«توماس سارجنت» در مصاحبهای اختصاصی به «تجارت فردا» گفت
نقشه فرار از «ابرتورم»
تورم مساله اصلی اقتصاد ایران است؛ موتور تخریب ارزش پول به دشمن مردم بدل شده و ارزش داراییهای نقد آنان را هر سال کمتر از سال گذشته میکند. راهحل مقابله با آن، بارها از سوی اقتصاددانان ایرانی ارائه شده اما چندان گوش شنوایی برای این صحبتها در بین دولتمردان و سیاستگذاران وجود نداشته است. این بار هفتهنامه «تجارتفردا» به سراغ توماس سارجنت، اقتصاددان و نوبلیست آمریکایی رفته تا نگاه او به مساله تورم در ایران را جویا شود. سارجنت، تحقیقات زیادی درخصوص زمینههای شکلگیری تورم و ابرتورم انجام داده است. این اقتصاددان به مساله تورم، علاوهبر مباحث اقتصاد کلاسیک، یعنی کاهش هزینهها، افزایش مالیات و نکول بدهی، بحث انتظارات عقلایی را افزوده است. او در این مصاحبه راه مهار انتظارات را توضیح میدهد. مساله بعدی که از گفتههای او برمیآید، اینکه اگر تورم یک مساله صرف اقتصادی بود، راهحل ساده بود، اما آنچه که مساله را پیچیده میکند اقتصاد سیاسی و مقاومت در برابر تغییر سیاستهای اقتصادی است.
حلقه مفقوده مهار تورم
«اگر بهدنبال کاهش تورم هستید گزینههای زیادی ندارید، شما کسری بودجه زیادی دارید و برای تامین مالی خود پول چاپ میکنید و به خلق پول مشغولید؛ بنابراین برای کاهش تورم، یک راه، کاهش هزینههای دولت است، که به نظر برای شما کار بسیار سختی است، راه دیگر، افزایش درآمد است که یعنی افزایش مالیات، که آن هم به نظر برای شما سخت است، عدم پرداخت بدهی خود یا پرداخت آن با سود کمتر، که بازهم به نظر برای شما سخت. اما آیا راه دیگری هست؟ پاسخ منفی است.» این بخشی از نامه «جان مینارد کینز» به وزیر اقتصاد فرانسه در سال ۱۹۲۳ است که به نظر سارجنت را تحتتاثیر قرار داده است. «دنیایاقتصاد» در یک گزارش مجزا در صفحه ۶ شماره امروز، به این نامه پرداخته است.
سارجنت در توصیف کارآیی نامه سارجنت میگوید در دهه ۸۰ میلادی، زمانی که از من خواسته شد برای ابرتورم برزیل نامه سرگشادهای بنویسم، پاسخ دادم: «نیازی نیست که من نامهای بنویسم، کینز قبلا همه چیز را بیان کرده است.» البته سارجنت در مقابل اصرارها مجاب شد که نامهای بنویسد، اما به گفته خودش کاری که انجام داد این بود که نامه کینز را با کمی تغییر جملات بازنویسی کرد.
سارجنت بر این باور است که او در دهه ۷۰، انتظارات عقلانی را به مدل کینز اضافه کرده است. در مقاله معروف سارجنت با عنوان «پایان چهار تورم بزرگ»، ترکیب انتظارات عقلانی با توصیه کینز، راه مهار ابرتورمها را شرح داده است. به گفته این اقتصاددان، هر چهار کشور مورد اشاره در مقاله (آلمان، اتریش، مجارستان و لهستان) تنها زمانی توانستند بر تورم فائق آیند که انتظارات مردم را مدیریت کنند. به عقیده سارجنت، مدیریت انتظارات هم با پیشبینیپذیر شدن اقدامات دولت، پرهیز از تغییر سیاست ناگهانی و کنترل کسری بودجه و حتی ایجاد توازن بودجه انجام شد.
سازوکار وجود تورم در همه زمانها
سارجنت میگوید: «باید اعتراف کنم که من هیچگاه حرف جدیدی درباره تورم نزدم. من صرفا از حرفهای کینز استفاده کردم، و در واقع کینز هم در سال ۱۹۲۳ حرف جدیدی نزد. او نیز از ادبیات اقتصاد کلاسیک استفاده کرد.» از نظر سارجنت، این نتیجه بدیهی منتج از حسابداری ساده بودجه دولت است و این نظریه، سازوکار توضیحدهنده وجود و تداوم تورم در همه کشورها و زمانها است. این عقیده کینز هم است، او در یکی از سخنرانیهایش در مقابل کنگره آمریکا میگوید یک کشور فقیر میتواند پول قدرتمندی داشته باشد، درحالیکه این امکان وجود دارد که یک کشور ثروتمند، دارای پول بیارزشی باشد.
این سخنان، سارجنت را وا میدارد تا به جستوجوی صحت و سقم آن رود و او در این جستوجو، دو مصداق مییابد: «اسرائیل که در آن زمان کشوری ثروتمند بود اما پولش ارزش نداشت و در همسایگیاش اردن که کشوری فقیر بود اما دارای پول ملی ارزشمند بود.» سارجنت معتقد است که حسابداری بودجه این مساله را توضیح میدهد. از نظر این اقتصاددان، این رویکردهای متفاوت کشورها به این مساله است که سرنوشت متفاوتی را رقم میزند. او به تجربه برزیل اشاره میکند که در هنگام ابرتورم، راه ثبات را در پیش گرفت و راه کنترل تورم را از مسیر ایجاد نظم و ثبات مالی دولت دید. نیروی محرکه این کار، وضعیت بازتوزیع درآمد بود، یعنی اقشار آسیبدیده بیش از دیگر اقشار، بار هزینههای مضاعف دولت را به دوش میکشیدند، چرا که تورم، مالیات تحمیلی بود که به گروههای ضعیف جامعه ضربه بیشتری وارد میکرد. آنها معتقد بودند که باقی اقشار جامعه نیز باید در هزینههای دولت، مسوولیت بپذیرند. آنها طرحی به نام «رئال» را اجرا کردند که وضعیت برزیل را از حالت ابرتورمی خارج کند و تورم را در ۸۰ درصد به ثبات برساند.
برندگان و بازندگان
از نظر سارجنت، هر کشوری راه متفاوتی را پیش میگیرد و هر یک از این راهها، برندهها و بازندههایی دارد، چراکه اگر اقتصاد پایدار باشد، بسیاری از مردم سود خواهند برد و بسیاری هم زیان خواهند دید، چرا که اثر هر مساله اقتصادی برای افراد مختلف متفاوت است. به تعبیر مسعود نیلی(که در گفتوگو با سارجنت شرکت داشته) کسری بودجه نامتعادل دولت، یک تعادل سیاسی را شکل میدهد که در آن برندگان تورم بیشتر از بازندگان آن قدرت دارند. اینجاست که سارجنت میگوید: بخش اقتصادی مساله تورم ساده است، اما بخش اقتصاد سیاسی آن خیر. سارجنت تعادل نش (Nash Equilibrium) را در اینجا یادآوری میکند. در تعادل نش، تعادلی در بازی بهوجود میآید که هیچ یک از بازیگران انگیزهای برای تغییر این تعادل ندارند. از نظر سارجنت مساله تورم هم یک تعادل نش است که هر کس در پاسخ به کنش دیگران بهترین پاسخ را میدهد. او برای این ایده، چند مثال میآورد؛ مثلا در بحران ابرتورم، مردم هرکاری که در توانشان هست انجام میدهند تا خود را با شرایط وفق دهند. یا در ابرتورم برزیل، بانکها سود بسیار زیادی کسب کردند، اما نه از طریق وام دادن، بلکه از طریق نقل و انتقال پول آدمهای پولدار و ثروتمند که با جابهجایی مداوم سرمایه و پول خود بهدنبال فرار از مالیات تورمی بودند. بانکها ارزش افزوده بسیار زیادی خلق کردند، اما نه با قرض دادن و قرض گرفتن، بلکه با استفاده از تکنولوژی نقل و انتقالات. گفتههای سارجنت نشان میدهد که برای مهار تورم، باید به تعادل مخربی که در بازیگران تورم بالا ایجاد شده، توجه کرد و راهی برای برهم زدن این تعادل ناثواب یافت.