت با نرخ‌های تورم مختلفی روبه‌رو هستند. آیا این به‌آن معنی است که تحولات اقتصادی اخیر به طبقه متوسط و کارگر بیشتر از ثروتمندان آسیب زده است؟

براساس قانون انگل(Engel&#۳۹;s Law)، افراد با درآمد پایین بخش بیشتری از درآمد خود را صرف نیازهای اساسی مانند غذا، بنزین و اجاره منزل می‌کنند. این دسته‌‌‌‌‌ از مخارج معمولا نرخ تورم بیشتری دارند و در نتیجه، امکان کاهش هزینه‌‌‌‌‌ برای آنها محدود است. هنگامی که قیمت‌ها افزایش می‌یابند، خانوارهای با درآمد متوسط و بالا با مصرف کالاهای ارزان‌تر و خرید برندهای عمومی‌‌‌‌‌تر به این اتفاق واکنش نشان می‌دهند. این درحالی است که خانوارهای کم‌‌‌‌‌درآمد این انعطاف را ندارند؛ چراکه در حال‌حاضر ارزان‌ترین محصولات را مصرف می‌کنند. علاوه‌بر این، بسیاری از خانوارهای کم‌‌‌‌‌درآمد توانایی خانوارهای با درآمد بالاتر برای خرید در تخفیف، ذخیره‌سازی و به تعویق انداختن خریدها برای صرفه‌جویی در آینده یا خرید ارزان‌تر به‌صورت آنلاین را ندارند.

همچنین خانوارهای کم‌‌‌‌‌درآمد ذخیره‌‌‌‌‌های نقدی کمتری برای گذراندن دوره‌‌‌‌‌های با تورم بالا را دارند. از سوی دیگر، نرخ تورم برای انواع مختلف کالاها و خدمات متفاوت است. قیمت مواد غذایی عموما سریع‌تر از قیمت تکنولوژی افزایش می‌یابد، بنابراین تاثیر تورم برای کسانی که بیشتر هزینه‌هایشان را صرف غذا می‌کنند بیشتر از کسانی است که بیشتر هزینه‌هایشان صرف تکنولوژی می‌شود. براساس داده‌های نظرسنجی اخیر موسسه Household Pulse، خانوارهایی با درآمد سالانه بین ۲۵ تا ۳۵‌هزار دلار در سال‌۲۰۲۳، حدود ۱۹.۳‌درصد بیشتر از خانوارهایی با درآمد بین ۷۵ تا ۱۰۰‌هزار دلار استرس ناشی از تورم را داشته‌‌‌‌‌اند. در مقابل، خانوارهایی که درآمد سالانه آنها بیش از ۲۵۰‌هزار دلار بوده، ۲۵‌درصد کمتر از سایر گروه‌ها تورم اخیر را استرس‌‌‌‌‌زا ارزیابی کرده‌اند.