کلید شکوفایی در دوران رکود اقتصادی
پس از پذیرش مردم و صاحبان صنایع به تابآوری، کشور بهدلیل داشتن برنامهای درست و همهجانبه شروع به سرمایهگذاری گسترده در انرژیهای تجدیدپذیر، بهرهوری انرژی و زیرساختهای توسعهای سبز کند. کارخانههای قدیمی که در دوران رکود تعطیل شده بودند، به تولیدکنندگان پنلهای خورشیدی و توربینهای بادی تبدیل شوند. دولت به کمک اتاقهای بازرگانی و بخش خصوصی یک برنامه عظیم آموزشی شغلی راهاندازی کند تا کارگران از صنایع قدیمی به سمت صنایع نوآور و نوظهور بروند و با مهارتهای جدید آشنا شوند. هزینههای تحمیلی انرژی که در ابتدا بهشدت افزایش یافته و صدای پرهیاهوی منتقدان را بالا برده است، بهصورت تدریجی ثبات پیدا کند و با رشد ظرفیت انرژیهای تجدیدپذیر بهتدریج تثبیت شود و اقتصاد ما ثبات خود را حفظ و شروع به رشد کند.»
همه این داستان یک تخیل زیبا است؛ تخیلی که بعید است با رویکرد محافظهکارانه دولتها درباره اصلاح نظام پرداخت یارانه انرژی به اصلاحات اقتصادی منتهی شود. اما سوالاتی وجود دارد: آیا در دوران رکود اقتصادی، توسعه پایدارو پایداری یک مساله تجملی است؟ آیا میتواند نجاتبخش باشد؟ کارشناسان هرچه گفتهاند تاکنون برای دولتها مقبول نبوده است. همه این مسائل را از هوش مصنوعی پرسیدم. سه سوال کلی:
آیا واقعا مدیریت پایدار میتواند کلید شکوفایی در بحرانهای مالی باشد؟
ضرورت پایداری در بحرانهای اقتصادی و اجتماعی بهویژه در ایران چیست؟
نقش دولت و نقشهای کلیدی بخش خصوصی در دولت در این مبحث چیست؟
جواب هوشمصنوعی این بود که در دنیای امروز که بهسرعت در حال تغییر است، پایداری بهعنوان یک محور اساسی برای دولتها در سراسر جهان نمود پیدا کرده است. این امر به ویژه در کشورهای در حال توسعه که چالشهای رشد اقتصادی، عدالت اجتماعی و حفاظت از محیط زیست معمولا بیشتر است، اهمیت دارد. البته همه آگاهیم که بحرانهای اقتصادی چالشهای بزرگی برای دولتها و کسبوکارها ایجاد میکنند و در شرایطی که فشار برای کاهش هزینهها و تمرکز دولت و بخش خصوصی بر بقا فوریت دارد، تلاشهای مرتبط با پایداری به حاشیه رانده میشوند.
اما حفظ تعهد به این مهم در چنین شرایطی نهتنها یک وظیفه اخلاقی، بلکه یک ضرورت استراتژیک برای موفقیت و تابآوری بلندمدت است؛ به این منظور که دقیقا در شرایط کنونی ایران، نقش دولت و بخش خصوصی در پایداری بهطور فزایندهای مهم است؛ زیرا میتواند به حل مسائل پیچیده کمک و کشور را به سوی آیندهای بهتر هدایت کند. یادآوری میشود که ایران، کشوری غنی از منابع طبیعی اما با چالشهای زیستمحیطی قابل توجه است و با مشکلاتی مانند کمبود آب، آلودگی هوا و تخریب زمین روبهروست که این مسائل بهدلیل تحریمهای اقتصادی، رشد جمعیت و شهرنشینی تشدید هم شدهاند. همین چالشهاست که نقش رهبران پایداری در دولت ایران را حیاتی میکند. این ملاحظات را باید در نظر داشت و هوش مصنوعی هم به آن اشاره میکند:
۱- کمبود آب: اقلیم خشک کشور به همراه برداشت بیرویه از منابع آب زیرزمینی و شیوههای ناکارآمد کشاورزی به بحران شدید منجر شده است. رهبران پایداری در دولت باید سیاستهایی را ترویج کنند که موجب صرفهجویی در مصرف آب، بهبود کارآیی آبیاری و سرمایهگذاری در منابع جایگزین آب مانند آبشیرینکنها و بازیافت آب فاضلاب شوند.
۲- آلودگی هوا: شهرهای بزرگ ایران، از جمله تهران، از آلودگی شدید هوا رنج میبرند که برای سلامتی مردم خطرات جدی به همراه دارد. این سیاستگذاران باید از استانداردهای سختگیرانهتر برای انتشار آلایندهها، استفاده از منابع انرژی پاکتر و ترویج حملونقل عمومی حمایت کنند تا وابستگی کشور به سوختهای فسیلی کاهش یابد و کیفیت هوا بهبود یابد.
۳- تخریب زمین: شیوههای ناپایدار کشاورزی، جنگلزدایی و گسترش شهرها به تخریب زمین در ایران دامن زده است. نمیتوان نقش اساسی مدیران در پیشبرد پروژههای احیای زمین، ترویج شیوههای کشاورزی پایدار و اجرای مقرراتی را که از آسیب بیشتر به محیط زیست جلوگیری میکند، نادیده گرفت.
او [هوشمصنوعی] ضرورت پایداری در بحرانها را در ٤ مورد توضیح میدهد:
۱- تابآوری و مدیریت ریسک: شیوههای پایداری به شرکتها و دولتها کمک میکند تا ریسکها را بهتر مدیریت کنند. بحران مالی جهانی۲۰۰۸ نمونهای قدرتمند از این موضوع است. تحقیقات نشان میدهد شرکتهایی که تعهدات خود به پایداری و تابآوری را در زمان بحران حفظ کردند، نهتنها از بحران جان سالم به در بردهاند، بلکه پس از آن رونق نیز یافتهاند. بازدهی این شرکتها برای سهامدارانشان در زمان بحران تا ۲۰درصد بیشتر بود و این رقم در دوران بعد از رکود به ۵۰درصد یا بیشتر رسید. این سازمانها توانستند با سرعت با مدلهای تجاری جدید منطبق شوند، در راهحلهایی سرمایهگذاری کنند که پایداری در اولویت باشد و تصمیماتی بگیرند که بر تابآوری بلندمدت تمرکز داشته باشند.
۲- عملکرد مالی بلندمدت: اگرچه ممکن است سرمایهگذاری در مسائل پایداری در دوران بحران به نظر یک بار اضافی باشد، اما در نهایت به سودهای مالی بلندمدت منجر میشود. کسبوکارهایی که در بهرهوری انرژی، کاهش ضایعات و زنجیرههای تامین پایدار سرمایهگذاری میکنند، میتوانند هزینههای عملیاتی خود را کاهش دهند. این صرفهجوییها میتواند یک مزیت رقابتی ایجاد کرده و به شرکتها کمک کند تا با قویتر شدن از بحران خارج شوند.
۳- نوآوری و فرصتهای رشد: بحرانها میتوانند محرک نوآوری باشند. این یک جمله کلیدی است؛ شرکتهایی که به پایداری متعهد هستند، بیشتر به نوآوری میپردازند و راههای جدیدی برای ارائه ارزش پیدا میکنند. بهعنوان مثال، تقاضا برای فناوریها و محصولات پاکتر در دوران بحران افزایش مییابد؛ زیرا مصرفکنندگان و دولتها به مسائل محیطی بیشتر توجه میکنند. با حفظ تعهد به پایداری، کسبوکارها میتوانند به بازارها و فرصتهای جدید دست پیدا کنند.
۴- مسوولیت اجتماعی و محیطزیست: بحرانها اغلب نابرابریهای اجتماعی و تخریب محیط زیست را تشدید میکنند. تعهد به پایداری به حل این مسائل کمک میکند و زمینه ترویج عدالت اجتماعی و مدیریت محیط زیست را فراهم میآورد. دولتها و کسبوکارهایی که به اهداف پایداری خود پایبند هستند، به رفاه جامعه و سیاره کمک میکنند و این موضوع میتواند بهبود شهرت و اعتماد ذینفعان را به همراه داشته باشد.
طبق گفتههای هوشمصنوعی، دولتها از سهطریق میتوانند نقش ایفا کنند:
- ارائه مشوقها: ارائه تخفیفهای مالیاتی، یارانهها یا کمکهای مالی برای شیوههای پایدار در بخش خصوصی حتی زمانی که بودجهها پایدار هستند، میتواند کسبوکارها را به ادامه سرمایهگذاری در پایداری تشویق کند.
- حمایت نظارتی: تقویت مقررات محیط زیستی و اطمینان از رعایت آنها میتواند از عقبگرد در تعهدات پایداری در دوران بحران جلوگیری کند.
- مشارکتهای دولت-بخش خصوصی: همکاری با بخش خصوصی برای توسعه زیرساختهای پایدار، مانند پروژههای انرژیهای تجدیدپذیر یا سیستمهای حملونقل پایدار، میتواند به ایجاد اشتغال و تحریک رشد اقتصادی کمک کند و در عین حال اهداف پایداری را پیش ببرد.
نقشهای کلیدی بخش خصوصی و دولت در تعامل با یکدیگر این چنین است:
۱- تدوین و اجرای سیاستها: رهبران پایداری بخش خصوصی نقش مهمی در شکلدهی به سیاستهایی دارند که توسعه پایدار را ترویج میکنند. در ایران، این امر میتواند شامل راهنمایی دولت برای ایجاد مقرراتی بهمنظور استفاده بهینه از آب، کاهش انتشار کربن و حفاظت از تنوع زیستی باشد. این مسوولان باید در تعامل با دولت کار کنند تا اطمینان یابند که پایداری در تمام حوزههای سیاستگذاری ادغام میشود.
۲- ظرفیتسازی: کشورهای در حال توسعه اغلب فاقد زیرساختها و تخصص لازم برای اجرای موثر شیوههای پایدار هستند. مدیران دولتی و بخش خصوصی در ظرفیتسازی از طریق آموزش کارکنان دولتی، افزایش آگاهی عمومی و ایجاد همکاری با سازمانهای بین المللی نقش کلیدی دارند که میتوانند پشتیبانی فنی و مالی فراهم کنند.
۳- دفاع از پایداری در همه بخشها و مشارکت ذینفعان: بخش مهمی از وظیفه مدیران، دفاع از شیوههای پایدار در دولت و تعامل با ذینفعان مختلف از جمله بخش خصوصی، جامعه مدنی و جوامع محلی است. با ترویج همکاری، آنها میتوانند اطمینان حاصل کنند که ابتکارات حوزه پایداری بهطور گسترده حمایت و بهطور موثر اجرا میشوند.
۴- نظارت و ارزیابی: نظارت بر پیشرفت خلاقیتها وکارها در تمام بخشهای پایداری و ارزیابی اثربخشی آنها از مهمترین اولویتها برای رسیدن به هدف هستند که شامل جمعآوری دادهها، ارزیابی تاثیرات زیستمحیطی و انجام تنظیمات لازم در سیاستها و برنامههاست تا اهداف توسعه پایدار محقق شود.
۵- نوآوری و انطباق: در دنیایی که بهسرعت در حال تغییر است، مدیران توسعه پایدار در دو بخش خصوصی و دولتی باید نوآور و منعطف باشند. این به معنای آگاهی از فناوریها و شیوههای جدیدی است که میتوانند این بخش را ارتقا دهند؛ مانند انرژیهای تجدیدپذیر، کشاورزی پایدار و راهحلهای مدیریت پسماند. در کشورهایی مانند ایران که شیوههای سنتی ممکن است بهدلیل تغییرات محیطی دیگر دوام نداشته نباشند، این قبیل مدیران باید راهگشای پذیرش رویکردهای جدیدی باشند تا این چالشها را کاهش دهند.
و اما...
با تمام تفاسیر بالا که لزوم اقدام فوری درباره نگاه پایداری و مسوولیت اجتماعی در همه بخشهای جامعه را مورد تاکید قرار میدهد و من نیز بهعنوان مشاورو پژوهشگر این حوزه کاملا به آن اعتقاد دارم، ولی همچنان اماهایی وجود دارد که در طول زمان در جلسات متفاوت حتی با کارآفرینان و مسوولان معتقد به این حوزه با آن برخورد میکنم، ما برای عبور از این مرحله از توسعه و حرکت در جهت پایداری و نزدیک شدن به ادبیات و اقدامات روز دنیا به مدیرانی احتیاج داریم که ابتدا فهم درست و کاملی از مساله داشته باشند. این مدیران باید به چالشهای منحصربهفردی که ایران با آنها مواجه است، رسیدگی و اطمینان حاصل کنند که توسعه اقتصادی به قیمت عدالت اجتماعی و محیط زیست تمام نمیشود. قبل از اقدام باید اعتقاد واقعی داشته باشیم که این مساله، مسالهای تجملی نیست. نمیشود از پایداری حرف زد و در جایی که نفع شخصی وجود دارد یا کارها بدون توجه و دغدغه به آن روانتر انجام میشود از آن عبور کرد.
حرف زدن با نگرش واقعی به اقدام متفاوت منجر میشود. با خودم فکر میکنم باید موضوع توسعه پایدار نیز همسطح مسائل اعتقادی و دینی به یک ایدئولوژی تبدیل شود. به نظرم اکنون زمان اندیشهورزی و تغییر نگرش است؛ تغییر نگرشی که با اهرمهای مورد نیاز جامعه و به کمک مسوولان اندیشهورز در این حوزه به عمل تبدیل شود. از اقدامات کوچک شروع کنیم و فلسفه و تئوری اقدامهایمان را نشان دهیم تا بتوانیم سریعتر از مرحله انجماد اندیشههای قبلیمان گذر کنیم و به سمت توسعه پایدار قدم برداریم. مزایای بلندمدت این تفکرات بسیار مهمتر از آن است که فدا شوند.