دادههای بازارهای کالایی حکایت از عقبگرد شدید انواع کالاهای پایه دارد
روشن شدن آژیر رکود در بازارهای جهان؟
رشد نسبی قیمت نفت خام در جهان و نزدیک شدن به نرخهایی نزدیک به ۸۰ دلار همچون محرکی مقطعی برای رشد قیمتهای کالاها ایفای نقش کرد تا جایی که در روزهای گذشته بخش محدودی از افت قیمتها جبران شد. این در حالی است که شاخص کالایی CRB نزدیک به ۱۰ درصد و شاخص کالایی GSCI نزدیک به ۱۱ درصد از ارزش خود را(بینسقفو کف قیمت) از دست دادند. این موضوع نشان میدهد جریان کاهشی قیمتها قویتر از چیزی است که به نظر میرسید ولی توجه به گزارشهای پیشین «دنیای اقتصاد» و رصد رخدادهای موجود نشان میدهد اوضاع وخیمتر از چیزی است که به نظر میرسد تا جایی که میتوان از آن بهعنوان یک رکود جدید نام برد. این در حالی است که دولتها در تلاش هستند تا این واقعیت را به تعویق اندازند ولی جریان غالب در بازار چیزی نیست که بتوان با آن مقابله کرد. دادههای بسیاری ذهنیت نزدیکبودن بحران را تقویت میکند. جنگ تجاری و تعمیق آن، مشکلات در اقتصادهای نوظهور و کاهش محسوس ارزش پولهای ملی بسیاری از آنها، کاهش احتمالی تقاضا در بازارهای جهانی بهصورت محسوس یا نامحسوس و کاهش موجودی انبارها در کنار کاهش نرخ، عدم رشد جدی قیمت طلا (تاکنون) همگام با افزایش ارزش دلار و کاهش قیمتهای جهانی و عدم توازن در بازارهای کالایی مواردی است که از یک ناهمخوانی در اقتصاد جهان حکایت دارد که خود مستعد تغییرات عجیب و سریعی خواهد بود. بهعنوان یک نمونه دیگر شاهد عدم رشد قیمتها در بازار فلزات پایه هستیم تا جایی که بهای هر تن مس نتوانسته خود را به بالای ۶ هزار دلار در هر تن تثبیت کند اگرچه به نسبت موجودی انبارهای این فلز پایین بوده و در سطوحی نزدیک به ۲۲۵ هزار تن قرار دارد. بهای آلومینیوم نیز به زحمت خود را بالای ۲ هزار دلار نگه داشته آنهم در شرایطی که موجودی انبارهای این فلز به نزدیکی یک میلیون تن رسید که رقم ناچیزی است و یکی از کمترین ارقام در ۱۰ سال اخیر به شمار میرود. همین دو فلز به صراحت از ناهمخوانی بازارهای جهانی حکایت دارد، یعنی انتظار جهش جدی بهای آنها وجود ندارد ولی به جای رشد نرخ، شاهد یک روند کاهشی جدید هستیم. همه چیز برای افزایش ارزش دلار آمریکا آماده است و شاید افزایش بیشتر نرخ بهره (احتمالا در اواخر سال میلادی جاری) کلیدواژه کاهش نرخ بیشتر در بازارهایی باشد که خود میتوانند محرک افت نرخ در بازارهای سهام به شمار بیایند. این موارد زنجیرهای از اتفاقاتی است که آینده جهان را تهدید خواهد کرد اگرچه باید در این خصوص با صراحت بیشتری سخن گفت ولی دورنمای بازارهای کالایی در جهان چندان جذاب نیست. در سالهای اخیر بازارهای کالایی دنیا فراز و فرودهای بسیاری را مشاهده کرده و هنوز هم بیم و امید و توجه به دورنمای قیمتها یکی از واقعیتهای بنیادین و خدشهناپذیر در این بازارها است. برای ترسیم دقیقتر دورنمای بازارها در ابتدا نیاز داریم تا بازگشتی به گذشته داشته باشیم تا از یکسو برخی واقعیتهای فراموش شده را یادآوری کنیم و از سوی دیگر امکان تحقق برخی رخدادهای پیشین را با هم مرور کنیم که قطعا خالی از لطف نیست. برای سهولت بیشتر میتوان تنها به دورههای مهم و نقاط عطف در بازارهای کالایی اشاره کرد یعنی آغاز بحران در سال ۲۰۰۸، اوج نرخ در بازارهای کالایی در سال ۲۰۱۱، کاهش مجدد قیمتها و رسیدن به یک کف قیمتی جدید در سال ۲۰۱۶، صعود قیمتی در سال ۲۰۱۸ و سپس ورود به شرایطی جدید در چند ماه پیش (از اواسط تیرماه) یعنی اوج قیمتها و سپس کاهش نرخ تاکنون. اگر مخاطب حرفهای «دنیای اقتصاد» باشید قطعا در بزنگاههای مهم و البته چند روز پیش از رخدادهای برجسته در بازارهای کالایی گزارشهای این رسانه را به یاد خواهید آورد که تاکنون با دقت مطلوبی این واقعیتها را بیان کرده است.
وقایع نگاری بازارهای کالایی در ۱۰ سال
بحران بزرگ اقتصادی در سال ۲۰۰۸ آغاز شد و شاید تا سال ۲۰۱۱ و به عبارتی تا سال ۲۰۱۶ برای بازارهای مختلف ادامه یافت. این به آن معنی است که از آخرین بحران جدی در بازارهای کالایی نزدیک به ۱۰ سال میگذرد یعنی خودنمایی چنین رخدادی چندان هم بعید نیست. این در حالی است که متوسط زمان بین بحرانهای مختلف در بازارهای کالایی کمتر از ۱۰ سال بوده است و هرچه میگذرد پتانسیل خودنمایی یک بحران بیشتر خواهد شد. از سوی دیگر میتوان به شواهدی از بحران بزرگ دهه ۳۰ در قرن بیستم اشاره کرد یعنی سختگیریهای تجاری در آن بازه زمانی به ایجاد یک بحران منجر شد. از کف قیمتی در سال ۲۰۰۹ شاهد یک روند افزایشی قیمتها در بازارهای کالایی در جهان بودیم که نرخها بیش از حالت طبیعی افزایشی شد. این به آن معنی بود که هر تن مس در بازار فلزات لندن به بیش از ۱۰ هزار دلار در هر تن بهصورت مقطعی رسید که بزرگترین رکورد قیمتی در تاریخ بازارهای این فلز در جهان بود اگرچه شاخص بورس فلزات لندن هم به بیشترین ارقام تاریخی خود دست یافت که تاکنون نیز دستنیافتنی باقی مانده است. دلیل رسیدن قیمتها به این سطوح شاید هنوز هم برای برخی در هالهای از ابهام باشد زیرا نه بازارهای واقعی به ساز و کار عادی خود باز گشته بودند و نه اقتصاد کشورهای مصرفکننده از رشد تقاضا حمایت میکردند. در بهمنماه سال ۸۷ در مطلبی با عنوان سرنوشت پولهای گمشده دقیقا به چنین رخدادی اشاره کردیم و پتانسیل رشد سریعقیمتها با صراحت مورد توجه قرار گرفت. این مطلب به وضوح در آن بازه زمانی خودنمایی کرد و رشد دستهجمعی بسیاری از قیمتها به معنای صحت این پیش بینی بود. دلیل اصلی رشد قیمتها را باید در دو نکته مخالف جستوجو کرد یعنی حجم بالای تزریق منابع مالی به اقتصاد در کشورهای مختلف و دیگری کاهش ارزش دلار. توالی این دو سیگنال به این معنی بود که اقتصاد جهان مورد حمایت قرار گرفت و اقتصادهای ضعیفتر با تزریق نقدینگی یا اخذ وام با مشکلات چندانی همراه نشدند اگرچه در کنار آن باید بحث جنگ ارزی را که در همان زمان و ماههای بعد از بحران به یکی از مباحث جدی در جهان بدل شده بود را نیز در نظر گرفت. اهمیت این نکته در این واقعیت است که در ماههای اخیر شاهد رشد ارزش دلار آمریکا و کاهش ارزش پولهای ملی برای اغلب اقتصادهای نوظهور بودیم که نشان میدهد تعامل نانوشته پیشین به یک تقابل جدی بدل شده که تهدیدی مهم در برابر بسیاری از اقتصادها است.
بالا بودن ارزش دلار در آمریکا و حتی میل به رشد بیشتر به این معنی است که ارزهایی همچون روپیه هند، روبل روسیه، لیر ترکیه، ریال ایران، رئال برزیل، پزوی آرژانتین و بسیاری از ارزهای دیگر همگی در معرض تهدید قرار گرفتهاند بنابراین یک نگرانی نانوشته بسیاری از اقتصادهای نوظهور را تهدید میکند. همین نکته را باید یک ریسک مهم اقتصادی برای بازارهای کالایی به شمار آورد مخصوصا در شرایطی که هنوز دلار آمریکا مستعد رشد ارزش بوده و چند گام دیگر تا افزایش مجدد و مستمر ارزش دلار باقی مانده است. البته یکی از مهمترین دلایل قیمتهای بالای سال ۲۰۱۱ کاهش شاخص دلار در بازارهای جهانی بود که با توجه به روند افزایشی مجدد این نرخ در سالهای بعد از آن تا ابتدای سال ۲۰۱۶، باز هم بازارهای کالایی با تهدیدی جدید همراه شدند و ارقام پایینی به ثبت رسید. اوایل سال ۲۰۱۶ نقطه عطف دیگری در بازارهای کالایی بود یعنی با تغییر فاز ارزش دلار آمریکا و البته تغییراتی عمیق در مکانیزمهای قیمتگذاری در بازارهای کالایی شاهد آغاز رشد قیمتها بودیم و تا چند هفته گذشته این روند کلی ادامه داشت. مهرماه سال ۹۴ در گزارشی با عنوان آغاز خروج بزرگ از افول قیمتها را منتشر کردیم که جریان کاهشی قیمتها به پایان راه خود رسیده و دوران رشد نرخ آغاز شده است. چند روز پس از این گزارش شواهد این روند افزایشی مشاهده شد و بیش از دو سال همین روند افزایشی در بازارهای جهانی با شتاب مختلف برای بازارهای متفاوت تجربه شد ولی به نظر رسید که این روند نیز به پایان راه نزدیک شده است. ۱۹ تیرماه سال جاری در گزارشی با عنوان شبح ترامپ بر بازارهای کالایی از تغییر فاز قیمتها سخن گفتیم و عنوان شد که روند افزایشی پیشین به اتمام رسیده و باید منتظر یک فاز کاهش نرخ در بازارهای کالایی باشیم. از همان زمان فاز نزولی قیمتها تجربه شد و تاکنون برای بازارهای کالایی ادامه داشته است. در صورت نیاز؛ مخاطب میتواند با استناد به این گزارشها هم شدت و ضعف پیش بینیها را با تکیه بر رخدادهای موجود مورد عیارسنجی قرار دهد و هم ترکیب جذابی از رخدادهای مهم کالایی در سالهای اخیر در دسترس خواهد بود.
شواهد رکود جهانی تقویت شدهاند
حال که گذشته این بازارها مورد بررسی قرار گرفت میتوان با اطمینان بیشتری در مورد دورنمای بازار سخن گفت. این در حالی است که دلایل اصلی کاهش قیمتها در بازارهای جهانی در هفتههای اخیر در افزایش شاخص دلار، جنگ تجاری بین آمریکا و بسیاری از کشورهای جهان، کاهش ارزش پولهای ملی و بحرانهای اقتصادی در کشورهای نوظهور، ضعف نسبی تقاضا در جهان و بیم و امید از رخدادهای پیشرو مواردی بود که از کاهش قیمتها حمایت کرد و دقیقا نیز چنین شد ولی هماکنون به یکی از حساسترین زمانها حتی از سال ۲۰۰۸ و آغاز رکود تاکنون رسیدهایم. در گزارش پیشین با عنوان شبح ترامپ بر بازارهای کالایی این مطلب مطرح شد: «سیگنالها به قدری شفاف نیست که بتوان از یک رکود جدید سخن گفت و بحرانی شبیه به سال ۲۰۰۸ را پیش بینی کرد. چیزی که از بازارها بر میآید تغییر فاز در روال عمومی معاملات است یعنی چیزی شبیه به یک رکود در حال خودنمایی است». ولی هماکنون جریان اندکی متفاوت شده و حتی میتوان گفت که احتمال رکودی جدید در اقتصاد جهان به شدت قوت گرفته است. دادههای اقتصادی در آمریکا به شدت مطلوب است و اقتصاد این کشور نشان داده که بدترین رخدادها برای آنها همیشه در بهترین روزهای اقتصاد اتفاق خواهد داد. تعداد تحلیلگرانی که از احتمال بحران اقتصادی سخن میگویند هر روز افزایش مییابد و هر کدام به فراخور تخصص و تجربه خود این رخداد را از مسیری متفاوت بررسی میکنند اگرچه هزینه – فایده چنین هشداری چندان بالا نیست ولی تحقق آن منافع و اعتبار بسیاری را برای فرد به همراه خواهد داشت بنابراین هر کسی که اندک احتمال رکود را حس کرده باشد با صراحت از آن دفاع خواهد کرد.
نفت محرک یا مانع بحران؟
شاید اگر روال عادی در بازارها تعقیب شود شواهد رکود در بازارهای کالایی سریعتر از حد انتظار خودنمایی میکند؛ بهصورت دقیقتر با توجه به بحرانهای ژئوپلیتیک در جهان، کاهش ذخایر نفت خام آمریکا و حتی کاهش تعداد چاههای استخراج نفت در این کشور و البته بیم و امیدهای برجامی شاهد رشد قیمت نفت خام بودیم و این داده به خودی خود موجب شد تا بازارهای کالایی با محوریت فلزات از یک روند افزایشی جدید و البته مقطعی و ضعیف تبعیت کنند. این داده به این معنا است که جریان مورد انتظار ما که باید کاهش قیمتهای بیشتری را تجربه میکرد آنگونه که باید و شاید، ایفای نقش نکرده و از یک موتور کمکی بهره برده است.
این در حالی است که هنوز پتانسیل رشد قیمت نفت خام در جهان وجود دارد، ولی هنوز بهای نفت به بالای ۸۰ دلار در هر بشکه نرسیده است. از سوی دیگر اگر تنشهای ژئوپلیتیک همچون شرایط فعلی در ماههای گذشته خودنمایی میکرد انتظار داشتیم تا بهای نفت حتی رکورد ۸۰ دلاری را هم به سهولت بشکند، ولی در شرایط فعلی و تاکنون این نرخ تجربه نشده است. این وضعیت به آن معناست که بازار نفت هم در تهدید دادههای پنهان و آشکاری است که اجازه فعالیت چندانی را به معاملهگران نمیدهد. از سوی دیگر احتمال رشد مجدد قیمت نفت را نمیتوان از نظر دور کرد، زیرا تنشهای منطقهای بهگونهای بهصورت زیرپوستی حرکت میکند که هر احتمالی وجود داشته و پتانسیل جهش قیمت جهانی نفت خام را به شدت افزایش میدهد. این داده به این معناست که به مصرفکنندگان غربی یا در بسیاری از کشورها یک تکانه دیگر از مسیر رشد قیمت تمام شده و هزینهکرد خانوار وارد خواهد شد که پتانسیل بحران را تقویت میکند.
هنوز هم بهای جهانی طلا در سطوحی شکننده قرار دارد و اگر این نرخ به سمت افزایش قیمتها متمایل شود، دیگر همه چیز برای آغاز یک دوره خطرناک در بازارهای کالایی فراهم خواهد بود ولی سوال اینجاست که وقتی انتظارات از آغاز یک دوره رکودی جدی بوده چرا این روند کند شده و حتی تغییر کرده است. در پاسخ باز هم باید به قیمت نفت خام مراجعه کرد یعنی اولین سیگنال را باید همین داده به شمار آورد.
آمریکا به دنبال تعویق بحران
از سوی دیگر برخی از کشورها همچون آمریکا با فرض اطلاع یافتن از احتمال وقوع یک بحران قطعا در تلاش خواهند بود تا این بحران را در فاز اول به تعویق انداخته و در فاز دوم به سایر کشورها سرایت دهند. این در حالی است که رفتار آمریکا نشان داده که در گام اول تلاش میکند تا اقتصاد خود را از رخدادهای جهانی ایزوله کرده و با آغاز جنگ تصنعی تجاری، حاشیه امنی برای خود به وجودآورد، ولی هدف اصلی همراه با افزایش ارزش دلار و رشد مستمر نرخ بهره این نکته باشد که با هدف قرار دادن ارزهای ضعیفتر، بحران را از سایر کشورها آغاز کرده و تا زمانی که به آمریکا برسد هم این کشور توان مقابله بیشتری داشته و هم هزینه کمتری برای اقتصاد آمریکا داشته باشد. البته این بار بحران در اقتصاد جهانی را میتوان در نوسان قیمتها در بازارهای کالایی مورد توجه قرار داد ولی تعمیق این داده به معنی سرایت آن به بازار بورس آمریکاست و اگر وال استریت که هماکنون در اوج قلههای تاریخی خود قرار دارد سقوط کند، دیگر همه چیز تمام خواهد شد. به قول ترامپ: اگر من استیضاح شوم وال استریت سقوط خواهد کرد.
سقوط بازارها در چند پرده
با توجه به تمامی این موارد یک بحران جدید در اقتصاد جهانی نه تنها قابل پیشبینی است، بلکه حتمی به نظر میرسد ولی تلاشها به این معنی است که دولت آمریکا تلاش دارد که این بحران را به تعویق اندازد ولی هر چه زمان وقوع آن افزایش یابد عمق بحران بیشتر خواهد شد. دیگر زمان آن رسیده تا دومینوی سقوط بازارهای جهانی را ترسیم کنیم. شاید فاز اول را بتوان در نوسان قیمت نفت خام و طلا جستوجو کرد. البته نفت خام هرچه افزایش قیمت داشته باشد به معنی تعمیق رکود و البته تعویق آن است یعنی با پوشش بهای نفت خام، بسیاری از دادههای واقعی در اقتصاد جهانی شفاف نخواهد شد، اگرچه رشد جدی آن نیز میتواند به منزله فاکتوری مهم در رشد قیمت تمام شده کالاها به شمار آید که این داده به سرعت بیشتر بحرانها منتهی میشود. البته کاهش قیمت نفت خام نیز به کاهش قیمتها در بازارهای کالایی منجر میشود یعنی بستر کاهش نرخ در بازارهای مشابه را فراهم ساخته و چهره خطرناکتری از بازار را ترسیم میکند. بنابراین نفت تاثیری دوگانه بر بازارها دارد، ولی تنها شدت و ضعف رخدادها را عقب و جلو خواهد کرد. فاز دوم نوسان قیمت طلاست و اگر بیدلیل شاهد رشد قیمت طلا باشیم به این معنی است که برخی به پتانسیل ایجاد یک بحران یقین کردهاند، اگرچه از هماکنون شاهد خرید بیشتر طلا توسط دولتها، بانکها و موسسات سرمایهگذاری و صندوقهای کالایی هستیم. داده پشت پرده و صحنهگردان همه چیز شاید نوسان قیمت دلار باشد و اگر دادهها از تداوم رشد قیمت دلار در بازارهای جهانی حکایت کند به این معنی است که موتور محرک حرکت به سمت رکودی جدید نه تنها روشن شده، بلکه با سرعت بیشتری حرکت میکند. فاز دیگر بحرانهای ژئوپلیتیک است که هرکدام میتواند بهصورت مستقیم بازار بورس آمریکا را هدف قرار دهد یعنی این رخدادها به معنای کاتالیزوری خواهد بود که دقیقا بازار سهام را نشانه گرفت مخصوصا در شرایطی که حجم تقابل در حوزه مدیترانه افزایش یافته است. هماکنون در دور تند تاریخ قرار گرفتهایم و ممکن است اتفاقها بسیار سریعتر از حد انتظار ما رخ دهد. حتی ناآرامیهای بصره و نگرانی از تهدید صادرات نفت خام عراق، حمله یمن به تاسیسات نفتی عربستان و حتی تنشهای احتمالی پیشرو در خلیج فارس در مسیر انتقال نفت خام مواردی است که هرکدام این پتانسیل را دارد که جرقه بحرانهای احتمالی لقب گیرد، ولی در این مورد نمیتوان اظهارنظر صریحی داشت. این موارد دیگر به قدری شفاف شده که موسسات تحقیقاتی در جهان یکی یکی به آن اشاره میکنند ولی تلاش دولتها برای تعویق و مدیریت آن تاکنون تنها مانع آغاز رکودی جدید شده که میتواند چهرهای جدید از اقتصاد جهان را به همگان ارائه کند.
ارسال نظر