در نمونه‌ای آشکار، بورس برای اینکه قیمت را تحت کنترل نگه دارد و از افزایش بی حد و حصر قیمت و تغییر بیش از حد شاخص و سفته بازی جلوگیری کند، قانون محدودیت تغییر قیمت روزانه ۵ درصدی را اعمال می‌کند. محدودیت ذکر شده به عوارضی برای بورس منجرشده است. در روزهایی که فعالان بازار به خرید سهام یا خروج از آن مبادرت می‌ورزند صف تشکیل می‌شود. این صف‌ها مشکل و عارضه بدتری را در بورس ایجاد کرده؛ زیرا صف‌ها قوی‌ترین پدیده‌ای هستند که قیمت هدف را، یعنی قیمتی که تصور بازار است و قیمت سهام در آینده به آن محدوده خواهد رسید، در ذهن فعالان تغییر می‌دهد حتی بیشتر از قیمت تحلیلی که بر مبنای سود اعلامی، پیش‌بینی سود و طرح‌های شرکت محاسبه می‌شود.در واقع صف‌ها می‌توانند حتی بیشتر از پدیده تغییر قیمت‌ها، قیمت هدف را در ذهن فعالان جا به جا کند و با افزایش مقدار صف‌ها تقاضایی را که در حالت معمول ایجاد نمی‌شد وارد بازار کنند و حتی به تشدید بحران کمک کنند. صف‌ها خود تایید‌کننده و تولید‌کننده شایعات بازار هستند. اگر گروهی بخواهند قیمت سهمی را به‌طور مصنوعی و بدون پشتوانه واقعی در صورت‌های مالی افزایش دهند، مکانیزم این کار را می‌دانند و آن ایجاد صف است. صف‌ها هرچه بزرگ‌تر باشند، می‌توانند ایجاد‌کننده شایعات قوی باشند و شایعات را در ذهن تایید کنند و قیمت هدف را در ذهن فعالان افزایش دهند. در چنین شرایطی شفاف‌سازی تاثیر چندانی ندارد. اما دست‌اندرکاران بورس به اشتباه، ابزار سفته‌بازی را تغییر قیمت می‌دانند و برای جلوگیری از افزایش سریع قیمت، به ایجاد سیستم حجم مبنا و اعمال مقرراتی نظیر تشکیل کنفرانس اطلاع‌رسانی روآورده‌اند اما اگر از دیدگاه فعالان بازار به بورس نگاه شود متوجه می‌شویم که تغییر قیمت روشی تبلیغی خوشایند سفته‌بازان نیست و حتی نوعی احساس ترس از ورود به سهم در بین فعالان ایجاد می‌کند، روش مناسب برای سفته بازی ایجاد صف‌های سنگین است. به نظر می‌رسد دست‌اندرکاران متوجه دلایل واقعی ابزار سفته‌بازی نشده‌اند و بیشتر تمرکز خود را بر تغییر قیمت معطوف کرده‌اند تا علت اصلی یعنی صف‌های سنگین. بر همین اساس سفته‌بازان از اینکه ابزار واقعی برای‌شان فراهم بوده خرسند هستند.

نکته مهم اینکه راهکاری چون حجم مبنا به‌جای اینکه به فروکش کردن بحران سفته‌بازی منجر شود با تشدید صف‌ها و تغییر کمتر قیمت بحران را شدیدتر می‌کند و تقاضای بیشتری را برای سهمی که ارزش خرید ندارد ایجاد می‌کند بدون اینکه دلیل واقعی برای خرید باشد و همچنین عرضه‌کننده تصور می‌کند سهام ارزشمندی دارد و از عرضه منصرف می‌شود و سهام کمتری عرضه می‌شود و حجم مبنای کمتری معامله می‌شود و بحران را تشدید می‌کند، چنانکه فعالان بازار اغلب بر این باورند؛ شرکت‌هایی که حجم مبنا را پر نکرده‌اند سهامی هستند که برای نشستن صف در روزهای بعد مطلوب‌ترند. همچنین سهام با صف‌های طویل‌تر با حجم معامله کمتر برای خرید مطلوب ترند. به این ترتیب انتخاب سهم بر اساس تحلیل صورت‌های مالی طرفدار ندارد. نکته جالب اینکه معامله‌گران تحلیلی هم مجبور می‌شوند با رعایت قوانین بازار برای منفعت بیشتر، خود را با شرایط بازار سازگار کنند. برنده واقعی در این مکانیزم تحلیل برتر نیست بلکه کسی است که سرعت عمل قوی تری دارد.

چالش دیگری که وجود دارد حق و حقوقی است که پایمال می‌شود. به‌طور مثال اگر سهمی۲۰۰ میلیون سهم صف خرید دارد نشان می‌دهد قیمت واقعی بالاتر از قیمتی است که در آن صف بسته شده و خریدار زیادی در صف آن نشسته است. در چنین شرایطی به چه حقی سهامدار فروشنده باید دارایی خود را زیر قیمت واقعی به کسانی که از قوانین محدودیت قیمت و حجم مبنا بهره‌مند شده‌اند، واگذار کند. نکته دیگر اینکه سهام ارزان به افرادی واگذار می‌شود که بدون تحلیل فقط به‌خاطر سرعت عمل و اینترنت و کامپیوتر قوی‌تر توانسته‌اند در جایگاه بهتری در صف قرار گیرند. بر این اساس در بورس ملاک انتخاب سرمایه‌گذاری، تحلیل نیست و تشخیص صف بهتر و هنر دریافت جایگاه بهتر ملاک عمل انتخاب سرمایه‌گذاری است. یادمان باشد که هدف اولیه تشکیل بورس، شناخت قیمت‌های واقعی و متعادل بر اساس مکانیزم عرضه و تقاضا بر اساس اطلاعات شفاف و بدون رانت برای معاملات کالا و سهام است تا جلوی سوءاستفاده‌ها در نظام اقتصادی گرفته شود. آیا با وجود چنین صف‌هایی و تشخیص ندادن قیمت‌های واقعی به این هدف نزدیک شده‌ایم؟به‌نظر می‌رسد سازوکار معاملاتی سهام در بورس باید به‌گونه‌ای تغییر کند که هدف‌گذاری به‌جای محدودیت در دامنه نوسان قیمت به از بین بردن صف‌های معاملاتی معطوف شود به‌طوری که در آستانه صف خرید و افزایش تقاضا، دامنه تغییر قیمت معاملاتی تغییر کند تا جلوی تقاضای سفته‌بازی گرفته شود و متقاضیان به‌خاطر افزایش قیمت محتاط شوند.